کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

تصویر 5 شهید بی نام و نشان



  صلوات   ...

« اهـمـیــت ذکـــر صلــوات
در روزهای پنجشنبه و جمعه»

آیت الله مجتهدی تهرانی رحم‍ةالله فرمودند:

✨شیطان به کسانی که ذکر خدا را می گویند کاری ندارد. مثلا روزی 100 بارلااله الاالله می گویند
? روزدوشنبه 200 بار صلوات می فرستند، روز سه شنبه 300بار، چهارشنبه 400بار،روز پنجشنبه 500بار، جمعه 100بار، البته در روایت آمده که در روز جمعه دو مَلَک ثواب غیر از این دو تا ملکی که هستند می آیند تا صلوات های روز جمعه را بنویسند.
پس اگر شما در روز جمعه 1000 صلوات بفرستید، این دو ملک آن صلوات ها را نمی نویسند، بلکه ملک های مخصوص روز جمعه این صلوات ها را جدا می نویسند.

? پس روزهای پنجشنبه و جمعه زیاد صلوات بفرستید. ?

موضوعات: صلوات  لینک ثابت



[جمعه 1397-05-05] [ 01:04:00 ب.ظ ]





  شهید   ...

‍ ? پرگشایم ?

خوش دارم که در نیمه‌های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی‌نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه‌ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.

شهید چمران

موضوعات: شهید و شهادت  لینک ثابت



 [ 01:00:00 ب.ظ ]





  مثل نعنا   ...

مثل نعناء
نعنایی که توی سبد سبزی فروشی است، حتی اگر یک برگ هم از آن بچینی، جایش هرگز سبز نمی‌شود. اما همین نعنا وقتی توی باغچه باشد و ریشه در خاک دارد حتی اگر ساقه‌اش را هم بچینی باز سبز می‌شود؛ زیادتر می‌شود که کمتر نمی‌شود. اگر اهل بخشش باشیم به شرط این‌که بخشش‌های ما ریشه در خدا داشته باشد و بریده از او نباشد، چیزی که از دست نمی‌دهیم هیچ، بلکه برخوردارتر هم خواهیم شد. این حقیقتی است که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام از آن پرده برمی‌دارد:
«اِستَنزِلُوا الرِزقَ بِالصَّدَقَه»
رزق و روزی را با صدقه و بخشش فرود آرید.

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 12:56:00 ب.ظ ]





  حکایت   ...

حکایت کوتاه

روزی حضرت داوود (علیه السلام) از یک آبادی می گذشت. پیرزنی را دید بر سر قبری ضجه زنان ، نالان و گریان. حضرت داوود (علیه السلام) پرسید : مادر چرا گریه می کنی؟
پیرزن گفت: فرزندم در این سن کم از دنیا رفت. حضرت داوود (علیه السلام) فرمود : مگر چند سال عمر کرد؟
پیرزن جواب داد: 350 سال !!!
حضرت داوود (علیه السلام) فرمود : مادر ناراحت نباش.
پیرزن گفت: چرا؟
داوود (علیه السلام) فرمود : بعد از ما گروهی به دنیا می آیند که بیش از صد سال عمر نمی کنند. 
پیرزن حالش دگرگون شد و از حضرت داوود (علیه السلام) پرسید:
آنها برای خودشان خانه هم می سازند، آیا وقت خانه درست کردن دارند؟

حضرت داوود (علیه السلام) فرمود: بله آنها در این فرصت کم با هم درخانه سازی رقابت می کنند.
 پیرزن تعجب کرد و گفت: اگر جای آنها بودم تمام صد سال را به سجده خدا می پرداختم.

بر چرخ فلک مناز که کمر شکن است
بر رنگ لباس مناز که آخر کفن است
مغرور مشو که زندگی چند روز است
در زیر زمین شاه و گدا یک رقم است

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 12:19:00 ب.ظ ]





  داستانک   ...

داستان کوتاه
انتخاب همسر شاهزاده؛
“گل صداقت در دانه عقیم”

دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛ در چین باستان، “شاهزاده ای” تصمیم به ازدواج گرفت.

با مرد “خردمندی” مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند، تا دختری سزاوار را “انتخاب کند.”
وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد چون دختر او هم مخفیانه “عاشق شاهزاده” بود.

دختر گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت.
مادر گفت: تو شانسی نداری، نه “ثروتمندی” و نه خیلی “زیبا.”

دختر جواب داد: می دانم که شاهزاده هرگز مرا انتخاب نمی کند، اما “فرصتی” است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم.

“روز موعود” فرا رسید و همه آمدند.

شاهزاده رو به دختران گفت:
به هر یک از شما “دانه ای” می دهم، کسی که بتواند در عرض شش ماه “زیباترین گل” را برای من بیاورد، “ملکه” آینده چین می شود.
همه دختران دانه ها را گرفتند و بردند. “دختر پیرزن” هم دانه را گرفت و در “گلدانی کاشت.”

سه ماه گذشت و هیچ گلی “سبز نشد،” دختر با باغبانان بسیاری صحبت کرد و راه “گلکاری” را به او آموختند، اما بی نتیجه بود، “گلی نرویید.”

“روز ملاقات” فرا رسید، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدانهای خود داشتند.

لحظه موعود فرا رسید “شاهزاده” هر کدام از گلدانها را با دقت “بررسی” کرد و در پایان اعلام کرد “دختر خدمتکار"” همسر آینده” او خواهد بود!!

همه “اعتراض” کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است.

شاهزاده توضیح داد:
این دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را “سزاوار” همسری امپراتور می کند؛

? *گل صداقت …* ?

همه دانه هایی که به شما دادم “عقیم” بودند، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود!

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 12:16:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع