کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


تیر 1397
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

بسم الله الرحمن الرحیم



  حکایت   ...

دعای چوپان
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید: «چه کسی بر مرده‌های شما نماز می‌خواند؟» چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم. خودم نماز آنها را می‌خوانم.» مرد گفت: «خوب، لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»

چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله‌ای زمزمه کرد و گفت: «نمازش تمام شد!» مرد که تعجب کرده بود، گفت: «این چه نمازی بود؟» چوپان گفت: «بهتر از این بلد نبودم.» مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.

شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده‌ای؟» پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»

مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده است. چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خدا گفتم: خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می‌زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می‌کنی؟»

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



[پنجشنبه 1397-04-28] [ 11:41:00 ب.ظ ]





  حجاب   ...

سؤال:

? آیا این فرمایش حضرت زهرا(س):
«برترین کار برای زنان این است که؛ آن‌ها مردان نامحرم را نبینند و مردان نامحرم آن‌ها را نبینند» به معنای #خانه‌نشینی و #پرده‌نشینی زنان است⁉️

پاسخ:

✅ این فرموده به هیچ وجه به معنای خانه‌نشینی و پرده‌نشینی زنان نیست، زیرا حضرت زهرا(س) نیز در صحنه‌های #اجتماعی و #سیاسی زمان خویش حضور #آگاهانه و #فعالانه داشتند و هیچگاه به عنوان یک زن، تنها به نشستن در خانه اکتفا ننموده‌اند.

? فرموده‌ی زیبا و پرمحتوای حضرت، به معنای؛ #حفظ_پوشش و #رعایت_حجاب در مقابل مردان #نامحرم است.

♻️وقتی یک زن با پوشش کامل در اجتماع حضور یابد و از ارتباطات غیرضروری با مردان بیگانه اجتناب نماید، مسلما در عین این که #عفت و #پاکدامنی خود را به عنوان یک زن مسلمان حفظ نموده، به صلاح و سعادت جامعه‌ی اسلامی نیز کمک کرده است.

? فلسفه‌ی کلام گهربار حضرت تنها یک جمله است:
«زن در معاشرت خود با مردان، بدن و موی خود را بپوشاند و به #جلوه‌گری و #خودنمایی نپردازد.»1

? آیات مربوط به حجاب نیز همین معنی را ذکر می‌کند و فتوای فقها هم مؤید همین مطلب است.

1.مسأله حجاب، ص162

موضوعات: اجتماعی حجاب  لینک ثابت



 [ 11:39:00 ب.ظ ]





  حکایت   ...

جمجمه انوشیروان سخن می گوید

به امام علی علیه السلام خبر رسید معاویه تصمیم دارد با لشکر مجهز به سرزمین های اسلامی حمله کند.
علی علیه السلام برای سرکوبی دشمنان از کوفه بیرون آمد و با سپاه مجهز به سوی صفین حرکت کردند در سر راه به شهر مدائن (پایتخت پادشاهان ساسانی) رسیدند و وارد کاخ کسری شدند.
حضرت پس از ادای نماز با گروهی از یارانش مشغول گشت ویرانه های کاخ انوشیروان شدند و به هر قسمت کاخ که می رسیدند کارهایی را که در آنجا انجام شده بود به یارانش توضیح می دادند به طوری که باعث تعجب اصحاب می شد و عاقبت یکی از آنان گفت:
یا امیر المؤمنین! آنچنان وضع کاخ را توضیح می دهید گویا شما مدتها اینجا زندگی کرده اید!
در آن لحظات که ویرانه های کاخها و تالارها را تماشا می کردند، ناگاه علی علیه السلام جمجمه ای پوسیده را در گوشه خرابه دید، به یکی از یارانش فرمود:
او را برداشته همراه من بیا!
سپس علی علیه السلام بر ایوان کاخ مدائن آمد و در آنجا نشست و دستور داد طشتی آوردند و مقداری آب در طشت ریختند و نیز آوردند جمجمه را، فرمود: آن را در طشت بگذار. وی هم جمجمه را در میان طشت گذاشت.
آنگاه علی علیه السلام خطاب به جمجمه فرمود:
ای جمجمه! تو را قسم می دهم! بگو من کیستم تو کیستی؟
جمجمه با بیان رسا گفت:
تو امیر المؤمنین، سرور جانشینان و رهبر پرهیزگاران هستی و من بنده ای از بندگان خدا هستم.
علی علیه السلام پرسید:
حالت چگونه است؟
جواب داد:
یا امیر المومنین! من پادشاه عادل بودم، نسبت به زیردستان مهر و محبت داشتم، راضی نبودم کسی در حکومت من ستم ببیند. ولی در دین مجوسی (آتش پرست) به سر می بردم. هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دنیا آمد کاخ من شکافی برداشت. آنگاه به رسالت مبعوث شد من خواستم اسلام را بپذیرم ویل زرق و برق سلطنت مرا از ایمان و اسلام باز داشت و اکنون پشیمانم.
ای کاش که من هم ایمان می آوردم و اینک از بهشت محروم هستم و در عین حال به خاطر عدالت از آتش دوزخ هم در امانم.
وای به حالم! اگر ایمان می آوردم من هم با تو بودم. ای امیر المؤمنین و ای بزرگ خاندان پیغمبر!
سخنان جمجمه پوسیده انوشیروان به قدری دل سوز بود که همه حاضران تحت تأثیر قرار گرفته با صدای بلند گریستند.(1)
امید است ما نیز پیش از فرا رسیدن مرگ در فکر نجات خویشتن باشیم.

پی نوشت:
1- بحارالانوار: ج 41، ص 24.

⛅️اللهم عجل الولیک الفرج⛅️

موضوعات: حکایت, از هر دری  لینک ثابت



 [ 11:35:00 ب.ظ ]





  مهدی جانم   ...

سلام امام زمانم
ای ڪاش همیشه یاورتـــ باشم من
در وقت ظہــور، محضرتــ باشم من

ھر چند که نامه ام سیاهـــ است ولــی
بگـــذار سیاه لشڪرتــــ باشم

تعجیل در ظهور پنج صلوات

اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 11:30:00 ب.ظ ]





  هل   ...

نکته سلامتی

هل سوخت و ساز و توانایی بدن را بالا برده و در سوزاندن چربی‌ها کمک می‌کند و به عنوان یک لاغرکننده عالی محسوب می شود.

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 11:13:00 ب.ظ ]





  شهید   ...

شرط ازدواج

️ در اولین جلسه‌ای که با هم صحبت کردیم؛ بی‌مقدمه دو شرط برای ازدواجمان مطرح کرد؛
شرط اول مقید بودن به نماز‌، مخصوصا نماز صبح بود ودوم رعایت حجاب.
همین حقیقت بود که مرا به سوی ناصر جذب کرد؛
در دوره و زمانه‌ای که جوان‌ها کمتر دغدغه‌هایی از این دست دارند؛
یک پسر 21 ساله شرط ازدواجش را نماز گذاشت و این خیلی برایم مهم بود.

موضوعات: شهید و شهادت  لینک ثابت



 [ 11:09:00 ب.ظ ]





  شکرانه   ...

دست عاطفه در دستم بود ، با هر بار دیدن دختر بچه ای که جسورانه از بالای سرسره پایین می آمد ، پاهایش جمع تر و فشار دستش به دست من بیش تر می شد ، توی دلم خاله ام را به خاطر تربیت نادرست عاطفه ملامت می کردم .

اون که چیزی کم نداشت ، چرا باید آنقدر ترسو بار می آمد ؟

نمی دانستم پدر و مادر آن بچه چه کسانی بودند ، اما برای یک لحظه آرزو کردم که ای کاش عاطفه هم بچه همان پدر و مادر بود ، تا فقط کمی از جسارت آن ها را به ارث می برد .

از آن جا دور شدیم ، کمی بعد همان بچه را دیدیم که با دست های کوچکش پدر معلول و مادر نابینایش را هدایت می کرد .

و این بار برای یک لحظه آرزو کردم که خدا مرا ببخشد ، عاشقانه عاطفه را بغل کردم و خدا را به خاطر کار های عجیب ولی زیبایش شکر کردم..

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 11:06:00 ب.ظ ]





  حسادت   ...

هرگز به کسی حسادت نکن
بخاطر نعمتی که خدا به او داده است.

زیرا تونمیدانی خداوندچه چیزی را از او گرفته است…

در همه حال شکرگزار خداوند حکیم باش

موضوعات: اخلاقی, از هر دری  لینک ثابت



 [ 11:03:00 ب.ظ ]





  پزشکی   ...

? شیرکاکائو درصبحانه ممنوع
زیرا باعث
? چاقی
? کاهش یادگیری
? افزایش پرخاشگری
? خرابی دندان به علت قندبالا
? بجای شیرکاکائو از شیر و عسل یا شیر و خرما استفاده کنید

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 07:49:00 ب.ظ ]





  قدم   ...

همیشه قدمهای انسانهای‌ مهربان
گل‌ ریزان است
به هر کجا می‌روند
عطروجودشان
همه رالبریزازآرامش می‌کند

اثرقدم‌هایشان نقش زیبای محبت است
نقشی که هیچ نیرویی نمیتواند‌
آن رامحوکند.

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 04:16:00 ب.ظ ]





  عجایب   ...

عجایب خلقت خداوند
این عکس در سال 1880 گرفته شده.

میرتل کوربین از بدو تولد دارای دو لگن جدا و 4 پا بود. او با وجود این ناهنجاری شدید، ازدواج کرد و 5 فرزند سالم به دنیا آورد!!

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 04:12:00 ب.ظ ]





  حفظ آبرو با پول   ...

حـفـظ آبــرو ی مسلمان با پــول

بعضی اوقات می‌بینی یک جاها آبروی انسان در خطر است، و با یک پولی حفظ می‌شود.

همه شما شنیده‌اید، دو نفر دعوایشان شد سر پول، شروع به فحاشی کردند، پدر زن و داماد، در زمان امام صادق(ع) بود، مفضّل رسید و دید دارند بر سر هم می‌زنند.

او می‌گوید: پول را دادم و او می‌گوید: ندادی، مفضل گفت: دعوا نکنید، رفت چهارصد درهم آورد و داد، دعوا سر چهارصد درهم بود، پول را داد و دعوا تمام شد.

به او گفتند: از کجا این پول را آوردی؟

گفت: پول برای من نیست، برای امام صادق است نزد من گذاشته برای اینطور موارد.

یک وقتی درگیری که بر سر مال دنیا است با پول دادن تمام می‌شود و آبرو حفظ می‌شود، بهترین مال، مالی است که آبروی انسان را حفظ کند.

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 03:58:00 ب.ظ ]





  حکایت   ...

یک داستان یک پند
فردی پیش بهلول آمد و گفت: راهی بگو ڪه گناه ڪمتر کنم.
بهلول گفت: بدان وقتی گناه می‌ڪنی، یا نمی‌بینی ڪه خدا تو را می‌بیند، پس ڪافری.

یا می‌بینی ڪه تو را می‌بیند و گناه می‌ڪنی، پس او را نشناخته‌ای و او را نزد خود حقیر و ڪوچڪ می‌شماری.

پس بدان شهادت به الله‌اڪبر، زمانی واقعی است ڪه گناه نمی‌ڪنی. چون ڪسی ڪه خدا را بزرگ ببیند نزد بزرگ مؤدب می‌نشیند و دست از پا خطا نمی‌ڪند.

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 03:38:00 ب.ظ ]





  آفت   ...

و
دوس داری مانع آفت زدن حبوبات بشی؟

کاری نداره که

کافیه بین حبوبات چند برگ درخت گردو بگذارید و یا از مخلوط کردن حبوبات با نمک استفاده کنید!

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 02:11:00 ب.ظ ]





  آشپزی   ...

? ? ? نکات آشپزی ? ? ?

⚠️چطوری از شکستن برنج قبل نیم پز شدن جلوگیری کنیم ؟ کافیه نمک را در 2 مرحله اضافه کنید ؛ مقدار کمی قبل ازپخت و مابقی در انتهای پخت.

⚠️برای این که سفیده تخم مرغ خوب پف کند، آن را کاملا از زرده جدا کنید، بگذارید برای مدتی در دمای اتاق بماند. سپس با همزن بزنید.

⚠️ هیچ گاه تخم مرغ را در مجاورت غذاهایی با بو و طعم تند مانند سیر، پیاز، پنیر و گوشت قرار ندهید چون به راحتی بوی مواد مختلف موجود در یخچال را از راه منافذ پوست خود جذب می کند.

موضوعات: آشپزی  لینک ثابت



 [ 02:04:00 ب.ظ ]





  روز بخیر   ...

امیدوارم امروز پنجشنبہ
هر چی خوبی و خوشبختیہ
خدای مهربون براتون رقم بزنہ
و آرامش مهمون همیشگی
لحظه هاتون باشہ
روزتون زیبـا
در پناه خدای مهربون باشید

موضوعات: مناسبتی  لینک ثابت



 [ 02:01:00 ب.ظ ]





  طنز   ...

به حرف هیچ کدوم از دانشمندا معتقد نباشم

به اون حرف دکتر حسابی اعتقاد قلبی دارم

که میگه یک ساعت بعد از غذا درس نخونین!

یعنی اینقد ایمان دارم بهش که تا 24 ساعت بعدش درس نمی خونم.

موضوعات: طنز  لینک ثابت



 [ 01:53:00 ب.ظ ]





  طنز   ...

یکی از فامیلامون پزشکی میخوند تو بیو اینستاگرامش نوشته بود خانوم دکتر آینده

بعد نتونست مدرک بگیره الان بیوش رو عوض کرده نوشته: انسانها رو با قلب مهربونشون بشناس نه با مدرک تحصیلیشون

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

موضوعات: طنز  لینک ثابت



 [ 01:50:00 ب.ظ ]





  حجاب   ...

روشن است کیفیت پوشش، ضخامت و حتی کیفیت دوخت لباس، خود بخش مهمی از حجاب را تشکیل می‌دهد.

بدون شک لباس‌های نازک و تنگ و بدن‌نما، فرودگاه نگاه‌های مسمومِ شیطانی و موجب خیره شدن چشم‌های آلوده و به فساد کشاننده جامعه است

و در مقابل لباس‌های غیر بدن‌نما دیده‌ها را از خود دور می‌سازد و سلامت جسمی و معنوی بانوان را تضمین می‌کند.

▪️انتخاب پوشش باید به گونه‌ای باشد که برجستگی‌ها و حجم بدن زن نامشخص باشد. لذا لباس‌های تنگ و چسبان و کوتاه اگر چه تمام بدن را بپوشانند، مورد تأیید آیات و روایات اسلامی نمی‌باشند. ?

? امام علی"علیه السلام” می‌فرماید:
«بر شما باد لباس ضخیم، زیرا کسی که لباسش نازک باشد دینش هم ضعیف می‌شود.»

? نقل شده است؛ اسماء، در حالی که لباس نازک بر تن کرده بود، بر رسول خدا(ص) وارد شد…حضرت به نشانه اعتراض از وی روی گردانید و فرمود:
«زن که به حد بلوغ رسید، سزاوار نیست چیزی از بدن او دیده شود مگر چهره و دست‌ها»

. وسائل الشیعه، ج3، ص282
2. سنن ابوداود، ج2، ص383/ تفسیر سوره احزاب،

موضوعات: اجتماعی حجاب  لینک ثابت



 [ 01:45:00 ب.ظ ]





  حجاب   ...

ما محجبہ‌ها دنبال اینیم کہ بهترینا نگامون کنن…
آره…
کے از امام زمان(عج) تو این عالم بهتر؟؟

ما هم دوست داریم لباس مارک‌دار بپوشیم…
و چه مارکے از مذهبے بودن بهتر✨

ما هم دورهمے با هم مےریم بیرون و خیلے خوش مےگذرونیم…
اما واسہ رفع_خستگے نه واسہ گناه و دورے از خدا…

موضوعات: اجتماعی حجاب  لینک ثابت



 [ 01:16:00 ب.ظ ]





  مهدی جان   ...

قطعـہ گمشـده‌اے از پـر پـرواز ڪم است

یـازده بـار شمردیـم و یڪی بـاز ڪم اسـت

ایڹ همـہ آب ڪہ جارے اسـت نہ اقیـانوس اسـت

عـرق شـرم زمیـڹ است ڪہ سربـاز ڪم اسـت

یـا مہــدے ادرڪنـی

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 01:12:00 ب.ظ ]





  حدیث ناب   ...

کلام گهربار

? پیامبـر خـدا صلی اللہ علیہ و آلہ وسلم می‌فرمایند:

?مَڹ عَرَضَ لِأَخِیہِ المُسلِمِ المُتَڪلِّمِ فی حَدیثِہِ فَڪأَنَّما خَدَش وَجہَہُ?

❌ هر ڪہ در میاڹ سخڹ بـرادر مسلمـانش وارد شود،

چناڹ است ڪہ چہره او را بخراشد. ❌

میـزاڹ الحڪمة ج 7 ص 404

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 01:09:00 ب.ظ ]





  صلوات   ...

دل با صلوات محرم راز شود

سیمرغ شود بلند پرواز شود

فرمود پیامبر که با هر صلوات

درها ی اجابت دعا باز شود

اللهم صل علی محمد وآل محمد
وعجل فرجهم

موضوعات: صلوات  لینک ثابت



 [ 01:08:00 ب.ظ ]





  کلام علما   ...

شیخ رجبــعلــــے خیاط(ره):

اگر ما به قدر
«ترسیدن از یڪ عقرب»
از خــدا بترسیم

همہ کارهای عالم اصلاح میشود.

موضوعات: کلام علما  لینک ثابت



 [ 11:56:00 ق.ظ ]





  حکایت   ...

حکایت جواب دندان شکن

✨تاجری مسافرت میکرد. در بین راه شب در کاروانسرائی اقامت نموده برای شام غذائی خواست.

✨سرایدار مرغی پخته با سه تخم مرغ آب پز برای او آورد که خورده و به و به دلیل خستگی راه خوابید.

✨بامدادان به موقعی که قافله حرکت میکرد سرایدار پیدا نبود که قیمت غذا را بگیرد.

✨بعد از سه ماه که تاجر به شهر خود باز میگشت باز شبی را در کاروانسرای اولی به سر برد و باز هم سرایدار شامی مرکب از مرغی بریان و تخم مرغ برای او حاضر نمود.

✨چون صبح شد، تاجر سرایدار را خواسته قیمت غذای دو مرتبه را از او پرسید که دَین خود را بپردازد. سرایدار پس از چند دقیقه که به دقت با خود حساب کرد از او مطالبه هزار دینار نمود. و مخصوصا تذکر داد که خیلی مواظبت کرده است تا بی اعتدالی در حساب ننموده باشد.

✨تاجر از شنیدن هزار دینار بهای دو وعده غذا حیران شده گفت: گمان دارم که دیوانه شده ای که برای دو مرغ و شش تخم مرغ هزار دینار مطالبه مینمائی.

✨سرایدار گفت: غریب است که با انصافی که در این موقع به خرچ داده و نخواسته ام تعددی در حق جنابعالی بنمایم مرا دیوانه میخوانند.

✨تاجر گفت: هزار دینار برای چه به شما داده شود؟

✨سرایدار گفت: دقت کنید اگر ناحساب گفتم گوش ندهید. سه ماه قبل شما در اینجا یک مرغ خوردید اگر این مرغ زنده بود در این مدت نود تخم میکرد و این تخم ها هر یک جوجه ای میشدند و من به این حساب صاحب هزاران مرغ و جوجه بودم و همه این منافع را برای پذیرائی شما از دست دادم و حالا که هزار دینار در مقابل تمام این خسارات به اضافه شام شب گذشته شما که تا سه ماه دیگر همین اندازه باعث خسارت من است میخواهم مرا دیوانه میخوانید.

✨جدال تاجر و سرایدار توجه قافله را جلب کرد. هر چه سعی کردند دعوا را ختم کنند میسر نشد بالاخره قرار شد که به حضور حاکم شرع رفته تکلیف را معلوم نمایند. پس از رسیدن به شهر و رفتن به خانه حاکم و ذکر داستان حاکم حق را به سرایدار داده تاجر را محکوم به پرداخت هزار دینار نمود.

✨دوستان تاجر به او گفتند: اگر بخواهی جلوی حکم قاضی را بگیری بایستی به بهلول متوصل شوی. شاید راهی یافته این ضرر را از تو دفع کند. تاجر قبول کرده با جمعی از همراهان به خانه بهلول رفته قضیه را شرح دادند.

✨بهلول قول داد که این شر را از تاجر دفع نماید. به شرط آنکه دو صد و پنجاه دینار به فقرا بدهد. تاجر هم قبول کرد. بهلول نزد حاکم رفته و با زحمت او را راضی کرد که این دعوا را تجدید نماید و قرار گذاشتند دو روز بعد تاجر و همراهان و سرایدار و بهلول و قاضی همه حاضر شده این دعوا را قطع کنند.

✨در روز موعود همه در دارالمحکمه حاضر شدند ولی بهلول در ساعت مقرر نیامد. دو ساعت گذشت باز هم نیامد. ناچار حاکم مستخدم خود را به سراغش فرستاد که فورا حاضر شود.

✨بهلول پس از یک ساعت معطل شدن بالاخره حاضر شد. حاکم با غضب تمام رو به او کرده گفت: با آن همه تمنا و خواهشی که کردی تا مرافعه را تجدید کنیم، سبب اینکه این مردم را سه ساعت معطل کردی چیست؟

✨بهلول گفت: دهاتی ها برای بردن بذر آمده بودند چون خواستم تدبیری نکنم که محصول سال بعد خوب شود و اگر خودم نبودم گندم را در بی نوبتی میبردند سبب تاًخیر شد. من این مدت ایستادم تا چندین جُوال گندم را جوشانیده به آنها بدهم چون گندم نجوشیده ناپاک است و محصولش خوب نمیشود. جوشیده دادم که محصولش پاک و تمیز گردد.

✨حاکم رو به حاضرین کرده گفت: تقصیر از او نیست از ما است که کار خود را به دست این آدم نادان دادیم که ساعتها ما را معطل کند برای آنکه گندم را جوشانده بر آنها بدهد با اینکه همه میدانند گندم جوشیده حاصلی نخواهد داد.

✨بهلول گفت: جناب حاکم با اینکه مرا نادان و خودتان را عاقل تصور میکنید از شما میپرسم چطور است که مرغ بریان شده تخم کرده سه ماهه هزاران جوجه میدهد ولی گندم جوشیده محصول نخواهد داد؟

✨این جواب دندان شکن همه را متعجب کرد و حاکم ناچار حرف بهلول را تصدیق نموده و حق را به تاجر داده سرایدار را محکوم کرد

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 11:54:00 ق.ظ ]





  حکایت   ...

گل به جای غذای فاسد
? روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد. فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت. فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید. ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود، پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟! فقیر گفت: هر کس آنچه در دل دارد می بخشد!!! ?
درجهان سه چیز است که صدا ندارد :
مرگ و فقیر
ظلم و غنی
چوب خدا

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 07:01:00 ق.ظ ]





  زنان   ...

در زندگی همه ی ما، کسانی هستند
که در ازای کارشان حقوق نمی‌گیرند؛
شغل آن ها شیفت شب و روز ندارد؛
تمام روز را بی چشم داشت، عاشقانه زحمت می‌کشند؛
اما ته دلشان، منتظر یک کلمه،با چاشنی لبخند اند

به تقویم گوشه ی میز نگاه کن.می‌بینی؟
روز خاصی برای این قشر از افراد شاغل ثبت نشده؛
چرا که هر روز، روز آن هاست!
مادر، همسر، خواهر و یا دختر

هر روز، هر هفته، هر ماه و یا حتی سالی یکبار؛
هنگام بازگشت به خانه، شاخه گلی برایش بخر.
در را که به رویت باز کرد، به سمتش برو.
شاخه گل را به او بده و بوسه ای بر پیشانی اش بزن.
خسته نباشیدی بگو و به لبخندی میهمانش کن

می‌دانی که یک لحظه لبخند به روی لبانشان آوردن،
زیباترین حقوقی است که به آن ها هدیه می‌کنی؟

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 06:58:00 ق.ظ ]





  داستانک   ...

جوانی با دوچرخه اش با پیرزنی برخورد کرد
و به جای اینکه از او عذرخواهی کند و کمکش کند تا از جایش بلندشود، شروع به خندیدن و مسخره کردن او نمود؛
سپس راهش را کشید و رفت! پیرزن صدایش زد و گفت: چیزی از تو افتاده است.
جوان به سرعت برگشت وشروع به جستجونمود؛ پیرزن به او گفت: زیاد نگرد؛
مروت و مردانگی ات به زمین افتاد و هرگز آن را نخواهی یافت..

“زندگی اگر خالی از ادب و احساس و احترام و اخلاق باشد، هیچ ارزشی ندارد”
“زندگی حکایت قدیمی کوهستان است!
صدا می کنی و می شنوی؛پس به نیکی صدا کن، تا به نیکی به تو پاسخ دهند”

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 06:55:00 ق.ظ ]





  حکایت   ...

حکایت
✨مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کنه، کفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید، طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند !

✨یکی از اون دو نفر گفت: طلاها رو بزاریم پشت اون جعبه..

✨اون یکی گفت: نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره..

✨گفتند: امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم اگه بیدار باشه معلوم میشه..!

✨مرد که حرفای اونا رو شنیده بود، خودشو بخواب زد، اونها کفشاشو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد..!

✨گفتند: پس خوابه! طلاها رو بزاریم زیر جعبه…

✨بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو برداره اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن!!

✨یادمان باشد در زندگی هیچ وقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 06:49:00 ق.ظ ]





  معرفت   ...

یک جرعه معرفت

علّامه مجلسی می‌فرماید:
مرد شریف و صالحی را می‌شناسم به نام امیراسحاق استرآبادی. او چهل بار با پای پیاده به حج مشرّف شده است و در میان مردم مشهور است که طیّ‌الارض دارد. او یک سال به اصفهان آمد؛ من حضوراً با او ملاقات کردم تا حقیقت موضوع را از او جویا شوم.
او گفت: یک سال با کاروانی به طرف مکّه به راه افتادم. حدود هفت یا نُه منزل بیشتر به مکه نمانده بود که برای انجام کاری تعلّل کرده، از قافله عقب افتادم. وقتی به خود آمدم، دیدم کاروان حرکت کرده و هیچ اثری از آن دیده نمی‌شد. راه را گم کردم؛ حیران و سرگردان وامانده بودم. از طرفی تشنگی آن چنان بر من غالب شد که از زندگی ناامید شده، آماده‌ی مرگ بودم.
[ ناگهان به یاد منجی بشریّت امام زمان (عج) افتادم و ] فریاد زدم : یا ابا صالح! یا ابا صالح! راه را به من نشاه بده ! خدا تو را رحمت کند!
در همین حال ، از دور شبحی به نظرم رسید؛ به او خیره شدم و با کمال ناباوری دیدم که آن مسیر طولانی را در یک چشم به هم زدن، پیمود و در کنارم ایستاد. جوانی بود گندم‌گون و زیبا با لباسی پاکیزه که به نظر می‌آمد از اشراف باشد. بر شتری سوار بود و مشک آبی با خود داشت.
سلام کردم. او نیز پاسخ مرا به نیکی ادا نمود.
فرمود: تشنه‌ای؟
گفتم: آری، اگر امکان دارد کمی آب از آن مشک مرحمت بفرمایید!
او مشک آب را به من داد و من آب نوشیدم.
آن‌گاه فرمود: می‌خواهی به قافله برسی؟
گفتم: آری.
او نیز مرا بر ترک شتر خویش سوار نمود و به طرف مکّه به راه افتاد. من عادت داشتم که هر روز دعای « حرز یمانی » را قراعت کنم. مشغول قراعت دعا شدم. در حین دعا گاهی به طرف من برمی‌گشت و می‌فرمود: این طور بخوان!
چیزی نگذشت که به من فرمود: این‌جا را می‌شناسی؟
نگاه کردم، دیدم در حومه‌ی شهر مکّه هستم. گفتم: آری می‌شناسم.
فرمود: پس پیاده شو!
من پیاده شدم، برگشتم او را ببینم، ناگاه از نظرم ناپدید شد. متوجّه شدم که او قائم آل‌محمد (عج) است. از گذشته‌ی خود پشیمان شدم و از این که او را نشناختم و از او جدا شده بودم، بسیار متأسف و ناراحت بودم.
پس از هفت روز کاروان ما به مکّه رسید، وقتی مرا دیدند، تعجّب نمودند؛ زیرا یقین کرده بودند که من جان سالم به در نخواهم برد. به همین خاطر بین مردم مشهور شد که من طیّ‌الارض دارم.

منبع: کتاب داستان‌هایی از امام زمان (ع)

موضوعات: از هر دری, کلام علما  لینک ثابت



 [ 06:48:00 ق.ظ ]





  امام غریبم   ...

ادای احترام خبرنگار زرتشتی ایرنا به پرچم حرم مطهر امام رضا (ع)
قربونت برم آقاجان که مسلمون و غیر مسلمون را می پذیری

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 06:43:00 ق.ظ ]





  سیاسی   ...

خائن الحرمین
الجزیره:عربستان تمامی برنامه های دینی در مدارس این کشور را لغو کرد. طی نیم قرن گذشته برنامه های ‘معارف اسلامی’ بخش مهمی از ساختار تحصیلی دانش آموزان را در مدارس سعودی تشکیل می داد.

موضوعات: سیاسی  لینک ثابت



 [ 06:39:00 ق.ظ ]





  حدیث ناب   ...

حدیث ناب
زراره از امام باقر علیه السلام روایت کرد که فرمود:

نزدیک ترین حالات بنده به کفر این است که با کسی در راه دین دوست شود و در همان حال اشتباهات و لغزش های دوست خود را ثبت کند تا روزی آنها را به روی او بیاورد.

امالی شیخ مفید، ص2

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 06:36:00 ق.ظ ]





  راز   ...

هفت راز خوشبختی؛
متنفر نباش…
عصبانی نشو…
ساده زندگی کن…
کم توقع باش…
همیشه لبخند بزن…
زیاد ببخش…
و یک دوست و همراه خوب؛
داشته باش…

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 06:33:00 ق.ظ ]





  پزشکی   ...

قاتل کبد!

سس مایونز حاوی مواد نگه دارنده (سروات پتاسیم و بنزوات سدیم) است که هر دو سرطان زا هستند،متخصصان تغذیه معتقدند مصرف دراز مدت آن خودکشی تدریجی محسوب میشود!

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 06:31:00 ق.ظ ]





  خدا   ...

خـــــدایا…

یادم بده آنقدر مشغول عیب‌های خودم باشم که عیب های دیگران رانبینم…
یادم بده اگر کسی را بد دیدم قضاوتش نکنم، درکش کنم…
یادم بده بدی دیدم “ببخشم” ولی بدی نکنم! چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه…
یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم، دعا کنم، نتوانستم سکوت کنم…
یادم بده اگر سخت بگیرم “سخت میبینم"…
یادم بده به قضاوت کسی ننشینم چرا که در تاریکی همه شبیه هم هستیم…
یادم بده چشمانم را روی بدی‌ها و تلخی‌ها ببندم ، چرا که چشمان زیبا، بی‌شک زیبا میبینند‌…

موضوعات: خدا  لینک ثابت



 [ 06:26:00 ق.ظ ]





  حدیث نور   ...

حدیث نور

? امام صادق علیہ السلام می‌فرمایند:

❌ «ایماڹ خود را قبڸ از ظہور تڪمیڸ ڪنید

چوڹ در لحظات ظہور، ایماڹ‌ها بہ سختی مورد امتحاڹ و ابتلاء قرار می‌گیرند»

اصوڸ ڪافی ج 6 ص 360

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 06:23:00 ق.ظ ]





  خواص گوجه   ...

ویتامین C و لیکوپن موجود در گوجه فرنگی ما را تا حد قابل توجهی از این بیماری دور می کندگوجه فرنگی با درصد پایین سدیمی که وارد بدن می سازد فشار خون را در حد پایین و نرمال نگاه می دارد.
فیبر پتاسیم و ویتامین C موجود در گوجه فرنگی همگی حامیان قلب هستند.

موضوعات: آشپزی, خوراکی ها و نوشیدنی ها  لینک ثابت



 [ 06:21:00 ق.ظ ]





  خوشبختی چیست؟؟   ...

خوشبختی چیزی نیست …
که بخواهی آن را به تملک خود درآوری ،
خوشبختی کیفیتِ تفکر است ٬
حالت روحی ست ؛
خوشبختی
وابسته به جهان درون توست

‌‌‌‌‌‌‌

موضوعات: جهت منبر, تربیتی, از هر دری  لینک ثابت



 [ 06:14:00 ق.ظ ]





  پیامبر خدا   ...

یوسف (ع) آن گاه که به فرمانروایى مصر رسید و بر مسند حکومت و نبوت تکیه زد،روزى یکى از دوستان قدیمى و دوران کودکى‏اش را که از راه دور آمده بود، دید و بسى خوشحال شد .

آن دوست، یوسف را به یاد کنعان و آن روزهاى مهر و مهربانى مى‏انداخت.

سال‏ها بود که همدیگر را ندیده بودند .

یار دیرین، شنیده بود که یوسف به فرمانروایى مصر رسیده است .
او نیز براى تجدید خاطرات و دیدار دوست خوبش، راهى مصر شد . 

یوسف، او را در کنار خود نشاند و با او مهربانى‏ها کرد . او نیز آنچه از دوستى و محبت در دل داشت، نثار یوسف کرد و گفت: از راهى دور آمده‏ام و شکر خدا را که توفیق یافتم و تو را دیدم .

یوسف از آن روزها مى‏گفت و او درباره حوادث زندگى یوسف مى‏پرسید . از ماجراى برادرانش، دوران بردگى‏اش، سال‏هایى که در زندان بود و رویدادهایى که منجر به حکومت یوسف بر مصر شد و … 

پس از چندى گفت و گو و احوالپرسى، یوسف (ع) به دوست دیرینش روى کرد و گفت: اکنون که پس از سال‏ها نزد من آمده‏اى و راهى دراز را تا اینجا پیموده‏اى، بگو آیا براى من هدیه‏اى نیز آورده‏اى ؟ 

دوست قدیمى، شرمنده و خجل سر خود را پایین انداخت .درنگى کرد .سپس سر برداشت و گفت: (( از آن هنگام که عزم دیدارت را کردم، در همین اندیشه بودم که تو را چه آورم که در خور تو باشد. هر چه بیش‏تر فکر مى‏کردم، کم‏تر چیزى را مى‏یافتم که سزاوار تو باشد . مى‏دانستم که از مال دنیا بى‏نیازى و رغبتى به عطایاى دنیوى ندارى. همین سان در اندیشه بودم که ناگاه دانستم که چه باید بیاورم.)) این جملات شوق‏انگیز را گفت و دست در کیسه‏اى کرد که همراهش بود.

از میان آن کیسه، آیینه‏اى را بیرون کشید و با دو دست خود، آن را به یوسف تقدیم کرد . در همان حال افزود: پیش خود گفتم تو را جز تو لایق نیست . پس آیینه‏اى آوردم تا در خود بنگرى و جمال و جلالى را که خداوند عطایت کرده، ببینى .

این آینه، تو را به تو مى‏نمایاند و این بهترین هدیه به تو است؛ زیرا دیدن روى تو، ارزنده‏ترین ارمغان است و آینه، روى تو را به تو مى‏نمایاند . 

تا ببینى روى خوب خود در آن
اى تو چون خورشید، شمع آسمان‏

آینه آوردمت اى روشنى
تا چو بینى روى خود، یادم کنى

موضوعات: حکایت, از هر دری  لینک ثابت



 [ 06:10:00 ق.ظ ]





  حکایت   ...

یوسف (ع) آن گاه که به فرمانروایى مصر رسید و بر مسند حکومت و نبوت تکیه زد،روزى یکى از دوستان قدیمى و دوران کودکى‏اش را که از راه دور آمده بود، دید و بسى خوشحال شد .

آن دوست، یوسف را به یاد کنعان و آن روزهاى مهر و مهربانى مى‏انداخت.

سال‏ها بود که همدیگر را ندیده بودند .

یار دیرین، شنیده بود که یوسف به فرمانروایى مصر رسیده است .
او نیز براى تجدید خاطرات و دیدار دوست خوبش، راهى مصر شد . 

یوسف، او را در کنار خود نشاند و با او مهربانى‏ها کرد . او نیز آنچه از دوستى و محبت در دل داشت، نثار یوسف کرد و گفت: از راهى دور آمده‏ام و شکر خدا را که توفیق یافتم و تو را دیدم .

یوسف از آن روزها مى‏گفت و او درباره حوادث زندگى یوسف مى‏پرسید . از ماجراى برادرانش، دوران بردگى‏اش، سال‏هایى که در زندان بود و رویدادهایى که منجر به حکومت یوسف بر مصر شد و … 

پس از چندى گفت و گو و احوالپرسى، یوسف (ع) به دوست دیرینش روى کرد و گفت: اکنون که پس از سال‏ها نزد من آمده‏اى و راهى دراز را تا اینجا پیموده‏اى، بگو آیا براى من هدیه‏اى نیز آورده‏اى ؟ 

دوست قدیمى، شرمنده و خجل سر خود را پایین انداخت .درنگى کرد .سپس سر برداشت و گفت: (( از آن هنگام که عزم دیدارت را کردم، در همین اندیشه بودم که تو را چه آورم که در خور تو باشد. هر چه بیش‏تر فکر مى‏کردم، کم‏تر چیزى را مى‏یافتم که سزاوار تو باشد . مى‏دانستم که از مال دنیا بى‏نیازى و رغبتى به عطایاى دنیوى ندارى. همین سان در اندیشه بودم که ناگاه دانستم که چه باید بیاورم.)) این جملات شوق‏انگیز را گفت و دست در کیسه‏اى کرد که همراهش بود.

از میان آن کیسه، آیینه‏اى را بیرون کشید و با دو دست خود، آن را به یوسف تقدیم کرد . در همان حال افزود: پیش خود گفتم تو را جز تو لایق نیست . پس آیینه‏اى آوردم تا در خود بنگرى و جمال و جلالى را که خداوند عطایت کرده، ببینى .

این آینه، تو را به تو مى‏نمایاند و این بهترین هدیه به تو است؛ زیرا دیدن روى تو، ارزنده‏ترین ارمغان است و آینه، روى تو را به تو مى‏نمایاند . 

تا ببینى روى خوب خود در آن
اى تو چون خورشید، شمع آسمان‏

آینه آوردمت اى روشنى
تا چو بینى روى خود، یادم کنى

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 06:10:00 ق.ظ ]





  کلام گهربار   ...

امام علی(علیه السلام) فرمودند :
بدانید که این پوست نازک تحمل
آتش را ندارد، پس به خودتان رحم کنید،

شما در مصیبتهاى دنیا آزمایش
کرده‌اید که وقتى خارى به بدن یکى
از شما می رود و یا به زمین مى خورد

و خونى میشود و یا شن هاى داغ
پایش را مى سوزاند چگونه بیتابى میکند؟!

موضوعات: احادیث, سخنان گهر بار حضرت علی (علیه السلام), در محضر معصوم(ع)  لینک ثابت



 [ 06:07:00 ق.ظ ]





  صلوات   ...

صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:

اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک

موضوعات: صلوات, تصاویر مذهبی, حرم مطهر, در محضر معصوم(ع)  لینک ثابت



 [ 06:04:00 ق.ظ ]





  کلام علما   ...

اگر دیدید نمازتان به شما لذت نمی دهد،قبل تکبیر و شروع نماز بگویید"صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین"این نماز دیگر عالی میشود.

موضوعات: کلام علما  لینک ثابت



 [ 06:03:00 ق.ظ ]





  داستانک   ...

داستان وزیر دانا و بندگی خداوند

پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت. پادشاه از دیگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟ گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است. پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟ گفت از پنج سبب:

آنکه تو نشسته می‌بودی و من به حضور تو ایستاده می‌ماندم اکنون بندگی خدایی می‌کنم که مرا دروقت نماز هم، حکم به نشستن می‌کند.

دوم: آنکه طعام می‌خوردی و من نگاه می‌کردم اکنون رزاقی پیدا کرده‌ام که اونمی خورد و مرا می‌خوراند.

سوم: آنکه توخواب می‌کردی و من پاسبانی می‌کردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمی‌خوابد و مرا پاسبانی می‌کند.

چهارم: آنکه می‌ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید.

پنجم: آنکه می‌ترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه می‌کنم و او می بخشاید.

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 06:01:00 ق.ظ ]





  داستانک   ...

روزگارت چگونه است

از شخصی پرسیدند: روزگارت چگونه است؟ اندوهگین نگاهی کرد و پاسخ داد: چه بگویم امروز از زور گرسنگی مجبور شدم کوزه سفالی که یادگار سیصد ساله ای اجدادم بود بفروشم و نانی تهیه کنم. 

حکیمی در پاسخ مرد گفت: خدا روزیت را سیصد سال پیش کنار گذاشته و اینگونه ناسپاسی میکنی !!

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 05:59:00 ق.ظ ]





  داستانک   ...

حمال تبریزی
فرد بیسوادی در تبریز زندگی می کرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد. یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند.

صدایی توجه اش را جلب می کند؛ می بیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا می کند که ورجه وورجه نکن، می افتی! در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر می خورد و به پایین پرت می شود.

مادر جیغی می کشد و مردم خیره می مانند. حمال پیر فریاد می زند “نگهش دار"! کودک میان آسمان و زمین معلق می ماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را می گیرد و به مادرش تحویل می دهد.

جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع می شوند و هر کس از او سوالی می پرسد: یکی می گوید تو امام زمانی، دیگری می گوید حضرت خضر است، کسانی هم می گویند جادوگری بلد است و سحر کرده.

حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش می گذارد، خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند، به آرامی و خونسردی می گوید: خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر، من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار می شناسید.

من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد. مردم این واقعه را بر سر زبان‌ها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد.

? تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
? که خواجه خود روش بنده پروری داند.

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 05:57:00 ق.ظ ]





  داستانک   ...

نجس ترین چیز در دنیا

گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و می خواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و درصورتی که آنرا پیدا کند و یا هر کسی که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد.

وزیر هم عازم سفر می شود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که با توجه به حرفها و صحبتهای مردم باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف باشد.

عازم دیار خود می شود در نزدیکی های شهر چوپانی را می بیند و به خود می گوید بگذار ازاو هم سؤال کنم شاید جواب تازه ای داشت بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید من جواب را می دانم اما یک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را می پذیرد.

چوپان هم می گوید تو باید مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی می شود که می خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید تو می توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من را بکش.

خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می کند و آن کار را انجام می دهد سپس چوپان به او می گوید: ” کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می کردی نجس ترین است بخوری” !!!!

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 05:54:00 ق.ظ ]





  حجاب   ...

یقیناً ? حفظ حجاب ? یک هنـــــر است اما… ?
هنـرمنـدتــر کسی است که دوست خود را هم باحجاب کند… ?

( البته با تغییر علایق … نه با روشهای دیگه )
هرمحجبه یک‌نفر

موضوعات: اجتماعی حجاب  لینک ثابت



 [ 05:51:00 ق.ظ ]





  خرفه   ...

? سبزی خرفه ?

️جهت آشنایی با این سبزی، به چند
روایت زیر دقّت نمایید:

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: گیاه رسول خدا صلّی الله علیه و آله کاسنی ، گیاه امیرالمؤمنین علیه السلام، باذَرُوج( گیاهی کوهی و معطر)، و گیاه حضرت فاطمه علیهاالسلام، خُرفه بود.

:الکافی، ج6، ص364

حضرت امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود:بر شما باد به خرفه، که اگر چیزى به عقل بیفزاید همان است.

:مکارم الاخلاق، ص180

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:

روی زمین، سبزی ای شریف تر و سودمند تر از خرفه وجود ندارد و این سبزی، سبزی حضرت فاطمه علیهاالسلام است. سپس فرمود:
خداوند بنی امیّه را لعنت کند. آنها به بغض و عداوت حضرت فاطمه علیها السلام این سبزی را سبزی آدم های احمق نامیدند.

:المحاسن، ج2، ص517

موضوعات: از هر دری, پزشکی  لینک ثابت



 [ 05:46:00 ق.ظ ]





  پزشکی   ...

پیامبـر اڪـرم(ﷺ)؛

✍ پنیر ” درد ” است…
اما چون با گردو خورده شود
” درمان ” است…

توضیح علمے در عکس☝️

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 05:43:00 ق.ظ ]





  قرآن   ...

سوره ی مبارکه ی مائده ، آیه 51

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ

ﺍﻯ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﻳﻬﻮﺩ ﻭ ﻧﺼﺎﺭﻯ ﺭﺍ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﮕﻴﺮﻳﺪ ، ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ [ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻭﻓﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ ]

موضوعات: نکته ای از قرآن  لینک ثابت



 [ 05:40:00 ق.ظ ]





  حمایت از کالای ایرانی   ...

همین‌طور که مغازه‌ها را نگاه می‌کردم؛ دنبال لباس مناسبی برای بچه‌ها بودم. لباسی که همه استانداردهای لازم را داشته باشد!

بالاخره پیدایش کردم و با خوشحالی به پسرم گفتم: از این لباس خوشت می‌آید؟

بدون اینکه به لباس نگاه کند پرسید: ایرانی است؟ من فقط ایرانی می‌پوشم.

آن‌قدر تبلیغات شبکه پویا، روی بچه‌ها اثر گذاشته بود؛ که هر چیزی می‌خواهم بخرم، اول تأکید می‌کنند که ایرانی باشد.

یک تبلیغ مناسب این‌قدر خوب می‌تواند، غیرت ملی بچه‌ها را از حالا بالا ببرد.

کاش خانواده‌ها همه این چنین باشند.

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 05:38:00 ق.ظ ]





  قرآن   ...

تدبر در آیات قرآن

فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿7﴾

پس چون فراغت یافتى
به طاعت درکوش (7)

وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿8﴾
✨و با اشتیاق به سوى پروردگارت روى آور (8)

سوره مبارکه الشرح

موضوعات: نکته ای از قرآن  لینک ثابت



 [ 05:36:00 ق.ظ ]





  محبت   ...

همسرانه

زن وشوهر هر چه بیشتر به هم محبت کنند، زیادی نیست…

محبت اعتماد می‌آورد.

مقام معظم رهبری

موضوعات: همسرانه  لینک ثابت



 [ 05:33:00 ق.ظ ]





  همسرانه   ...

مهارت گوش دادن

یک مرد به جای اینکه هر چه را می‌شنود به عنوان تقصیر، سوء‌ظن و انتقاد تعبیر کنـد، مـی‌توانـد بـه تدریج با صبر و شکیبایی گوش دهد و نابجا عصبانی نشود.
اگر مـرد در گـوش دادن مهـارت پیـدا کنـد، طوری که حرف‌ها و احساسات همسرش به او برنخورد، آن وقت می‌تواند به آرامی سخنان او را بشنود.

در این موقع لازم است از هر قدم مثبت او قدردانی و تشکر شود.

موضوعات: همسرانه  لینک ثابت



 [ 05:31:00 ق.ظ ]





  همسرانه   ...

خانم خونه!

وقتی مشکلی دارید؛
حتما شوهرتان را درجریان بگذارید درست نیست به او بگویید مشکلی ندارم و سپس از او توقع داشته باشید مشکلتان را حدس بزند…

موضوعات: همسرانه  لینک ثابت



 [ 05:29:00 ق.ظ ]





  همسرانه   ...

آقای خونه!

درصورتی که شما،مهمترین نیاز عاطفی زن، یعنی احساس دوست داشته شدن رابه طور مکرر ودائمی برآورده کنید؛همسرتان احساس خوشبختی وامنیت می‌کند واثرش را در زندگی خواهیددید!

موضوعات: همسرانه  لینک ثابت



 [ 05:27:00 ق.ظ ]





  همسرانه   ...

زندگی مشترک به روی دو پایه عشق و محبت و رفع نیاز بنا شده است

توجه داشته باشید که کم شدن یا از بین رفتن هرکدام ازآنها باعث به بن بست رسیدن زندگی میشود.

چه عاشقان سینه چاکی که به بن بست..

موضوعات: همسرانه  لینک ثابت



 [ 05:26:00 ق.ظ ]





  تربیتی   ...

تربیت فرزند
زمانی که درمهمانی یاجمع به فرزندخودمیگویید
شعرمهدکودک رابخوان
یاانگلیسی صحبت کن
تاهمه ببینندچقدرقشنگ انجام میدهی،
به فرزندتان استرس واردمیکنید
کودکان عروسک سخنگونیستند

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 05:24:00 ق.ظ ]





  گذر زمان   ...

چه بخواهیم و چه نخواهیم

باید از کوچه های زندگی عبور کنیم…

گاهی تلخ، گاهی شیرین

این کوچه های زندگی هستن

که عبورها را میسازن…

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 05:20:00 ق.ظ ]





  شب   ...

شــــــب
انتهای زیباییست
برای امتداد فردایی دیگر

تا زمانی که سلطان دلت
“خداست”
کسی نمی تواند دلخوشیهایت را
ویران کند!

شبتون آرام وخوش

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 05:19:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع