کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

احکام  پرداخت بدهی



  همسرانه   ...

امام علی(علیه السلام)

? مردبایدسختی کارهمسردرخانه راببیند.
?بایدخودش راجای زن بگذارد.
? کاری که درتوان زن نیست به اومسپار
?زن که خدمتکارنیست،
زن گل ? است.
نهج البلاغه قسمتی ازنامه3

موضوعات: همسرانه  لینک ثابت



[جمعه 1397-04-29] [ 05:58:00 ب.ظ ]





  مهدی جان   ...

ذکر روز جمعه
100 مرتبه
? اللهم صل علی محمدوآل محمد

برجلوه ی روی مهدی صلوات

برجذبه ی هرنگاه مهدی صلوات

مارانبودچوهدیه یی درخور او

بفرست به پیشگاه مهدی صلوات

موضوعات: صلوات, مناسبتی  لینک ثابت



 [ 05:54:00 ب.ظ ]





  اهل بهشت   ...

اهل بهشت قلب مهربان و نرم دارند قَلْبٍ رَحِیمٍ

✨ما هرروز در نمازهای واجبی که می‌خوانیم 60 مرتبه خدا را به صفت رحمان و رحیم صدا می‌زنیم و همین‌ طور صفت پیامبر اکرم صلی‌ الله علیه و اله رحمت للعالمین است

✨خدا نسبت به مردم دلسوز و مهربان است إِنَ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیم “بقره 143″

✨شدت مهربانی خداوند در این دو لفظ ظاهر است و خطاب در این آیه مخصوص به متقین یا مؤمنین نیست بلکه خداوند نسبت به همه ‌ی مردم مهربان است

✨در روایت قدسی خداوند می ‌فرماید : اگر مردم شوق و انتظار من را نسبت به آنان می ‌دانستند از شوق می ‌مردند

✨روى انّه تعالى أوحى إلى داود علیه السّلام یا داود: لو یعلم المدبرون عنی کیف انتظاری لهم و رفقی بهم و شوقی إلى ترک معاصیهم ، لماتوا شوقا إلیّ.

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 01:17:00 ب.ظ ]





  عمر کوتاه   ...

اگر انسان ها میدانستند فرصت با هم بودنشان چقدر محدود است،
نامحدود یکدیگر را دوست میداشتند…

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 01:15:00 ب.ظ ]





  حکایت   ...

حکایت
« بچه زرنگش خوبه»

? زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در
راه کودکی را دید که به مکتب می‌رفت.
از او پرسید: پسر جان چه می‌خوانی؟
قرآن.
-از کجای قرآن؟
-انا فتحنا….
? نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال
پیروزی زد.
سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن اباکرد.
نادر گفت: چر ا نمی گیری؟
گفت: مادرم مرا می‌زند می‌گوید تو این پول را دزدیده ای.
? نادر گفت: به او بگو نادر داده است.
پسر گفت: مادرم باور نمی‌کند.
می‌گوید: نادر مردی سخاوتمند است. او اگر به تو پول
می‌داد یک سکه نمی‌داد. زیاد می‌داد.
حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او
ریخت.از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد.

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 01:13:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع