کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


تیر 1397
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

حجاب



  کلام علما   ...

✨﷽✨

? ماجرای یکی از علما و جن

✨یکی از شاگردان ایشان درباره وی خاطره ای را نقل کرده اند که خواندن آن خالی از لطف نیست.

✨میگویند از آیت الله درباره جن سوال پرسیده شده که آیا انها  میتوانند به انسان آسیبی برسانند یا خبر؟ و ایشان فرموده اند که خیر انها با مومنین کاری ندارند

✨و بعد در خاطره ای که نقل نموده است فرموده که روزی به خانه عمویم در کربلا رفتم و خواستم به اتاقی بروم و استراحت کنم و عمویم گفت که به آن اتاق نرو آنجا جن دارد!

✨من هم گفتم که اشکالی ندارد آنها با من کاری ندارند و رفتم آنجا دراز کشیدم و عمامه ام را کنارم گذاشتم و عبایم را نیز بر روی صورتم کشیدم و خوابیدم

✨نصف شب که شد صداهایی عجیب و غریبی را میشنیدم و صدای پایشان هم می امد که گویا یک لشکر در حال حرکت بودند.

✨لحظه به لحظه صداها به من نزدیک تر میشد و به یکباره یکی از آنها وارد اتاق شد و من و عبایم را نگاه کرد و دید که من خوابیده ام و به افراد پشت سرش گفت: “این لشکر خداست”

✨از ایشان پرسیدم که جن ها مگر در بین انسانها زندگی میکنند؟ او فرمود که اجنه نیز همانند انسان مخلوقات خداوند هستند و نه تنها انسان و جن بلکه خداوند موجودات زیادی را آفریده اند که ما قادر به درک آنها نیستیم.

✨جن ها هم خوب و بد دارند آنها در یک عالمی دیگر زندگی میکنند و با  آدمها کاری ندارند آنها از جنس آتش هستند.

موضوعات: کلام علما  لینک ثابت



[جمعه 1397-04-15] [ 04:39:00 ب.ظ ]





  عمر خود را صرف دنیا نکنید   ...

حاج آقا دولابی :

✨ عمر خود را خیلی صرف دنیا نکنید !
✨ به فکر آخرت هم باشید
✨ اینقدر مشغول دنیا نباشید

✨غصه های دنیایی اجازه نمی دهند یک لقمه نان از گلویت پایین برود.

موضوعات: کلام علما  لینک ثابت



 [ 04:30:00 ب.ظ ]





  سخنان گهربار   ...

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) :

✅ هر کس فریاد استغاثه هر مظلومی را بشنود که مسلمین را به یار می طلبد، اما فریاد او را اجابت نکند مسلمان نیست

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 04:28:00 ب.ظ ]





  حدیث نور   ...

حدیث نور
امام على علیه السلام:

چه بسیارند دوستان به هنگام چیده شدن کاسه ها،‌ و چه اندکند به گاه گرفتارى هاى زمانه!

غررالحکم حدیث9657?

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 04:20:00 ب.ظ ]





  آب و دل   ...

شباهت دل با آب

در حیرتم از خلقت آب،
اگر با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا میکند.

اگر با اتش تماس بگیرد، آنرا خاموش میکند.

اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آنرا تمیز میکند.

اگر با آرد هم آغوش شود، آنرا آماده طبخ میکند.اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد میشود.

ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گنداب میگردد.
دل ما نیز بسان آب است، وقتی با دیگران است زنده و تاثیر پذیر است، و در تنهایی مرده و گرفته است…

“باهم” بودنهایمان را قدر بدانیم.‏

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 04:17:00 ب.ظ ]





  نماز شب   ...

✅ مقام محمودمیخواهی نمازشب بخوان.

اگرحاجت وگرفتاری داری، نیم ساعت، یک ربع ساعت،قبل ازاذان صبح بلندشو دورکعت نماز بخوان وبگوخدایاعنایت کن خداشاهدست محرومت نمیکند

موضوعات: کلام علما  لینک ثابت



 [ 03:47:00 ب.ظ ]





  پزشکی   ...

به خمیازه کشیدن خود دقت کردید؟؟؟؟؟
وقتی کسی جلوی شما خمیازه می کشد، شما هم این کار را تکرار می کنید.

مسببِ این حالت، سلولهای عصبی خاصی است در مغز، که به آنها نورون های آینه ای می گویند.

وظیفه ی این نورون ها، تقلیدِ ناآگاهانه از رفتار و کردار دیگران است.

? مراقب همنشینان خود باشید .
نورون های آینه ای مغزتان بدون آگاهی شما، شما را مشابه اطرافیان تان می کند.

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 03:37:00 ب.ظ ]





  آیا می دانید؟؟؟؟   ...

آیا میدانید ؟؟؟؟
یکی از عجایب خلقت

✅ زیباترین کرم ابریشم جهان “جواهر کاترپیلار” نامیده شده،این کرم در جنگلهای استوایی در امریکای جنوبی و مرکزی وجود دارد و بافتی شبیه به جواهر و شفاف دارد.

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 03:31:00 ب.ظ ]





  آیا می دانید   ...

آیا می دانید؟؟؟؟

با وجود اینکه قطعات فولادین برج ایفل تا به امروز 12 بار تعویض شده اما بافت خشتی یزد 800 سال باد و باران‌ راپشت سرگذاشته است.

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 03:28:00 ب.ظ ]





  خدا   ...

خدا را میشه در تک تک رنگهای این پرنده دید
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 03:24:00 ب.ظ ]





  پزشکی   ...

امام رضا (ع):

هر کس از زکام (سرماخوردگی) در ایام تابستان ناراحت است، هر روز یک خیار بخورد و از نشستن در آفتاب بپرهیزد.

طبّ الإمام الرضا (ع)، ص 37

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 03:21:00 ب.ظ ]





  حدیث ناب   ...

پیامبر رحمت (ص):

خداوند دوست دارد وقتى بنده اش نزد برادران خود مى رود با ظاهری مرتب و آراسته برود.

(مکارم الأخلاق: 1/85/1)
?

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 03:16:00 ب.ظ ]





  آیا می دانید   ...

آیا می دانید؟؟؟؟؟

“زنبور نجار آبی” گونه ای متفاوت از زنبور و بومی استرالیاست. علت نامگذاری این حشره بخاطر این است که چوب را تا عمق 30 سانتیمتر سوراخ می کند و لانه ی خود را در آن می سازد.

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 03:13:00 ب.ظ ]





  حکایت   ...

داستان های آموزنده

? عیسی علیه السلام و مرد حریص (حرص)

حضرت عیسی علیه السلام به همراهی مردی سیاحت می کرد، پس از مدتی راه رفتن گرسنه شدند و به دهکده ای رسیدند. عیسی علیه السلام به آن مرد گفت: برو نانی تهیه کن و خود مشغول نماز شد.
آن مرد رفت و سه عدد نان تهیه کرد و بازگشت، اما مقداری صبر کرد تا نماز عیسی علیه السلام پایان پذیرد. چون نماز طول کشید یک دانه نان را خورد. حضرت عیسی علیه السلام سوال کرد نان سه عدد بوده؟ گفت: نه همین دو عدد بوده است.
مقداری بعد از غذا راه پیمودند و به دسته آهویی برخوردند، عیسی علیه السلام یکی از آهوان را نزد خود خواند و آن را ذبح کرده و خوردند.
بعد از خوردن عیسی فرمود: به اذن خدا ای آهو حرکت کن، آهو زنده شد و حرکت کرد. آن مرد در شگفت شد و سبحان الله گفت: عیسی علیه السلام فرمود: ترا سوگند می دهم به حق آن کسی که این نشانه قدرت را برای تو آشکار کرد بگو نان سوم چه شد؟ گفت: دو عدد بیشتر نبوده است!
دو مرتبه به راه افتادند و نزدیک دهکده بزرگی رسیدند و به سه خشت طلا که افتاده بود برخورد کردند. آن مرد گفت: اینجا ثروت زیادی است! فرمود: آری یک خشت از تو، یکی از من، خشت سوم را اختصاص می دهم به کسی که نان سوم را برداشته، آن مرد حریص گفت: من نان سومی را خوردم.
عیسی علیه السلام از او جدا گردید و فرمود: هر سه خشت طلا مال تو باشد.
آن مرد کنار خشت طلا نشسته بود و به فکر استفاده و بردن آنها بود که سه نفر از آنها عبور نمودند و او را با خشت طلا دیدند.
همسفر عیسی را کشته و طلاها را برداشتند، چون گرسنه بودند قرار بر این گذاشتند یکی از آن سه نفر از دهکده مجاور نانی تهیه کند تا بخورند. شخصی که برای آن آوردن رفت با خود گفت: نان ها را مسموم کنم، تا آن دو نفر رفیقش پس از خوردن بمیرند و طلاها را تصاحب کند.
آن دو نفر هم عهد شدند که رفیق خود را پس از برگشتن بکشند و خشت طلا را بین خود تقسیم کنند. هنگامی که نان را آورد آن دو نفر او را کشته و خود با خاطری آسوده به خوردن نانها مشغول شدند.

چیزی نگذشت که آنها بر اثر مسموم بودن نان مردند. حضرت عیسی علیه السلام در مراجعت چهار نفر را بر سر همان سه خشت طلا مرده دید و فرمود: (این طور دنیا با اهلش رفتار می کند.

موضوعات: حکایت, جهت منبر  لینک ثابت



 [ 02:50:00 ب.ظ ]





  طنز   ...

طنز

مردی ازدواج مجدد میکنه و وقتی زن متوجه میشه به روی خودش نمیاره و خودش رو به بی اطلاعی میزنه.!

شرایط زندگی روز به روز بهتر میشه و ١٦ سال به خوبی و خوشی زندگی میکنند، مرد میمیره و بعد از مراسم خانواده مرد تو خونه جمع میشن و میخوان موضوع ازدواج مجدد مرحوم رو به خانم بگن، زن هم خیلی عادی و بیخیال بهشون نگاه میکنه.!

بالاخره پدر شوهرش میاد میگه دخترم میخوام موضوع مهمی رو باهات درمیون بگذارم فقط ازت خواهش میکنم منطقی باش و شرایط رو از این که هست سخت تر نکن، زن میپرسه میخوای در مورد ازدواج دوم شوهرم صحبت کنی؟

همه با تعجب میگن مگه تو میدونستی؟

میگه از همون ابتدا فهمیدم ولی به روی خودم نیاوردم چون اگه اون روز دعوا راه مینداختم ….. شبهامون رو تقسیم میکرد، خرجی خونه رو تقسیم میکرد، تا ازم ناراحت میشد میرفت پیش اون یکی، من هم خودم رو به بی اطلاعی زدم و در نتیجه:

هر شب کنارم بود، از این میترسید که متوجه بشم خرجی خونه بیشتر شد و مرتب برام هدیه میخرید، همیشه دنبال راضی کردنم بود و میترسید پیش من لو بره، اصلاً بهترین سالها همونهایی بود که اون ازدواج مجدد کرده بود و من مثل ملکه زندگی میکردم و شوهرم مثل مرگ ازم میترسید.! از این بهتر چی بخوام؟؟!

میگن شیطون کتاباشو جمع کرده رفته پیشش برای یک دوره آموزش فشرده

موضوعات: طنز  لینک ثابت



 [ 02:39:00 ب.ظ ]





  ظهور   ...

️در دوران مجاهدت و قبل از ظهور
راحت طلبی
ممنوع

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 02:36:00 ب.ظ ]





  آداب سفره   ...

یکی از آداب مهم سفره

امام صادق علیه السلام فرمودند:

کُلُوا ما یَقَعُ مِنَ الْمائِدَةِ فِى الْحَضَرِ، فَإ نَّ فیهِ شِفا مِنْ کُلِّ دا، وَلا تَاکُلُوا مایَقَعُ مِنْها فِى الصَّحارى ؛

? هنگام خوردن غذا ? در منزل، آنچه که اطراف سفره و ظرف مى ریزد جمع کنید و میل نمائید که در آن ها شفاى دردهاى درونى است ، ولى چنانچه در بیابان سفره انداختید؛ اضافه هاى آن را رها کنید براى جانوران .

مستدرک الوسائل : ج 16 ص 288 ح 1.

توجه داشته باشید که با رعایت همین نکات ساده از بسیاری از بیماری ها در امان خواهیم ماند…

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 02:33:00 ب.ظ ]





  در محضر قرآن   ...

در محضر قرآن
آن‌ها فقط یک قلب دارند که رویش نوشته: حسین، خون خدا!

موضوعات: جهت منبر, تفسیر آیه  لینک ثابت



 [ 02:29:00 ب.ظ ]





  داستانک   ...

دزدی که داماد حاکم شد

? حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید که دخترش را به چه کسی بدهدتا مناسب او باشد. در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از اوخواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد.
? از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد… پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید. در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد. هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ، وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز و دزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد. تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم بر. و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود …
? جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد ، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت : خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 02:25:00 ب.ظ ]





  خوشبختی   ...

خیلی ها می خواهند اول به آسایش و خوشبختی برسند

بعد به زندگی لبخند بزنند

ولی نمی دانند که تا به زندگی لبخند نزنند

به آسایش و خوشبختی نمی رسند

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 02:21:00 ب.ظ ]





  آموزشی   ...

✅ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ خــداوند ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺯﻳﺎﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ.
١ - ﺟﻮﺍﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺎﺭ
٢- چشمان پاک
٣- ﻗﻠﺐ فروتن و زلال

✅ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﻧﮕﻬﺪﺍﺷﺘﻦ ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ .
١- ﺯﺑﺎﻥ
٢- ﺍﻋﺼﺎﺏ
٣- ﻧَﻔﺲ

✅ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺁﺭﺯﻭ کن .
١- ﻫﺪﺍﻳﺖ
٢- ﻓﺮﺯﻧﺪ خوب
٣- سلامتی و شفا

✅ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﻋﻼﻣﺖ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
١- ﻋﺸﻖ
٢-آرامش
٣- ﺳﺎﺯﮔﺎﺭی

✅ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭ .
١- ﻋﻠﻢ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ
٢- ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺻﺎﻟﺢ
٣- ﺻﺪﻗﻪ ﺟﺎﺭی

✅ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺯﻳﺎﺩ ﻓﻜﺮ ﻛﻦ .
١- ﺍﺯ ﭼﻪ ﺧﻠﻖ ﺷﺪﻩ ﺍی و از کجا آمدی.
٢- ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻪ ﺧﻠﻖ ﺷﺪﻩ ﺍی.
٣ - ﺑﻪ ﻛﺠﺎ ﻣﻴﺮﻭی.

✅ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺣﺘﻤﺎً ﺣﺎﺻﻞ ﻧﻤﺎ .
١- ﻋﻔﺖ ﻭ ﭘﺎﻛﺪﺍﻣﻨﻲ
٢- ﻋﺰﺕ ﻧﻔﺲ
3- اخلاق ﻧﻴﻜﻮ

✅ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﻋاقبت ﺧﻴﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
١- ﺭﺷﻮه گرفتن
٢- ﻓﺮﻳﺐ ﺩﺍﺩﻥ ﻣﺮﺩﻡ
٣- ﺳﻮﺩ حرام ﺧﻮﺭﺩﻥ

✅ ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺁﺯﻣﺎﻳﺶ ﺍﺳﺖ .
١- فرزند
٢- ﺷﻬﺮﺕ
٣- ﻣٌﺼﻴﺒت

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 02:20:00 ب.ظ ]





  پزشکی   ...

نقش حمایتی دربهبود عملکرد سیستم عصبی داشته و به بهبود عملکرد قلب و عضلات نیز کمک می کند
صبح ها یک عدد موز مصرف کنید تا بتوانید فشارخونتان را همیشه در بهترین وضعیت نگه دارید.
موز به رشد و تقویت سلامت استخوان‌های بدن کمک می‌کند .

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 02:17:00 ب.ظ ]





  متن زیبا   ...

?
یکی گفت:
چه دنیای بدی
حتی شاخه های گل هم خار دارند!
دیگری گفت:
چه دنیای خوبی
حتی شاخه های پر خار هم گل دارند!

عظمت در تفکر است ، نه در چیزی که میبینیم…!

‌‌‌‌‌‌

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 02:14:00 ب.ظ ]





  طنز   ...

امروز اولیای دانش آموزای مدرسه سرکوچمون برای اعتراض به برخورد بد یه معلم جمع شده بودن!!
آقا زمان ما اینجوری نبود،

من یادمه یه بار ناظم مدرسه تو خیابون با شلنگ دنبالم بود بابام از سرخیابون دید مارو دویید سمتم

به ناظم گفت تو اونور کوچه رو ببند من اینورو میبندم بگیریم بی تربیتو.

موضوعات: طنز  لینک ثابت



 [ 02:08:00 ب.ظ ]





  حدیث مهدوی   ...

حدیث مهدوی

امام مهدی (عج): من مایه امان اهل زمینم؛ چنان که ستارگان مایه امان اهل آسمان اند.

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 02:00:00 ب.ظ ]





  فتنه های آخر زمان   ...

فتنه های آخرالزمان

…امام صادق علیه السلام، درباره شدت فتنه‌هاے زمان غیبت می‌فرماید

…به خدا سوگند شما خالص مے شوید؛

…به خدا سوگند شما از یکدیگر جدا مےشوید؛

… به خدا سوگند شما غربال خواهید شد؛

…تا اینڪه از شما شیعیان باقے نمے‌ماند جز گروه بسیار ڪم و نادر…

… در این روایت شریفه امام صادق علیه السلام هشدار مے‌دهد که خداوند شیعیان را در زمان غیبت دچار آزمایش بسیار سختے خواهد کرد

…و بسیارے از اشخاصے که منتسب به شیعه هستند غربال مے‌شوند و خالص مے‌شوند و از این میان گروه بسیار اندڪے از شیعیان باقے می‌مانند…

…دراین میان ڪسانی نجات خواهند یافت ڪه

…خود را در زمان غیبت به امام زمان عجّل اللّه تعالےفرجه الشریف نزدیک و نزدیڪ تر ڪنند

…خود را از رذایل اخلاقی پاڪ کنند و به صفات حسنه نیکو گردانند{تزکیه نفس ڪنند}

…شناخت امام زمان - عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف- و دعای فراوان برای فرج ایشان، تنها راه نجات در این دوران پر از فتنه است
بحارالانوار ، ج 5 صفحه 216

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 01:57:00 ب.ظ ]





  شبهات   ...

پیامبر و آگاهی از آینده امت

سه راه پیش روی پیامبر

✔ گفته شد که پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله از آینده امّت خود و آن فتنه‌ای که درباره خلافت اتفاق افتاد، آگاهی داشت، حال سؤال این است که پیامبرصلی الله علیه وآله برای مقابله با آن فتنه چه تدابیری اندیشیده بود؟ آیا احساس مسئولیّت کرده و راه حلّی برای پیش‌گیری از آن ارائه داده است یا خیر؟

⇩در جواب می‌گوییم: سه احتمال در این جا متصوّر است:

? الف- روش سلبی: یعنی پیامبرصلی الله علیه وآله وظیفه‌ای را احساس نمی‌کرده است.
? ب- روش ایجابی با واگذاری به شورا: به این صورت که برای رفع اختلاف و نزاع، مردم را به شورا دعوت نموده تا طبق نظر شورا عمل کنند.
? ج- روش ایجابی با تعیین: یعنی پیامبرصلی الله علیه وآله برای رفع فتنه و اختلاف مردم، کسی را به جانشینی خود معرفی کرده است.

موضوعات: شبهات  لینک ثابت



 [ 01:55:00 ب.ظ ]





  زندگی دنیا   ...

زندگی دنیا

ابن مسعود که یکی از دانشمندان و اصحاب رسول اکرم بود روزی وارد اتاق پیغمبر صلی الله علیه و آله شد، در حالی که حضرت روی حصیر خوابیده بود. همین که پیغمبر از خواب بیدار شد، ابن مسعود ملاحظه کرد اثر چوبهای خشک و زبر حصیر روی بدن پیامبر دیده می شود.

با مشاهده این وضع عرض کرد: یا رسول الله! اگر صلاح است، برای اتاق خواب شما وسایل آسایش تهیه کنیم؟

حضرت فرمود: ابن مسعود! وسایل آسایش این دنیا، برایم مهم نیست. زیرا من همانند مسافری هستم که پس از استراحت اندک در سایه درختی، به سوی مقصد حرکت کند. اینجا خانه اصلی من نیست که در آبادی آن بکوشم.

بحارالانوار، ج 16، ص 383
مرحوم علامه محمد باقر مجلسى

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 01:52:00 ب.ظ ]





  جهاد با نفس   ...

ماجرای تن ندادن به گناه جنسی

جهاد نفس افتخار پاکدامنی

موضوعات: جهت منبر, تربیتی  لینک ثابت



 [ 01:12:00 ب.ظ ]





  فرق خدا با خدا   ...

خدای هدایت کننده یا خدای روزی دهنده؟

پسری با اخلاق و نیک سیرت اما فقیر به خواستگاری دختری رفت. پدر دختر رو به پسر کرد و گفت تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمی دهم.

چندی بعد پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر رفت. پدر دختر با ازدواج موافقت کرد و در مورد اخلاق پسر گفت ان شاءالله خدا او را هدایت می کند.

دختر گفت پدر، مگر خدایی که هدایت می کند با خدایی که روزی می دهد فرق دارد؟

حکایت بعضی از ما همین است خدا را هم تا جایی قبول داریم که منفعتمان با آن است

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 01:07:00 ب.ظ ]





  اطاعت از شوهر   ...

اطاعت از شوهر

مردی از انصار قصد مسافرت داشت. به همسرش گفت: تا من از مسافرت بر نگشته ام تو نباید از خانه بیرون بروی. پس از مسافرت شوهر، زن شنید پدرش بیمار است.

کسی را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد و پیغام داد که شوهرم مسافرت رفته و به من گفته است تا برنگشته، از منزل خارج نشوم. اکنون شنیده ام پدرم سخت بیمار است، اجازه فرمایید من به عیادتش بروم. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: در خانه ات بنشین و از شوهرت اطاعت کن!

چند روزی گذشت. زن شنید که مرض پدرش شدت یافته. بار دوم خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیغامی فرستاد که یا رسول الله! اجازه می فرمایید به عیادت پدر بروم؟ حضرت فرمود: نه! در خانه ات بنشین و از شوهرت اطاعت نما!

پس از مدتی شنید پدرش فوت کرد. بار سوم کسی را فرستاد و پیغام داد که پدرم از دنیا رفته، اجازه فرمایید بروم در مراسم عزاداریش شرکت کنم، برایش نماز بخوانم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این دفعه هم اجازه نداد و فرمود: در خانه ات بنشین و از همسرت اطاعت کن!

پدرش را دفن کردند. پس از آن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم کسی را به سوی آن زن فرستاد و فرمود: به او بگویید به خاطر اطاعت تو از همسرت، خداوند گناهان تو و پدرت را بخشید.

بحارالانوار، ج 22، ص 145
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلس

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 01:05:00 ب.ظ ]





  شهید   ...

? سوره مبارکه «اخلاص» را با اخلاص بر زبان داشته باش.
? با خلق خدا مهربان باش.
? از سخنان ناهنجار گر چه به مزاح باشد، بر حذر باش.

علامه حسن زاده املی

? شهید محسن گلستانی:
? وقتی حسین در صحنه است،
اگر در صحنه نیستی هر جا خواهی باش!
چه ایستاده به نماز چه نشسته بر سفره شراب!

شادی روح معلم شهید محسن گلستانی صلوات

موضوعات: شهید و شهادت  لینک ثابت



 [ 12:55:00 ب.ظ ]





  پزشکی   ...

نشانه های زخم معده

? احساس سیری
? نفخ
? عدم تحمل غذاهای چرب
? سوزش سر دل
? ضعف
? از دست دادن اشتها
? کاهش وزن

بهبود با مصرف یک ماه عصاره شیرین بیان

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 12:51:00 ب.ظ ]





  پزشکی   ...

برای لاغر کردن شکم پتاسیم مصرف کنید!

? این ماده طبیعی ادار آور بوده و اثر نفخ آور نمک را از بین میبرد ، میتوانید آن را در گوجه فرنگی ، موز ، ماهی قزل آلا ، بادام و گیلاس پیدا کنید

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 12:48:00 ب.ظ ]





  حکایت   ...

فوق العاده آموزنده

در زمانهای قدیم مردمی بادیه نشین زندگی میکردند که در بین آنها مردی بود که مادرش دچار آلزایمر و نسیان بود و میخواست در طول روز پسرش کنارش باشد و این امر مرد را آزار میداد فکر میکرد در چشم مردم کوچک شده است.

هنگامی که موعد کوچ رسید مرد به همسرش گفت مادرم را نیاور بگذار اینجا بماند و مقداری غذا هم برایش بگذار تا اینجا بماند و از شرش راحت شوم تا گرگ او را بخورد یا بمیرد.

همسرش گفت باشه آنچه میگویی انجام میدهم! همه آماده ی کوچ شدند؛ زن هم مادر شوهرش را گذاشت و مقداری آب و غذا در کنارش قرار داد و کودک یک ساله ی خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند.

آنها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود و مرد به پسرش علاقه ی فراوانی داشت و اوقات فراقت با او بازی میکرد و از دیدنش شاد میشد.

وقتی مسافتی را رفتند تا هنگام ظهر برای استراحت ایستاند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردن شدند مرد به زنش گفت پسرم را بیاور تا با او بازی کنم.

زن به شوهرش گفت او را پیش مادرت گذاشتم، مرد به شدت عصبانی شد و داد زد که چرا اینکار را کردی همسرش پاسخ داد ما او را نمیخواهیم زیرا بعد او تو را همانطور که مادرت را گذاشتی و رفتی خواهد گذاشت تا بمیری.

حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد و سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادرش و فرزندش رفت زیرا پس از کوچ همیشه گرگان بسمت آنجا می آمدند تا از باقی مانده ی وسایل شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند.

مرد وقتی رسید دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگان دور آنها هستند و پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب میکند و تلاش میکند که کودک را از گرگها حفظ کند.

مرد گرگها را دور کرده و مادر و فرزندش را بازمیگرداند و از آن به بعد موقع کوچ اول مادرش را سوار بر شتر میکرد و خود با اسب دنبالش روان میشد و از مادرش مانند چشمش مواظبت میکرد و زنش در نزدش مقامش بالا رفت.

✨انسان وقتی به دنیا می آید بند نافش را میبرند، ولی جایش همیشه می ماند تا فراموش نکند که برای تغذیه به یک زن بزرگ وصل بوده است..

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 12:42:00 ب.ظ ]





  کلام علما   ...

فقط علــما نگویند

…نباید این‌طور باشد ڪه فقط علماےدین، بگویند […جلسۀ روضه و دعا خوب است…] چون این مسائل به تجربه هم قابل درڪ است!

… دانشمندان علوم تجربے هم باید این را بگویند.

…بعضے از روانشناس‌ها درغرب، این ڪار را ڪرده‌اند؛ عده‌اے اهل دعا را از چند ڪلیسا به بخشے از یڪ بیمارستان بردند و آنها براے بیمارانِ آن بخش، دعا ڪردند[طوری که خودِ بیماران متوجه نمی‌شدند]

…تعداد بیمارانے ڪه در این بخش، شفا پیدا ڪردند بیشتر شد و تعداد مصرف قرص‌هاے مسڪن، ڪمتر شد، ڪارِ پرستارها هم ڪمتر شد.

…پس به‌صورت تجربےهم میےتوان اثبات ڪرد که دعا بر روی بیمارے مؤثر است.

موضوعات: کلام علما  لینک ثابت



 [ 12:35:00 ب.ظ ]





  داستانک   ...

داستان کوتاه

دوستم «هانس زیمر»، تصادف شدیدى با موتورسیکلت داشت و به همین‌خاطر انگشتان دست چپش را از دست داد.

«خوشبختانه من راست ‌دستم چیزهایى که مى‌توانم با یک دست انجام دهم، شگفت‌آور است!» او این جملات را در حالى گفت که داشت با مهارت برایم یک فنجان چاى مى‌ریخت.!

با وجود آنکه انگشت‌هاى دستش را از دست داده بود، در کمتر از یک سال پرواز با هواپیماى آموزشى را آموخت!

اما یک روز در هنگام پرواز در یک منطقه کوهستانى هواپیمایش دچار مسئله موتورى شد و سقوط کرد او زنده ماند ولى متأسفانه از گردن به پایین فلج شد.

من او را در بیمارستان ملاقات کردم، او به من لبخند زد و گفت: «دوست من، چیز مهمى اتفاق نیفتاده! راستى، به نظر تو چه چیز خیلى مهمى است که من باید تصمیم بگیرم تا انجام دهم؟»

زبانم بند آمده بود فکر کردم که دوستم دارد فقط تظاهر مى‌کند و وقتى من بروم، او شروع به گریه کردن خواهد کرد و به وضع خود تأسف مى‌خورد، ممکن است این همان کارى بود که او در آن روز انجام داد، اما او هنوز تمام نشده بود!

زندگى هنوز بعضى شگفتى‌هاى ظریف، برایش ذخیره کرده بود.!

او زن زندگى‌اش را در طى کنفرانس افراد معلول ملاقات کرد.

او یک سیستم نوشتن دیجیتالى، که به دستورات صوتى پاسخ مى‌داد اختراع کرد و میلیون‌ها نسخه از کتابى را که به واسطه همین سیستم جدید، نوشته بود به فروش رساند.

در پشت جلد کتابش این نکته کوتاه را نوشته بود: «قبل از آن‌که فلج شوم، مى‌توانستم یک ‌میلیون کار مختلف را انجام دهم، اما اکنون فقط مى‌توانم 990,000 تاى آن کارها را انجام دهم، اما چه شخص معقولى به‌ خاطر 10,000 چیزى که دیگر نمى‌تواند انجام دهد نگران است؟ در حالى که 990,000 تاى دیگر باقى مانده است!»

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 12:32:00 ب.ظ ]





  شعر   ...

…تا دلم غافل ز آقا می شود
…پای من سوے گـــنه وا مے شود

… تا مرا نَفســــَم به ذلت مے ڪشد
…مَـهـدے زَهـراخجالت مے ڪشد

…ڪار من تنها دل آزردن شده
…کار مولاخون دل خوردن شده

…روز و شب گویم به خود با واهمه
…من چه کردم با عزیزفاطمه

اللهم عجل لولیک الفرج

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 12:28:00 ب.ظ ]





  داستانک   ...

داستانک
اسب سواری مرد چلاقی را سرراه خود دید که از او کمک می خواست مرد سوار دلش به حال او سوخت، از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند..

مرد چلاق وقتی بر اسب سوار شد دهنه ی اسب را کشید و گفت: اسب را بردم و با اسب گریخت.!

اما پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد، تو تنها اسب را نبردی جوانمردی را هم بردی، اسب مال تو اما گوش کن ببین چه می گویم..

مرد چلاق اسب را نگه داشت..

مرد سوار گفت: هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی، زیرا می ترسم دیگر هیچ سواری به پیاده ای رحم نکند.!

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 12:25:00 ب.ظ ]





  داستان جالب   ...

داستان بسیار شنیدنی

مردی ثروتمند وارد رستورانی شد، نگاهی بدین سوی و آن سوی انداخت و دید زنی آفریقایی (سیاه‌پوست)، در گوشه‌ای نشسته است، به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، “برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!”

گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز زن آفریقایی.!

زن سیاه‌پوست به جای آن که مکدّر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، “تشکّر می‌کنم.”

مرد ثروتمند خشمگین شد، دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، “این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن آفریقایی که در آن گوشه نشسته است.”

دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن آفریقایی را مستثنی نمود.

وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن آفریقایی لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، “سپاسگزارم.”

مرد از شدّت خشم دیوانه شد، به سوی گارسون خم شد و از او پرسید، “این زن سیاه‌پوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبّانی شود از من تشکّر می‌کند و لبخند می‌زند و از جای خود تکان نمی‌خورد.”

گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، “خیر قربان، او دیوانه نیست، او صاحب این رستوران است.”

✨شاید کارهایی که به ظاهر بر علیه و ضرر ما انجام می شود، نادانسته به نفع ما باشد.

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 12:21:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع