کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

توکل به خداوند در همه امورات زندگی



  رفع شبهه   ...

حکایت رفع شبهه توسط وصی خدا

✨پس از درگذشت پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه وآله یک نفر یهودى پیش ابوبکر آمد و گفت : پرسشهایى دارم که جز پیامبر و یا وصىّ او نمى‌داند .

✨ ابوبکر : هرچه مىخواهى ، بپرس .

✨مرد یهودى : آن چیست که خدا ندارد؟ آن چیست که نزد خدا نیست ؟ و آن چیست که خدا نمى‌داند ؟

✨ابوبکر ، عصبانى شد و به وى گفت : «این سؤالهاى مردمِ بى‌دین است» و تصمیم به کشتن او را گرفت . سایر مسلمانان حاضر نیز کیفر آن مرد را کشتن مى‌دانستند .

✨ابن‌عباس که در آنجا حاضر بود گفت:درباره این مرد، بى انصافى کردند.

✨ ابوبکر : نشنیدى که الآن چه گفت ؟

✨ ابن عبّاس : اگر مى‌توانید ، جوابش را بدهید، وگرنه ببَریدش پیش على، که به او پاسخ مى‌دهد؛ چون من از پیامبر شنیدم که به على بن ابى طالب مى‌فرمود :
«خدایا! دلش را هدایت کن و زبانش را استوار بدار » .

✨ ابوبکر و سایر حاضران از جا بلند شدند و پیش على علیه السلام آمدند .

✨ ابوبکر : یا ابا الحسن! این یهودى از من ، مانند زنادقه و بى‌دینها سؤال مى‌کند .

✨امام علی علیه السلام رو به یهودى کرد و فرمود : چه مى‌گویى ؟

✨ مرد یهودى : من سؤالهایى دارم که جز پیامبر یا وصىّ او پاسخش را نمى‌داند .

✨ امام علیه السلام : مسائل خود را مطرح کن .
مرد یهودى ، همان مسائل را تکرار کرد .

✨ امام علیه السلام : اما آنچه خدا نمى‌داند، همان چیزى است که شما یهودى‌ها مى‌گویید : «عزیز، پسر خداست». خدا نمیداند که فرزند دارد.
و اما آنچه نزد خدا نیست، ستم به بندگان است که نزد او نیست .
و اما آنچه خدا ندارد، همتاست، که او بى همتاست .

✨ مرد یهودى با شنیدن این سخن، شهادتین را بر زبان جارى کرد و مسلمان شد و ابوبکر و حاضران ، على علیه السلام را «برطرف کننده اندوه» ، لقب دادند .

موضوعات: فضائل حضرت علی (علیه السلام), شبهات  لینک ثابت



[چهارشنبه 1397-04-20] [ 03:02:00 ب.ظ ]





  ثروتمند فقیر   ...

ثروتمند فقیر

یکی از بزرگان عرب برای مهمانی نزد امام حسن مجتبی علیه السلام رفت موقعی که سفره پهن کردند تا شام بخورند، یک دفعه مرد اظهار غصه و ناراحتی کرد و گفت: من چیزی نمی‌خورم. امام حسن علیه السلام به او فرمود: چرا چیزی نمی‌خوری؟

آن مرد عرض کرد: ساعتی قبل فقیری را دیدم اکنون که چشمم به غذا می‌افتد به یاد آن فقیر افتادم و دلم سوخت. من نمی‌توانم چیزی بخورم مگر این‌که شما دستور بدهید مقداری از این غذا را برای آن فقیر ببرند.

امام حسن علیه السلام فرمود: آن فقیر کیست؟
مرد عرض کرد: ساعتی قبل که برای نماز به مسجد رفته بودم، مرد فقیری را دیدم که نماز می‌خواند. بعد از این که وی از نماز فارغ شد، دستمالش را باز کرد تا افطار کند. شام او نان جو و آب بود.

وقتی آن فقیر مرا دید از من دعوت کرد که با او هم غذا شوم ولی من‌ که عادت به خوردن چنان غذای فقیرانه‌ای نداشتم، دعوت وی را رد کردم، حالا، اگر می‌شود مقداری از این شام خود را برای وی بفرستید.

امام حسن مجتبی علیه السلام باشنیدن این سخنان گریه کرد و فرمود: او پدرم، امیرمؤمنان و خلیفه مسلمانان علی علیه السلام است، او با اینکه بر سرزمینی بزرگ حکومت می‌کند، مانند فقیر‌ترین مردم زندگی می‌کند و همیشه غذای ساده می‌خورد.

آدابی_از_قرآن، ص282
شهید آیت الله دستغیب

موضوعات: فضائل حضرت علی (علیه السلام)  لینک ثابت



[سه شنبه 1397-03-08] [ 05:47:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع