کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

کلام بزرگان دین



  طنز   ...

همین الان به یه آگهی ماشین زنگ زدم
15بار زنگ خورد
طرف با عصبانیت برداشت گفت

وقتی برنمیدارم یعنی فروختم دیگه

گفتم به سلامتی ایشالله خرج اعصابت میکنی دیگه؟

موضوعات: طنز  لینک ثابت



[پنجشنبه 1397-05-11] [ 07:51:00 ب.ظ ]





  طنز   ...

یه آقایى میره کتابفروشى،
میگه: آقا شما کتاب مردها رییس خانه اند رو دارید؟؟؟

کتابفروش میگه: نه….
ما کتابهاى تخیلى
نمیفروشیم…

موضوعات: طنز  لینک ثابت



 [ 07:27:00 ب.ظ ]





  اعتماد به دشمن   ...

توجه توجه توجه!!!!!!!!!!!!!!!!!!؛!!!!!!! هرگز به دشمن اعتماد نکنید
نتیجه اعتماد کردن به دشمن
دو موش سر تقسیم پنیری دچار اختلاف شدند و نزد گربه ای رفتند تا با استفاده از ترازویی که داشت، پنیر را به طور مساوی بین آن ها تقسیم کند. گربه پنیر را به نحوی تقسیم کرد که یک تکه سنگین تر از تکه بعدی شد. پس از تکه سنگین مقداری جدا کرد و خورد.

این بار تکه بعدی سنگین گردید .گربه دوباره از آن مقداری جداکرد و خورد. باز هم یکی از دو تکه پنیر از دیگری سنگین ترشد .گربه آنقدر این عمل را تکرار کرد تا تنها تکه ای کوچکی باقی ماند.

پس گربه آخرین تکه را به موش ها نشان داد وگفت: این هم مزد کارم است وآن را بر دهان گذاشت و خورد و دو موش گرسنه با شکم گرسنه باز گشتند. این عاقبت کسانیست که مشکلاتشان را با دشمن در میان گذاشته و از او راه حل میخواهند.

امام على علیه السلام: اعتماد کردن به دشمن، عامل فریب خوردن [از او] است.

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 03:12:00 ب.ظ ]





  صلوات   ...

دو ریالی صلواتی
من دکتر متخصص اطفال هستم. سالها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم. کنار بانک، دست‌فروشی بساط باطری، ساعت، فیلم عکاسی و اجناس دیگری پهن کرده بود. دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته است. آن زمان تلفن‌های عمومی با سکه‌های دو ریالی کار می‌کردند. جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم: «دو زاری بده.»

او با خوش‌رویی پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت: «این‌ها صلواتی است.» گفتم: «یعنی چه؟» گفت: «برای سلامتی خودت صلوات بفرست» و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد: «دو ریالی صلواتی موجود است.»

باورم نشد، ولی چند نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم همین را گفت. گفتم: «مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی می‌دهی؟» با کمال سادگی گفت: «200 تومان، که 50 تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی می‌گیرم و صلواتی می‌دهم.»

مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند. بعد از یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم، دیدم این دست فروش از من خوش‌بخت‌تر است که یک چهارم از مالش را برای خدا می‌دهد. در صورتی که من تاکنون به جرأت می‌توانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم.

احساساتی شدم و دست کردم ده تومان به طرف او گرفتم. آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت: «برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم.» این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد. من که خیلی مغرور تشریف دارم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم.

به او گفتم: «چه کاری می‌توانم برایت بکنم؟»
گفت: «خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟»
گفتم: «پزشکم.» گفت: «آقای دکتر شب‌های جمعه در مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر. نمی‌دانید چقدر ثواب دارد!» صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده بودم، خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم. دگرگون شده بودم، ما کجا این‌ها کجا؟!

از آن روز دادم تابلویی در اطاق انتظار مطبم نوشتند با این مضمون: «شبهای جمعه مریض صلواتی می‌پذیریم.» دوستان و آشنایان طعنه‌ام زدند، اما گفته‌های آن دست‌فروش در گوشم همیشه طنین‌انداز بود

موضوعات: از هر دری, صلوات  لینک ثابت



 [ 03:08:00 ب.ظ ]





  دوستان خوب   ...

بعضی آدمها دنیا رو زیبا میکنند

آدمایی که هر وقت ازشون بپرسی چطوری؟
میگن با تو حاااالم عاااالیه!!!

وقتی بهشون زنگ میزنی و بیدار شون میکنی !
میگن بیدار بودم !
یا میگن خوب شد زنگ زدی..

وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین غذا میخوره راهشون رو کج میکنن که اون نپره…

اگه یخ هم بزنن، دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون…

آدم هایی که با صد تا غصه تو دلشون بازم صبورانه پای درد دلات می شینن !

همینها هستند که دنیا را جای بهتری میکنند، آدمهایی که وقتی تصادفی چشم در چشمشان میشوی، فقط لبخند میزنند

دوستهایی که بدون مناسبت کادو میخرند و میگویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود…
یا گاهی دفتر یادداشتی، کتابی…

آدمهایی که از سر چهارراه، نرگس نوبرانه میخرند و با گل میروند خانه،
آدمهای پیامکهای آخر شب،
که یادشان نمیرود گاهی قبل از خواب،
به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند..

آدمهای پیامکهای پُر مهر بی بهانه،
حتی اگر با آنها بد خلقی و بیحوصلگی کرده باشی…

کسانی که غم هیچ کس را تاب نمیاورند و تو را به خاطر خودت میخواهند،
آدم هایى که پیششان میتوانى لبریز از خودت باشى
چقدر خوشحالم که با چنین آدمایی دوستم

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 03:04:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع