یوسف علیه السلام و برادران
بعد از آنکه برادران با حیله یوسف علیه السلام را به بیرون شهر بردند و او را زدند و درون چاه انداختند؛ و پدر را در غم یوسف به حزن و گریه دائمی وادار کردند… سالها گذشت تا فهمیدند برادرشان پادشاه مصر شد و بالاخره با پدر و برادران نزدش رسیدند.
یوسف (ع) نخستین جمله ای را که گفت این بود: «خدای من! به من احسان کرد که مرا از زندان بیرون آورد.» اینکه از گرفتاری چاه و به دنبالش بردگی خود نامی به زبان نیاورد، ظاهرا از روی جوانمردی بود که نخواست برادران را خجالت زده کند و آزارهائی را که از آنها دیده بود اظهار کند و آن خاطرات تلخ را تجدید نماید.
بعد فرمود: «این شیطان بود که برادرانم را وادار کرد تا آن اعمال نابجا را نسبت به من انجام دهند و مرا به چاه افکنند و پدر را به فراق من مبتلا کنند؛ اما خدای سبحان این احسان را فرمود: که همان رفتار نابجای آنها را مقدمه عزت و بزرگی ما خاندان قرار داد!» این هم از بزرگواری یوسف (ع) بود که رفتار ظالمانه برادران را نسبت به خود به شیطان منسوب داشت و او را مقصر اصلی دانست تا برادران شرمنده نشوند و راه عذری برای کارهای خویشتن داشته باشند.
بعد فرمود: «امروز بر شما ملامتی نیست و از جانب من آسوده خاطر باشید که شما را عفو کردم و گذشته ها را نادیده می گیرم و از طرف خدای تعالی نیز می توانم این نوید را به شما بدهم و از وی بخواهم که خدا نیز از گناه شما درگذرد زیرا او مهربانترین مهربانان است.»
…إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیِصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ «آری بدون شک هر کس تقوا و صبر پیشه سازد خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.» (یوسف/90)
? درسی که حضرت یوسف علیه السلام نسبت به بدی های برادران به همگان داد، احسان نیک، در مقابل بدی کردار آنان بود که ان شاء الله ما هم بتوانیم نسبت به برادران دینی این چنین باشیم.
[دوشنبه 1397-07-02] [ 06:29:00 ق.ظ ]