کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

اعتماد به خداوند



  پزشکی   ...

طب سنتی: روغن حیوانی بخورید!

روغن حیوانی هیچگاه در رگ ها رسوب نمیکند درست برخلاف روغن‌های صنعتی که رگ‌های قلب را می‌بندد و امروز در بازار فراوان است

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



[پنجشنبه 1397-06-01] [ 12:07:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  مناسبتی   ...

در این روز زیبا
آسایش روح ?
آرامش دل?
تقدیر بلند ✨
لبخند قشنگ ?
و هرچه لطف خداست
همه را برایتان آرزومندم ?

موضوعات: مناسبتی  لینک ثابت



 [ 12:04:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  از هر دری   ...

از دلایل اصلی دلسرد شدن، داشتن توقع بالا از نتایج ابتدایی کارها است…

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 11:59:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  حکایت   ...

? حکایت

مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت:ای پیامبر میخواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی. سلیمان گفت: تحمل آن را نداری. اما مرد اصرار کرد. سلیمان پرسید: کدام زبان؟جواب داد: زبان گربه ها!سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را آموخت….

روزی دید دو گربه با هم سخن میگفتند.
یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم!دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد،آنگاه آن را میخوریم.
مرد شنید و گفت: به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید،آنرا فروخت!
گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ گفت نه،صاحبش فروختش، اما گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد.
صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت. گربه گرسنه آمد و پرسید آیا گوسفند مرد؟ گفت : نه! صاحبش آن را فروخت.
اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم!

مرد شنید و به شدت برآشفت.
نزد پیامبر رفت و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد! خواهش میکنم کاری بکن !
پیامبر پاسخ داد:خداوند خروس را فدای تو کرد اما آنرا فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن!

حکمت این داستان :
خداوند الطاف مخفی دارد،
ما انسانها آن را درک نمی کنیم.
او بلا را از ما دور میکند ،
و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم…!

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 11:57:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  مناسبتی   ...

یک پنجشنبه
یک دلتنگی دیگر
دلمان گرم به خاطره
پدرهایی که نیستند
عزیزانی که رفته اند
ودوستانی که بار سفر بستند
با هدیه ای به زیبایی
فاتحه و صلوات
دلشان را شاد کنیم …. ? ?

http://eitaa.com/joinchat/2574188547C196ea40fc2

موضوعات: مناسبتی  لینک ثابت



 [ 11:53:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...



  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع