کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

حجاب



  نماز   ...

نماز اول وقت

هنگامی که علی علیه السلام در جنگ صفین سرگرم نبرد با لشگریان معاویه بود در میان دو صف کارزار، حضرت با نگاه به آسمان مراقب حرکت وضعیت خورشید بود (تا در یابد چه وقت خورشید به وسط آسمان می رسد تا نماز ظهر خود را بخواند).

ابن عباس به حضرت عرض کرد: یا امیرالمؤمنین این چه کاری است که می کنید؟ حضرت فرمود: منتظر زوال هستم تا نماز بخوانیم.

ابن عباس عرض کرد: آیا حالا وقت نماز است با وجود اینکه سرگرم پیکار هستیم؟ علی علیه السلام فرمود: جنگ ما با ایشان بر سر چیست؟ تنها به خاطر نماز است که با آنها نبرد می کنیم…

سفینة_البحار، ج 2، ص 43
شیخ عباس قمی

موضوعات: داستانک, در محضر معصوم(ع), نماز  لینک ثابت



[چهارشنبه 1397-06-21] [ 06:16:00 ق.ظ ]





  در محضر معصوم   ...

بیابان خوفناک

هنگامی که امام حسین (ع) و همراهان در روز دوم محرم که روز پنج شنبه بود به کربلا رسیدند و در همان محل سکونت نموده و خیمه ها را به پا کردند، پس از بر پا شدن خیمه ها و سکونت در کربلا حضرت زینب (س) هراسان به حضور برادرش امام حسین (ع) آمد و عرض کرد: این بیابان را خوفناک می بینم، چرا که خوف عظیمی از آن، به من روی آورده است.

امام حسین (ع) فرمود: خواهر جانم، هنگام رفتن به جبهه صفین در همین جا با پدرم فرود آمدیم، پدرم سرش را روی دامن برادرم نهاد و ساعتی خوابید و من حاضر بودم، پدرم بیدار شد و گریه کرد، برادرم حسن (ع) از او پرسید: چرا گریه می کنی؟

پدرم فرمود: «کانی رایت فی منامی ان هذا الوادی بحر من الدم و الحسین قد غرق فیه و هو یستغیث فلا یغاث: گویا در عالم خواب دیدم، این بیابان دریایی از خون است و حسین (ع) در آن غرق شده و هر چه یار و یاور می طلبد، کسی او را یاری نمی کند.»

آن گاه پدرم به من رو کرد و فرمود: ای ابا عبدالله! هر گاه چنین حادثه ای برای تو رخ داد، چه می کنی؟ «در پاسخ گفتم: اصبر و لا بدلی من اصبر: صبر می کنم که جز صبر و استقامت چاره ای نیست.» دل زینب (س) با شنیدن این سخن، آن چنان سوخت که سیلاب اشک از دیدگانش سرازیر شد.

ریاحین_الشریعه، ج 3، ص 78
ذبیح‌الله محلاتی

موضوعات: داستانک, در محضر معصوم(ع)  لینک ثابت



 [ 06:14:00 ق.ظ ]





  در محضر معصوم   ...

ورود به کربلای پُربلا

بسیاری از تاریخ نویسان آورده اند: چون حضرت ابا عبداللَّه الحسین صلوات اللَّه علیه از مکّه معظّمه عازم شهر کوفه و سرزمین کربلا گردید. در بین راه در محاصره شدید لشکر عبیداللَّه بن زیاد لعین به سرکردگی حرّ بن یزید ریاحی قرار گرفتند. و پس از صحبت ها و مجادله ها، سرانجام توافق شد که حضرت به راه خود ادامه دهد تا از سوی عبیداللَّه (والی کوفه) دستور بعدی بیاید.

لذا امام علیه السّلام با همراهان به مسیر خود ادامه داد تا آن که به محلّی به نام «عُذَیْبُ الهِجانات» رسیدند. در این هنگام از طرف عبیداللَّه برای حرّ نامه ای به این مضمون آمد که بایستی از هر جهت بر حسین علیه السّلام و همچنین یارانش سخت گرفته شود. حرّ، نامه عبیداللَّه را برای امام حسین علیه السّلام قرائت کرد.

و چون أصحاب و یاران حضرت از پیام شوم عبیداللَّه آگاه شدند، اظهار داشتند: یا ابن رسول اللّه! اجازه فرما تا با لشکر او مبارزه و قتال کنیم؟ حضرت پس از شنیدن سخنان اصحاب و یاران خود، فرمود: تا آنان جنگ را شروع نکنند، من هرگز اقدام نخواهم کرد.

آن گاه یکی از یاران به نام زُهیر بن قین عرضه داشت: پس به سوی سرزمین کربلا که در همین نزدیکی قرار دارد، حرکت کنیم. همین که امام حسین علیه السّلام نام کربلا را شنید، گریست و سپس اظهار نمود: «اَللَّهُمَّ إنّی أعُوذُ بِکَ مِنْ کَرْبٍ وَبَلاء: خداوندا، از مشکلات و بلاهای این سرزمین (کربلا) به تو پناه می برم.»

و سپس مقداری به مسیر خود ادامه داد و فرمود: در همین جا فرود آئید و بارها را باز کنید و بر زمین بگذارید، که این جا وعده گاه جدّم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله می باشد. و قبر و مقبره من در این سرزمین خواهد بود.

چهل_داستان_از_امام_حسین_ عبداللّه صالحی

موضوعات: داستانک, در محضر معصوم(ع)  لینک ثابت



 [ 06:12:00 ق.ظ ]





  در محضر معصوم   ...

سوء استفاده از مقام

روزی حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در کوفه، مرکز حکومت خود، مردم را مخاطب قرار داد و فرمود:

«یا اهل الکوفه اذا انا خرجت من عندکم بغیر راحلتی و رحلی و علامی فلان فانا خائن…؛»

ای مردم کوفه! اگر دیدید که من از شهر شما بیرون رفتم به غیر از آن وضعی که قبلاً داشتم و لباس و خوراک من، یا مرکب و غلام من، عوض شده، و در مدت حکومت من یک زندگی مرفه، برای خود درست کرده ام بدانید که من در حکومت، به شما خیانت کرده ام.
بحارالانوار، ج 41، ص 137
مرحوم علامه محمد باقر مجلسى

موضوعات: داستانک, در محضر معصوم(ع)  لینک ثابت



 [ 06:09:00 ق.ظ ]





  داستانک   ...

شهید کربلا

چون دو سال از ولادت حضرت سیدالشهداء (ع) گذشت، حضرت رسول الله (ص) به سفری رفت، پس روزی در اثناء راه ایستاد و فرمود: «انالله وانا الیه راجعون: ما از خدائیم و بسوی او باز می گردیم». و گریه زیادی کرد. 

چون سببش را سوال کردند: فرمود: جبرئیل مرا از زمینی که نزد شّط فرات است خبر داد که آن را کربلا می گویند، فرزندم حسین (ع) را در آنجا شهید می کنند، گویا می بینم محل شهادتش و موضع دفنش را، و گویا اسیران را سوار بر جهاز شتران سوار می بینم و سر فرزندم حسین را به هدیه می برند…

موضوعات: داستانک, در محضر معصوم(ع)  لینک ثابت



 [ 06:07:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع
 
 
مداحی های محرم