کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

اللهـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج



  تربیتی   ...

خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد.

خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره 9 گرفتی.
تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی نگرفته

پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود سرش را بلند کرد و گفت:
خانم معلم چِن ، می‌شود… می‌شود یک نمره به من ارفاق کنید؟

خانم چِن با عتاب مادرانه‌ای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟!
این ممکن نیست. من طبق جواب‌هایی که در برگۀ امتحانت نوشته‌ای به تو نمره داده‌ام.

او اضافه کرد: نگران نباش. من که نمی‌خواهم به خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه کنم. تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری کنی و نمرۀ بهتری بگیری.

پسر با صدایی که نشان می‌داد خیلی ترسیده گفت: اما مادرم کتکم می‌زند.

خانم معلم ساکت شد. او آرزوی والدین را درک می‌کرد که می‌خواهند بچه‌هایشان بهترین نمره‌ها را کسب کنند و موفق باشند؛ از طرفی نمی‌توانست در برابر بچه‌های بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد.

اما یک موضوع دیگر هم بود. او می‌دانست که کتک خوردن بچه‌ها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمی‌کند و حتی تأثیر منفی آن ممکن است آن‌ها را از تحصیل بازدارد.

نمی‌دانست چه تصمیمی بگیرد. یک نمره ارفاق بکند یا نه. او در کار خود جداً اصول را رعایت می‌کند. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت.

نگاهی به پسرک کرد. هنوز تمام تن پسرک از ترس می‌لرزید و به گریه هم افتاده بود.
عاقبت رو به پسرک کرد و گفت:

ببین!، این پیشنهادم را قبول می‌کنی یا نه؟

من به ورقه‌ات یک نمره «ارفاق» نمی‌کنم.
فقط می‌توانم یک نمره به تو «قرض» بدهم.

تو هم باید در امتحان بعدی 2برابر آن را، یعنی2نمره، به من پس بدهی. خوب است؟

پسرک با شادی گفت: چشم! من حتماً در امتحان بعدی 2نمره‌ به شما پس می‌دهم.

او با خوشحالی از خانم معلم تشکر کرد و رفت.
از آن پس برای این که بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم معلم پس بدهد، با دقت زیاد درس می‌خواند.

تا این که در امتحان بعد نمرۀ بسیار خوبی کسب کرد. از طرف مدرسه به او جایزه‌ای داده شد.
از پسِ آن «درس» که خانم معلم به او داده بود، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد.

او همیشه ماجرای قرض نمره را برای دوستانش تعریف می‌کند و از بازگویی آن همیشه هیجان زده می‌شود.
زیرا می‌داند که نمره‌ای که خانم معلم آن روز به او قرض داد، سرنوشتش را تغییر داد.

? آن پسرک جوان اکنون جزو ده ثروتمند دنیاست… او ” لی کا- شینگ ” رییس بزرگترین کمپانی عرضه کننده محصولات بهداشتی و آرایشی به سراسر جهان است!

مراقب تاثیر تصمیماتمان بر سرنوشت افراد باشیم…!

موضوعات: اخلاقی, تربیتی  لینک ثابت



[چهارشنبه 1397-06-28] [ 06:47:00 ق.ظ ]





  تربیتی   ...

? فیلسوف یونانی با این پرسش به سخنرانی خود خاتمه داد، آیا کسی سؤالی دارد؟
رابرت فولگام، نویسنده ای مشهور در بین حضار بود و پرسید جناب آقای دکتر پاپادروس، معنی زندگی چیست؟
همه حضار خندیدند.
پاپادروس، مردم را به سکوت دعوت کرد.
سپس کیف بغلی خود را از جیبش درآورد، داخل آن را گشت و آینه گرد و کوچکی را بیرون آورد و گفت موقعی که بچه بودم، جنگ بود.
ما بسیار فقیر بودیم و در یک روستای دور افتاده زندگی می‌ کردیم.

روزی در کنار جاده، چند تکه آینه‌ شکسته از لاشه یک موتور سیکلت آلمانی پیدا کردم.
بزرگ ترین تکه آنرا برداشتم و با سائیدن آن به سنگ، گِردش کردم؛ همین آینه‌ ای که حالا در دست من است و ملاحظه می‌کنید.
سپس به عنوان یک اسباب بازی، شروع کردم به بازی با آن و بازتاباندن نور خورشید به هر سوراخ و سنبه و درز و شکاف کمد و صندوقخانه و تاریک ترین جاهایی که نور خورشید به آنها نمی‌ رسید.
از اینکه با کمک این آینه می توانستم ظلمانی‌ ترین نقاط دنیا را نورانی کنم، به قدری شیفته و مجذوب شده بودم که وصفش مشکل است.
در واقع، بازتاباندن نور به تاریک ترین نقاط اطرافم، بازی روزانه‌ من شده بود.

آینه را نگه داشتم و در دوران بعدی زندگی نیز هر وقت که بیکار می‌ شدم، آنرا از جیبم در می‌ آوردم و به بازی همیشگی خود ادامه می‌ دادم.
بزرگ که شدم، دریافتم این کار یک بازی کودکانه نبود؛ بلکه استعاره ای بر کارهایی بود که احتمال داشت بتوانم با زندگی خود انجام دهم.
بعدها دریافتم که من، خود نور و یا منبع آن نیستم؛ بلکه نور و به عبارت دیگر حقیقت، درک و دانش جایی دیگر است و تنها در صورتی تاریک ترین نقاط عالم را نورانی خواهد کرد که من بازتابش دهم.

من تکه ای از آینه ای هستم که از طرح و شکل واقعی آن اطلاع چندان درستی ندارم.
با وجود این، هر چه که هستم، می‌ توانم نور را به تاریک ترین نقاط عالم، به سیاه ترین نقاط قلوب انسان ها منعکس کنم و سبب تغییر بعضی چیزها در برخی از انسان ها شوم.
شاید دیگران نیز متوجه این کار شوند و همین کار را انجام دهند.
به طور دقیق، این همان چیزی است که من به دنبال آن هستم.
این معنی زندگی من است.
بعد از پایان درس، آینه را به دقت دوباره بر دست گرفت و به کمک ستونی از نور آفتاب که از پنجره به داخل سالن می تابید، پرتویی از آن را به صورتم و به دست هایم که روی بازوی صندلی به هم گره خورده بودند تاباند.

موضوعات: اخلاقی, تربیتی  لینک ثابت



 [ 06:42:00 ق.ظ ]





  تربیتی   ...

صحبت یعنی مصاحبت .

یعنی با مصاحبت و معاشرت و کیمیای سعادت که رفیق است رفیق ، شما میتوانید یک انسان فضیلت مدار ِ اخلاقی بشوید . حقیقتا هیچ سرمایه ای بالاتر از این نیست .

کسانی که دروغ گفتن برای آنها راحت است رفیق های خوبی نیستند .
قبح دروغ گفتن را از چشم آدمی می اندازند .
کسانی که غیبت کردن و حرف زدن پشت سر مردم برای آنها راحت است دوستان خوبی نیستند .
کسانی که نسبت به امانت ، بی پروا هستند و وعده می دهند و راحت خلف وعده می کنند … اینها دوستان خوبی نیستند .
اینها قبح این کارها را از چشم شما می اندازند .
رفته رفته آدمی را در عمل به وظایف اخلاقی ، سست می کنند . و درست عکس آن :
کسانی که اهل تقوی و اهل شرم هستند ، آنها این شرم را به شما تزریق می کنند :

صحبت صالح ، ترا صالح کند
صحبت طالح ترا طالح کند

این را یادتان باشد . بسیار در انتخاب دوست ، بی رحم باشید . بسیار در انتخاب همصحبت ، دقیق و سخت گیر باشید . سرمایه زندگی شما خواهد بود . اگر میخواهید اخلاقی زندگی کنید آدمهای اخلاقی پیدا کنید .

موضوعات: اخلاقی, تربیتی  لینک ثابت



[سه شنبه 1397-06-27] [ 08:40:00 ب.ظ ]





  تربیتی   ...

آداب و رسوم غلط
گاه برخی از مردم آداب و رسوم محلی خود را به پای دین می گذارند و حکم دینی بر آن بار می کنند مثلا
گرفتن مراسم شب هفت و چهلم و سالگرد میت را از واجبات می دانند و اگر کسی بخواهد مخارج چنین مراسم هایی را در امور خیریه ای چون نجات جان بیمار، ادای بدهی بدهکار و… صرف کند، مذمتش می کنند.
یا اگر همسر شخصی بمیرد تا یک سال و گاهی ‌تا آخر عمر ازدواج مجدد را بر خود حرام می دانند و آن را یک ارزش برای خود تلقی می کنند، در حالی که گاه ازدواج نکردن آثار و پیامدهای منفی دارد.

موضوعات: اخلاقی, تربیتی  لینک ثابت



[دوشنبه 1397-06-26] [ 06:45:00 ق.ظ ]





  تربیتی   ...

? از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده‌ای؟
? گفت: آری…
? مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛
? یکی را شب برایم ذبح کرد…
? از طعم جگرش تعریف کردم… صبح فردا
? جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد…!
? گفتند: تو چه کردی؟
? گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم…
? گفتند: پس تو بخشنده تری…!
? گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد!!
? اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم…!!

موضوعات: اخلاقی, تربیتی  لینک ثابت



[یکشنبه 1397-06-25] [ 08:17:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع