کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

کلام بزرگان دین



  حکمت   ...

امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام فرمودند:
نیازمندى که به تو روى آورده، فرستاده خداست.
کسى که از یارى او دریغ کند، از خدا دریغ کرده است، و آن کس که به او بخشش کند، به خدا بخشیده است.
نهج البلاغه حکمت٣٠٤

همانا خداى سبحان روزىِ فقراء را،
در اموال ثروتمندان قرار داده است.
پس فقیرى گرسنه نمى ماند جز به کامیابى توانگران، و خداوند از آنان درباره، گرسنگى گرسنگان خواهد پرسید.

نهج البلاغه حکمت٣٢٨

موضوعات: سخنان گهر بار حضرت علی (علیه السلام)  لینک ثابت



[پنجشنبه 1397-03-03] [ 08:41:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  اعجاز بسم الله   ...

مرد منافق و اعجاز بسم الله

گویند: مردی بود منافق اما زنی مؤمن و متدین داشت این زن تمام کارهایش را با بسم الله آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند.

روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نگه دارد زن آن را گرفت و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در پارچه ای پیچید و با بسم الله آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و بسم الله را بی ارزش جلوه دهد سپس به مغازه خود برگشت.

در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد. زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد ناگهان دید همان کیسه طلا که پنهان کرد بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن بسم الله در مکان اول خود گذاشت.

شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را از زن طلب کرد زن مؤمنه فوراً با گفتن بسم الله از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را بجا آورد و از جمله مؤمنین و متقین گردید.

خزینه_الجواهر، ص 612

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 08:38:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  حدیث ناب   ...

هیچ قفلی نیست در بازار امکان بی‌کلید

بستگـی‌ها را گشـایش از در دلـهــا طلـب

دوستان عزیز طاعات و عبادات شما قبول حق

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 08:34:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  پیام مدیریتی   ...

️دوازده پیام مدیریتی از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) که میفرمایند:

① به جای ازدیاد کارها به تداوم صحیح آنها بیندیشید
② برای رسیدن به هدف ها و مقام های بلند، همّت بلند داشته باشید
③ از تجارب و اندرزها پند بگیرید و از آنها بهره برداری کنید تا دچار نقص نشوید
④ از شدت سختی نهراسید، زیرا هراس، شکننده تر از خود کار است و به گشایش امور امیدوار باشید

⑤ اگر به انجام مسئولیتی گردن نهادید، به آن وفا کنید
⑥ هیچ وقت کارهای اهم را فدای امور مهم نکنید
⑦ پیش از پذیرش هر کاری، به دانش آن مجهز شوید
⑧ خویشتن را اصلاح کنید تا خداوند کارهای شما را اصلاح کند

⑨ پست ها، امانت و وسیله خدمتگذاری اند، نه منبع بهره برداری
⑩ پست ها میزان آزمایش شمایند، بکوشید تا سربلند بیرون آیید
⑪ مشورت پذیر باشید، اگر مشورت نکنید، تباه می شوید
⑫ با زیردستان خود مانند پدری مهربان رفتار کنید

📚 نهج البلاغه (حکمت ها و نصایح )

موضوعات: جهت منبر, اخلاقی, تربیتی  لینک ثابت



 [ 08:30:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...


  حکایت   ...

حکایتی زیبا و آموزنده

️ حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.
زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:
شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.
من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.
با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.
اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!
حکیم تبسمى کرد و گفت:
حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟
همین!حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.
️در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد:
راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود…

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 08:24:00 ق.ظ ]





فرم در حال بارگذاری ...



  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع