کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

عیب جویی



  پزشکی   ...

درمان مسمومیت غذایی

? خوردن مخلوطی از شوید و عسل مسمومیت را از بین میبرد.

? خوردن تره با عسل پادزهر سموم مخصوصا مسمومیت‌های غذایی می‌باشد.

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



[پنجشنبه 1397-06-08] [ 07:37:00 ب.ظ ]





  خوراکی   ...

طرز تهیه ژله لیوانی

یکی از ایده های خیلی خوب برای مهمونی میتونه ژله های لیوانی باشه ، هیچ نیازی هم به قالب نداره و میتونید از لیوانهای یکبار مصرف کاغذی استفاده کنید ، اصلا نیازی به چرب کردن ندارند اما من مثل همیشه حسابی احتیاط کردم و خیلی خیلی کم تعدادی از لیوانهارو با قلمو چرب کردم ، نتیجه ی کار لیوانهای چرب شده و نشده یکی بود.

برای این ژله اول از همه ژله ی رولی رو انتهای لیوان گذاشتم و کمی ژله ی آلوئه ورا روی ژله ی رولی ریختم و گذاشتم که خودشو کمی بگیره.

یک بسته ژله ی موز رو با یک لیوان آبجوش بنماری کردم و گذاشتم تا کاملا سرد بشه و بعد یک لیوان بستنی وانیلی اضافه کردم و حسابی هم زدم و به لایه قبلی اضافه کردم ، لایه های بعدی رو هم به همین روش درست و اضافه کردم و بعد از اضافه کردن لایه ی آخر، ژله رو داخل یخچال گذاشتم و اجازه دادم تا کاملا خودشو بگیره ؛

بعد از اینکه خودشو گرفت کناره های لیوان رو برش زدم و خیلی آروم از ژله جدا کردم.

موضوعات: خوراکی ها و نوشیدنی ها  لینک ثابت



 [ 07:34:00 ب.ظ ]





  تربیتی   ...

صبر بر همین زندگانی بهتر است
حضرت رسول (ص) فرمود: در میان بنی اسرائیل عابدی زیبا و خوش سیما بود، زندگی خود را به وسیله درست کردن زنبیل از برگ خرما می گذرانید. روزی از در خانه پادشاه می گذشت، کنیز خانه پادشاه او را دید. وارد قصر شد و حکایتی از زیبایی و جمال عابد برای خانم تعریف کرد. خانم گفت: با نقشه ای او را داخل قصر کن. همین که عابد داخل شد، چشم همسر سلطان که به او افتاد از حسن جمالش در شگفت شد. در خواستی کرد. عابد امتناع ورزید.

زن دستور داد درهای قصر را ببندند. به او گفت: غیر ممکن است، باید از تو کام گیرم و تو از من بهره. عابد چون راه چاره را مسدود دید، پرسید: بالای قصر شما محلی نیست که در آنجا وضو بگیرم؟ زن به کنیز گفت: ظرف آبی بالای قصر ببر تا هر چه می خواهد انجام دهد.

عابد بر فراز قصر شد و در آنجا با خود گفت: ای نفس! مدت چندین سال عبادت را که روز و شب مشغول بودی، به یک عمل ناچیز می خواهی تباه کنی؟ اکنون خود را از این بام به زیر انداز، بمیری بهتر از آن است که این کار را انجام دهی.

نزدیک بام رفت، دید قصر مرتفعی است و هیچ دستاویزی نیست که خود را به آن بیاویزد تا به زمین برسد. همین که خود را آماده انداختن نمود امر به جبرئیل شد که فوراً به زمین برو که بنده ما از ترس معصیت می خواهد خود را به کشتن بدهد. او را به بال خود دریاب تا آزرده نشود. جبرئیل عابد را در راه چون پدری مهربان گرفت و به زمین گذاشت. از قصر که فرود آمد به منزل خود برگشت زنبیلهایش در همان خانه ماند.

وقتی که به خانه آمد زنش از او پرسید: پول زنبیل ها را چه کردی؟ گفت: امروز چیزی عاید نشد. گفت: امشب با چه افطار کنیم؟ جواب داد: باید به گرسنگی صبر کنیم ولی تو تنور را روشن کن تا همسایگان متوجه نشوند ما نان تهیه نکرده ایم؛ زیرا آنها به فکر ما خواهند افتاد. 

زن تنور را روشن کرده با مرد خود شروع به صحبت نمود. در این بین یکی از زنان همسایه برای بردن آتش وارد شد. زن عابد به او گفت: خودت از تنور آتش بردار، آن زن به مقدار لازم آتش برداشت، در موقع رفتن گفت: شما گرم صحبت نشسته اید، نانهایتان در تنور نزدیک است که بسوزد.

زن نزدیک تنور آمد و دید نانهای بسیار خوب و مرتبی در اطراف تنور است. نانها را از تنور بیرون آورد و پیش شوهر برد و به او گفت: تو پیش خدا منزلتی داری که برایت نان آماده می شود از خداوند بخواه بقیه عمر، ما را از بدبختی و ذلت نجات دهد. عابد گفت: صبر بر همین زندگانی بهتر است.

موضوعات: اخلاقی, تربیتی  لینک ثابت



 [ 07:32:00 ب.ظ ]





  اخلاقی   ...

بی توجهی به همسایه
چقدر حواست به همسایه ات هست

سید جواد آملی (فقیه و صاحب مفتاح الکرامه) شبی در منزل مشغول صرف شام بود که در خانه اش به صدا درآمد. وقتی فهمید که پیشخدمت استادش، سید مهدی بحرالعلوم پشت درب است، با عجله به طرف او دوید و منتظر صحبت با او شد. پیشخدمت گفت: حضرت استاد بر سر سفره شام نشسته اند، اما دست به غذا نخواهند برد تا شما را ببینند.

جای معطلی نبود. سید جواد بدون آنکه غذا را به آخر برساند با شتاب تمام به طرف خانه بحرالعلوم حرکت کرد. تا چشم استاد به سید جواد افتاد، با خشم و تغیر بی سابقه ای گفت: سید جواد! از خدا نمی ترسی؟ از خدا شرم نداری؟ سید جواد غرق حیرت گردید که چه شده و چه واقعه ای رخ داده که استادش او را این چنین مورد عتاب قرار داده است. هر چه فکر کرد، نتوانست علت ناراحتی را بفهمد. سرانجام از استاد سؤال کرد.

استاد فرمود: هفت شبانه روز است که فلان همسایه ات با آن عائله زیاد، گندم و برنج ندارند و در این مدت از مغازه محلشان خرما نسیه کرده و با آن به سر برده اند. امروز نیز که برای نسیه کردن خرما رفته، قبل از آنکه اظهار کند، مغازه دار گفته است که حساب شما زیاد شده است. او هم خجالت کشیده و دست خالی به خانه برگشته است و امشب خودش و عائله او بی شام مانده اند.

سید جواد گفت: به خدا قسم که من از این جریان خبر نداشتم و اگر می دانستم، حتما به احوالش رسیدگی می کردم. استاد گفت: همه داد و فریادهای من برای آن است که تو چرا از احوال همسایه ات بی خبر و غافلی؟! چرا باید آن ها هفت شبانه روز به این وضع بگذرانند و تو متوجه نباشی؟ اگر با خبر بودی و اقدام نمی کردی که اصلا مسلمان نبودی!

سید جواد به دستور آقا، غذا به منزل آن شخص برده و آن شخص هم متوجه می شود که غذا از خانه سید جواد نیست، دست به غذا نمی زند و جویای ماجرا می شود و پس از اطلاع از جریان، می گوید: من راز خود را به احدی نگفتم و تعجب می کنم که سید بحرالعلوم چگونه از این امر مطلع شده است.

موضوعات: اخلاقی, تربیتی  لینک ثابت



 [ 07:26:00 ب.ظ ]





  مناسبتی   ...

هدیه به روح همه اموات بخصوص شهدای عزیز و خصوصا شهدای مدافع حرم فاتحه و صلوات

موضوعات: مناسبتی  لینک ثابت



 [ 07:05:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع
 
 
مداحی های محرم