کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

شهیدمهدی_باکری



  سه شنبه های مهدوی   ...

سه شنبه های مهدوی
یابن الحسن آقاجانم❤️
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشم‌هایت
این چشم‌های ما کمی تقوا بگیرد

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



[سه شنبه 1397-04-26] [ 03:46:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  دهه کرامت مبارک   ...

من کجاوسخن ازحضرت معصومه کجا
که رضاگفته ثنابالب گوهر زایش
عمه وخواهرودخت سه امام است اینجا
زهی ازخاک قم واین شرف کبرایش

دهه کرامت میلاد علی بن موسی الرضا( علیه السلام)
وخواهرمکرمه اش حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) به همه عزیزاان مبارکباد

موضوعات: مناسبتی  لینک ثابت



 [ 03:39:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  داستانک   ...

داستان زیبای سنگ و گنج
مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت:

تو توانستی در عرض سی روز پسرم را وادار به انجام نمازهایش در مسجد بکنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم….!

عروس جواب داد: مادر داستان سنگ و گنج را شنیده‌ای؟

می‌گویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد.

با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد.!

مردی از راه رسید و گفت: تو خسته شده‌ای، بگذار من کمکت کنم.

مرد تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد، طلای زیادی زیر سنگ بود….!

مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود؛ گفت: من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است.

مرد اول گفت: چه می‌گویی من نود و نه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی!

مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند، مرد اول گفت:

باید مقداری از طلا را به من بدهد، زیرا که من نود ونه ضربه زدم و سپس خسته شدم و دومی گفت: همه‌ی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم…

قاضی گفت: نود و نه جزء آن طلا از آن مرد اول است، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست، اگر او نود و نه ضربه را نمیزد، ضربه صدم نمی‌توانست به تنهایی سنگ را بشکند.

و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم…!

چه عروس خوش بیان و خوبی، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد

بدین گونه مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی ثمر نبوده است….

اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه می‌گیرد، جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حق خود می‌دانند کم نیستند، اما خداوند از مثقال ذر‌ه‌ها سوال خواهد کرد

موضوعات: داستانک, همسرانه  لینک ثابت



 [ 02:30:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  خوش شانسی   ...

بدشانسی و خوش شانسی

روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیر مرد گفت : از کجا معلوم!
فردا اسب پیر مرد با چند اسب وحشی برگشت
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم!
پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست.
مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیرمرد گفت از کجا معلوم
فردایش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود.
مردم گفتند : چقدر خوش شانسی!
پیرمرد گفت : از کجا معلوم
زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد.
از کجا معلوم؟!

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 02:25:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  سقاخانه   ...

آیا می دانیداسماعیل‌طلا کیست؟ چرا سقاخانه حرم امام رضا به نام او مشهور است؟

از میان سقاخانه‌هایی که وجود دارد، سقاخانه «اسماعیل طلا»ی صحن کهنه حرم رضوی یکی از معروف‌ترین و قدیمی‌ترین آن‌هاست. سنگ بنای این سقاخانه را نادرشاه افشار گذاشت و سال‌ها بعد، به دست یکی از سرداران فتحعلی شاه با روکشی از طلا تزئین شد.

ماجرا از این قرار بود که در زمان فتحعلی شاه قاجار از طرف یکی از دولت‌های خارجی بسته‌ای به عنوان هدیه به دربار رسید و شاه قصد گشودن آن را کرد. «اسماعیل‌خان» که جزء ملتزمین بود استدعا کرد این کار در محوطه کاخ به وسیله خدمتگزاران انجام شود چرا که احتمال سوء قصد را نمی توان از نظر دور داشت. اتفاقا هنگام باز کردن، بسته منفجر شد و خساراتی به بار آورد.

فتحعلی شاه با اطلاع از این امر، دستور داد برای این دوراندیشی، هم وزن سردار اسماعیل ‌خان سکه‌های طلا به او مرحمت شود. چنین کردند و اسماعیل خان، معروف به «زر ریز خان» شد. او آن طلاها را صرف ساختن جایگاه آن سنگاب کرد تا گنبد و پایه‌های سقاخانه با روکشی از طلا مزین شود، از آن زمان این سقاخانه را به «سقاخانه اسماعیل طلا» می شناسند.

موضوعات: حرم مطهر  لینک ثابت



 [ 02:21:00 ب.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...



  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع
 
 
مداحی های محرم