کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

کلام گهربار حضرت محمدمصطفی(صلی الله علیه وآله و سلم)



  از هر دری   ...

مژده ای برای مردم آخرالزمان

[ تا اینجا از رذایل اخلاقی و بدی اوضاع مردم در اخرالزمان گفتیم اما نکته ی خوبی هم وجود دارد و آن اینکه :]

✨ از امام صادق (ع) نقل شده است که پیامبر به حضرت علی (ع) فرمودند :

« یا علی بدان که #استوارترین_ایمان ها از آن مردمی است که در آخرالزمان هستند چون آنها به پیامبر ملحق نشدند و در زمان او نبودند و در واقع خیلی از حقیقت ها را که در زمان پیامبر رخ داد آنها نبودند که ببینند و بر آنها حجت بود ولی آن مردم این حجت ها را ندیدند و تنها به نوشته هایی که در سفیدی کاغذ ها نوشته شده ایمان می پذیرند با این حال ایمان آنها به مراتب قوی تر از ایمان مردم زمان پیامبر است»

? ( بحارالانوار جلد 125 )

[ در جای دیگر پیامبر برترین مردم امت خود را افرادی که در صدر اسلام ایمان آوردند و مسلمانان واقعی در آخرالزمان معرفی می کنند ]

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



[دوشنبه 1397-05-29] [ 08:22:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  از هر دری   ...

انسان حسود در جهنم زندگی میکند.
رقابت را دور بیانداز و حسادت ناپدید میشود، بیرحمی ناپدید میشود، تصنعی بودن ناپدید میشود.
ولی تنها وقتی میتوانی آنرا دور بیاندازی که شروع میکنی به رشد دادن گنجینه ی درونی خودت، راه دیگری وجود ندارد.
رشد کن، یک فرد اصیل و اصیل تر شو.
همانگونه که خداوند تو را آفریده به خودت عشق بورز و احترام بگذار، و درهای بهشت بی درنگ به رویت باز خواهد شد.
این درها همیشه گشوده بوده اند فقط تو به آنها نگاه نمیکرده ای.

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 08:13:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  از ه‍ر دری   ...

می گویند: روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.

شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟

مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوارهستی؟!

شمس پاسخ داد: بلی.

مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!

حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.

در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟!

به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.

با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.

پس خودت برو و شراب خریداری کن.

در این شهر همه مرا میشناسند، چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!

اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.

مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.
تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.

آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.

هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.

در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: “ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است.”

آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد

مرد ادامه داد: “این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!”

سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد.

زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.

در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: “ای مردم بی حیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید، این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند “

رقیب مولوی فریاد زد: “این سرکه نیست بلکه شراب است”

شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.

رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.

آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟

شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست، تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.

این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرودّ

دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

دانی که از آدمی چه ماند پسِ مرگ
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 08:10:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  حدیث ناب   ...

امام علی علیه السلام:

کسى که کارهاى نیکى از خود بر جاى نهاده که سرمشق دیگران قرار مى گیرند، هرگز نمرده است

بحارالأنوار جلد 2 صفحه 24

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 07:39:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  کلام علما   ...

? آیت‌اللہ مجتہدے ‌تہرانی ‌(ره):

✔️ زینـت قلـب سہ چیـز است:

? صبر ڪردن (در سختی‌ها)
? شڪر ڪردڹ
? سڪوت ڪردڹ در جایی ڪہ سخڹ
گفتڹ سودے ندارد.

? مـواعـظ العـددیہ ص 127

موضوعات: کلام علما  لینک ثابت



 [ 07:37:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...



  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع
 
 
مداحی های محرم