کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

کلام گهربار حضرت امام صادق(علیه السلام)



  مرگ بر آمریکا   ...

همه با هم مرگ بر آمریکا 👊
همه می آییم
انسجام ملی علیه استکبار جهانی ✌️

موضوعات: خبر, انسان کیست, تفسیر آیه , اجتماعی حجاب, سخنان بزرگان, اخلاقی, تربیتی, احادیث, از هر دری  لینک ثابت



[پنجشنبه 1397-02-20] [ 06:31:00 ق.ظ ]





  دعا کنیم   ...

همگی با هم دعاکنیم

خدایا….
به ما بیاموز
دریابیم که زندگی سراسر مقدس است
و فقط نیروی خداوندست که
که در تمام هستی جاریست
و به همه ی موجودات جان می بخشد.

پس تو ای پروردگار مهربان….
یاریمان کن که با همه کس و همه چیز
با عشق و احترام رو به رو شویم و خود را از دیگران و کل هستی جدا نبینیم..

آمین 🌹 🌹

شبتون روشن به حضور خالق مهربان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1397-02-18] [ 09:40:00 ب.ظ ]





  آیا می دانید   ...

چه کسی می داند تا شب زنده است یا نه؟؟؟؟؟؟

گویند: صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید. پذیرفت. نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.

آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسی برنخاست. گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست. گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید!

موضوعات: اخلاقی  لینک ثابت



 [ 05:34:00 ق.ظ ]





  شیطان در کمین است   ...

مواظب طنـابـهـا شیـطـان باشیم ‼️

🔴 یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری میگوید:

در زمانی که در نجف در محضر شیخ به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشتم یک شب شیطان را در خواب دیدم که بندها و طنابهای متعددی در دست داشت.

از شیطان پرسیدم:

این بندها برای چیست⁉️

پاسخ داد: اینها را به گردن مردم می افکنم و آنها را به سوی خویش می کشانم و به دام می اندازم.

روز گذشته یکی از این طنابهای محکم را به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه ای که منزل شیخ در آنجا قرار دارد کشیدم ولی افسوس که علیرغم تلاشهای زیادم شیخ از قید رها شد و رفت.

❗️وقتی از خواب بیدار شدم در تعبیر آن به فکر فرو رفتم.
پیش خود گفتم: خوب است تعبیر این رؤیا را از خود شیخ بپرسم. از این رو به حضور معظم له مشرف شده و ماجرای خواب خود را تعریف کردم.

شیخ فرمود: آن ملعون ( شیطان) دیروز می خواست مرا فریب دهد ولی به لطف پروردگار از دامش گریختم.

جریان از این قرار بود که دیروز من پولی نداشتم و اتفاقا” چیزی در منزل لازم شد که باید آنرا تهیه می کردم. با خود گفتم: یک ریال از مال امام زمان ( عج) در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده است. آنرا به عنوان قرض برمی دارم و ان شاءالله بعدا ادا می کنم.

یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همین که خواستم جنس مورد احتیاج را خریداری کنم

با خود گفتم: از کجا معلوم که من بتوانم این قرض را بعدا” ادا کنم؟

👈 در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعی گرفته و از خرید آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن یک ریال را سرجای خود گذاشتم

موضوعات: اخلاقی, تربیتی  لینک ثابت



 [ 05:33:00 ق.ظ ]





  قدر جوانی خود را بدانید   ...

قدر جوانیت را بدان

زندگی ما حکایت یخ‌ فروشیست
که از او پرسیدند : فروختی ؟
گفت : نه ! ولی تمام شد ! !
✺ امام علی(علیه السلام)
فرصت‌ها همچون ابـ☁️ـر مى‌گذرند

📚 نهج‌البلاغـه

موضوعات: اخلاقی, تربیتی  لینک ثابت



 [ 05:31:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع
 
 
مداحی های محرم