کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

زیارت امین الله



  داستان بسیار زیبا و آموزنده   ...

داستان بسیار جالب و آموزنده برای همه کسانی که تدریس یا تبلیغ یا مشاوره و….دارن
روزی معلم کلاس پنجم به دانش آموزانش گفت: “من همه شما را دوست دارم” ولی او در واقع این احساس را نسبت به یکی از دانش آموزان که تیدی نام داشت، نداشت.
 لباس های این دانش آموز همواره کثیف بودند، وضعیت درسی او ضعیف بود و گوشه گیر بود.
?  این قضاوت او بر اساس عملکرد تیدی در طول سال تحصیلی بود.با بقیه بچه ها بازی نمی کرد و لباسهایش چرکین بودند. تیدی بقدری افسرده و درس نخوان بود که معلمش از تصحیح اوراق امتحانی اش و گذاشتن علامت در برگه اش با خودکار قرمز و یادداشت عبارت ” نیاز به تلاش بیش تر دارد” احساس لذت می کرد.
?  روزی مدیر آموزشگاه از این معلم درخواست کرد که پرونده تیدی را بررسی کند. معلم کلاس اول درباره اونوشته بود” تیدی کودک باهوشی است که تکالیفش را با دقت و بطور منظمی انجام میدهد”.
 معلم کلاس دوم نوشته بود” تیدی دانش آموز دوست داشتنی در بین همکلاسی های خودش است ولی به علت بیماری سرطان مادرش خیلی ناراحت است”.
?  اما معلم کلاس سوم نوشته بود” مرگ مادر تیدی تاثیر زیادی بر او داشت. او تمام سعی خود را کرد ولی پدرش توجهی به او نکرد و اگر در این راستا کاری انجام ندهیم به زودی شرایط زندگی در منزل، بر او تاثیر منفی میگذارد”.
 در حالی که معلم کلاس چهارم نوشته بود” تیدی دانش آموزی گوشه گیرست که علاقه به درس خواندن ندارد و در کلاس دوستی ندارد و موقع تدریس می خوابد”.

? اینجا بود که معلمش، خانم تامسون به مشکل دانش آموز پی برد و شرمنده شد. این احساس شرمندگی موقعی بیش تر شد که دانش آموزان برای جشن تولد معلمشان هرکدام هدیه ای با ارزش در بسته بندی بسیار زیبا تقدیم معلمشان کردند و هدیه تیدی در یک پلاستیک مچاله شده بود.
 خانم تامسون با ناراحتی هدیه تیدی را باز کرد. در این موقع صدای خنده تمسخر آمیز شاگردان کلاس را فرا گرفت. هدیه او گردنبندی بود که جای خالی چند نگین افتاده آن به چشم می خورد و شیشه عطری که سه ربع آن خالی بود. اما هنگامی که خانم تامسون آن گردنبند را به گردن آویخت و مقداری از آن عطر را به لباس خود زد و با گرمی و محبت از تیدی تشکر کرد. صدای خنده دانش آموزان قطع شد.
?  در آن روز تیدی بعد از مدرسه به خانه نرفت و منتظر معلمش ماند و با دیدنش به او گفت: ” امروز شما بوی مادرم را میدهی”. در این هنگام اشک خانم تامسون از دیدگانش جاری شد زیرا تیدی شیشه عطری را به او هدیه داده بود که مادرش استفاده می کرد و بوی مادرش را در معلمش استشمام می کرد.
?  از آن روز به بعد خانم تامسون توجه خاص و ویژه ای به تیدی میکرد و کم کم استعداد و نبوغ آن پسرک یتیم دوباره شکوفا شد و در پایان سال تحصیلی شاگرد ممتاز کلاسش شد.
 پس از آن تامسون دست نوشته ای را مقابل درب منزلش پیدا کرد که در آن نوشته شده بود” شما بهترین معلمی هستی که من تا الان داشته ام”.
 خانم معلم در جواب او نوشت که تو خوب بودن را به من آموختی.
 بعد از چند سال خانم تامسون از دریافت دعوت نامه ای که از او برای حضور در جشن فارغ التحصیلی دانشجویان رشته پزشکی دعوت کرده بودند و در پایان آن با عنوان ” پسرت تیدی” امضاء شده بود، شگفت زده شد!
 او در آن جشن در حالیکه آن گردنبند را به گردن داشت حاضر شد

?  آیا میدانید تیدی که بود؟!

تیدی استوارد یکی از مشهورترین پزشکان جهان و مالک مرکز استوارد برای درمان کودکان مبتلا به سرطان است.

موضوعات: جهت منبر, تربیتی, داستانک  لینک ثابت



[شنبه 1397-04-16] [ 02:53:00 ب.ظ ]





  کلام بزرگان   ...

اگر 10 چیز بین مردم ترک شود
10چیز دیگر جای ان را میگیرد ?

1-دعا کم شود ? بلا نازل میشود

2-صدقه ترک شود ? مرض ها زیاد میشود

3-زکات ترک شود ? چهارپایان میمیرند

4-حکومت ظلم کند ? خشکسالی میشود

5-زنا زیادشود ? مرگ ناگهانی زیادمیشود

6-قاضی خلاف حکم کند ? دشمن برشما مسلط میشود

7-ربا زیاد شود ? زلزله زیاد میشود

8-عهد شکنی شود ? قتل زیاد میشود

9-کم فروشی شود ? قحطی می آید

10- امر به معروف و نهی از منکر ترک

شود__شرار بر ایشان مسلط میشود

موضوعات: سخنان بزرگان  لینک ثابت



 [ 02:46:00 ب.ظ ]





  خدا   ...

تا “خدا” هست
هیچ لحظه ای
آنقدر سخت نمی شود
که نشود تحملش کرد .. !
شدنی ها را انجام بده …
و تمام نشدنی ها را
به “خدا ” بسپار …

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 02:41:00 ب.ظ ]





  مهدی جان   ...

و خوش تر ازنواے
عهدت اے عشق
به عالم کسی شنیده است؟

أللَّھُمَ ؏َجِّلْ لِولیک ألْفَـرَج

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 02:38:00 ب.ظ ]





  شبهه   ...

شبهه خدا چیست و چه شکلیست؟
مسئله ای که از حضرت علی علیه السلام پرسیده شد

سوألى که براى اکثر مردم ، مسلمون و غیر مسلمون ، کوچیک و بزرگ حتما پیش اومده،اینه که خدا از کجا اومده ، الان کجاست ؟

از چى درست شده و قبل از خدا چى بوده؟!!

اگر شما هم دوست دارید جواب این سؤالها رو بگیرید باید بدونید عقل و درک و فهم ما قادر نیست به اون مرحله برسه ولى امام على (ع) در مقابل سؤال کفار راجع به خداوند به زیبایی جواب دادند وهم ضعف و عدم درک ما از وجود خداوند را شرح دادند .

سؤال کفار از امام على(ع)

در چه سال و تاریخى خدایت به وجود امد ؟

امام فرمود ؛ خداوند وجود داشته قبل از بوجود آمدن زمان و تاریخ و هرچیزى که وجود داشته .

کفار گفتند:
چه طور میشود؟ !
هرچیزى که به وجود آمده یا قبلش چیزى بوده که از او به وجود آمده ویا تبدیل شده!!

امام على (ع) فرمود :
قبل از عدد ٣ چه عددى است ؟
گفتند ٢
امام پرسید قبل از عدد ٢ چه عددیست ؟
گفتند ١
امام پرسید و قبل از عدد ١ ؟
گفتند هیچ

امام فرمود چطورمیشود عدد یک که بعدش اعداد بسیاری هست قبل نداشته باشد ولی قبل ازخداوند که خود احد و واحد حقیقى است نمیشود چیزى نباشد ؟؟

کفار گفتند خدایت کجاست وکدام جهت قرار گرفته؟!!

امام فرمود همه جا حضور دارد
وبر همه چیز مشرف است .

گفتند چطور ممکن است که همه جا باشى و همه جهت اشراف داشته باشی
امام فرمود :
اگر شما در مکانى تاریک خوابیده باشید صبح که بیدار شوید روشنایی را از کدام طرف و کجا می بینید ؟

کفار گفتند همه جا و از همه طرف
امام فرمود پس چگونه خدایى که خود نور سماوات و ارض است نمیشود همه جا باشد؟؟

کفار گفتند : پس جنس خدا از نور است اما نور از خورشید است خدایت از چیست !؟

چطور میشود از چیزى نباشى همه جا هم باشى قدرت هم داشته باشى !؟

امام فرمود خداوند خودش خالق خورشید و نور است ایا شما قدرت طوفان و باد را ندیده أید؟ باد از چیست که نه دیده میشود نه از چیزى است،در حالى که قدرتمند است؟
خداوند خود خالق باد است.

گفتند :خدایت را برایمان توصیف کن.از چه درست شده ؟
ایا مثل آهن سخت است ؟
یا مثل آب روان ؟
و یا مثل دود و بخار است !؟

امام فرمود :
ایا تا به حال کنار مریضى در حال مرگ بوده اید و با او حرف زده اید ؟
گفتند : آرى بوده ایم وحرف زده ایم .
امام فرمود : آیا بعداز مردنش هم بااو حرف زدید ؟
گفتند نه چطور حرف بزنیم در حالى که او مرده ؟!

امام فرمود : فرق بین مردن و زنده بودن چه بود که قادر به تکلم وحرکت نبود؟؟

گفتند :روح،روح از بدنش خارج شد.
امام فرمود شما آنجا بودید و میگویید که روح از بدنش خارج شد و مُرد.

حال آن روح را که جلو چشم شما خارج شده برایم توصیف کنید از چه جنس و چگونه بود !؟

همه سکوت کردند .
امام على (ع) فرمود: شما قدرت توصیف روحى که جلو چشمتان از بدن مخلوق خدا بیرون آمده را ندارید؛ چطور قادر به فهم و درک ذات أقدس احدیت و خداى خالق روح هستید؟

موضوعات: شبهات  لینک ثابت



 [ 02:35:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع
 
 
مداحی های محرم