کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

طوری زندگی کنیم که «ای کاش» نگوییم



  ببخشیم   ...

ببخشیم تا بخشیده شویم ….

🌷 آیت الله مجتهدی تهرانی؛

🔹 یکی از کار های جاهلانه انتقام گرفتن است،
به شکرانه ی اینکه خدا بهت قدرت داده و میتونی انتقام بگیری
شکرش اینه که انتقام نگیری و عفوش کنی
حالا او به شما یک بدی کرده … شما صرف نظر کن

🔹 اگر صرف نظر کنی ، خدا هم در قیامت صرف نظر میکنه

🔹 ما این همه گناه کردیم توقع داریم خدا ما را ببخشه و از ما بگذره

🔹 اما کسی که به ما بدی کرده و اومده عذر خواهی هم میکنه
… حاضر نیستیم ببخشیم

❗️انسان باید گذشت داشته باشه

موضوعات: سخنان بزرگان  لینک ثابت



[چهارشنبه 1397-02-19] [ 06:53:00 ب.ظ ]





  آیت الله بهجت (ره )   ...

آیٺ اللہ بهجٺ (رہ):

شب ڪہ انسان مےخوابد، ملائڪہ موڪل بر انسان،
او را براے نماز بیدار مےڪنند.

و بعد چون انسان اعتنا نمےڪند و دوباره مےخوابد
باز او را بیدار مےڪنند.
دوباره مےخوابد، باز او را بیدار مےڪنند…

این بیدارےها تصادفے و از روے اتفاق نیسٺ،
بلڪہ بیداریهاے ملڪوتے اسٺ ڪہ بہ وسیلہ فرشتگان انجام مےگیرد.

اگر انسان استفاده ڪرد و برخاسٺ، آنها تقویٺ و تایید مےڪنند، و روحانیٺ مےدهند.

وگرنہ متأثر مےشوند و ڪسل بر مےگردند.

اگر از خواب برخاستید آن ملائڪہ را ڪہ نمےبینید،
اقلاً بہ آنها سلام ڪنید و تشڪر نمایید!

موضوعات: سخنان بزرگان  لینک ثابت



 [ 06:46:00 ب.ظ ]





  فرصت ها را از دست ندهیم   ...

🌷 بزرگی میگفت:
فرصت ها راغنیمت بشمریم زیرا!!!!!
انچه از سرگذشت،شد سرگذشت!حیف بی دقت گذشت اما گذشت.تا که خواستیم یکی دو روزی فکر کنیم،بر در خانه نوشتند درگذشت.

موضوعات: سخنان بزرگان  لینک ثابت



[سه شنبه 1397-02-18] [ 05:34:00 ق.ظ ]





  سخنان بزرگان   ...

اول صبح و شام دعا برای ظهور آقامون یادمون نره

آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) :
یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه می‌کنند و شانه‌هایشان از شدت گریه تکان می‌خورد، رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتاده‌اید؟
ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند:” آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز، سریع می‌روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی‌کنند.
انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است! و من از گلایه امام زمان (عج) به گریه افتادم.

موضوعات: سخنان بزرگان  لینک ثابت



[یکشنبه 1397-01-26] [ 06:37:00 ق.ظ ]





  سخنان بزرگان   ...

#داستان_های_بحار_الانوار

#جلد_چهارم

#داستان_هفتاد_و_پنجم

دانشمند دیوانه

🌴 نعمان پسر بشیر می گوید: من با جابر پسر یزید جعفی، از شیعیان مخلص امام باقر علیه السلام همسفر بودم. در مدینه محضر امام باقر علیه السلام شرفیاب شد و با آن حضرت دیدار کرد و خوشحال برگشت. از مدینه به سوی کوفه حرکت کردیم.

🌴 روز جمعه بود. در یکی از منزلگاهها نماز ظهر را خواندیم، همین که خواستیم حرکت کنیم، مردی بلند قد گندمگون پیدا شد و نامه ای در دست داشت که امام باقر علیه السلام به جابر نوشته بود و مهر گلی که بر آن زده بود هنوز تر بود. جابر نامه را گرفت و بوسید و بر دیدگانش گذاشت و پرسید: چه وقت از محضر سرورم امام باقر مرخص شدی؟
پاسخ داد: هم اکنون از امام جدا شدم. جابر پرسید: پیش از نماز ظهر یا بعد از نماز؟ گفت: بعد از نماز.

🌴 جابر چون نامه را خواند بسیار غمگین شد و دیگر او را خوشحال ندیدیم. شب هنگام وارد کوفه شدیم و چون صبح شد، به دیدار جابر رفتم. دیدم از خانه بیرون آمده، چند عدد استخوان، مانند گلوبند بر گردن آویخته و بر یک نی سوار شده و فریاد می زند: منصوربن جمهور امیری است بدون مأمور و استانداری است بر کنار شده و از این گونه حرفها می زد.

🌴 جابر نگاهی به من کرد و من هم نگاهی به او کردم، ولی با من سخنی نگفت، و من نیز حرفی نزدم اما به حال او گریستم. جمعیت زیاد اطراف او را گرفته بودند. جابر با آن حال وارد میدان کوفه شد و در آنجا با کودکان به بازی پرداخت. مردم می گفتند: جابر دیوانه شده، جابر دیوانه شده.
🌴 چند روز بیشتر نگذشته بود که نامه ای از هشام بن عبدالملک (خلیفه اموی) رسید که به استاندار کوفه دستور داده بود جابر را پیدا کرده گردن او را بزند و سرش را به خلیفه ارسال کند.
🌴 استاندار کوفه از حاضران مجلس پرسید: جابر کیست؟ گفتند: مردی دانشمند، فاضل و راوی حدیث بود، ولی افسوس اکنون دیوانه است و بر نی سواره شده و در میدان کوفه با کودکان بازی می کند.
🌴 استاندار کوفه خود به میدان کوفه آمد، دید جابر سوار بر نی شده با کودکان بازی می کند. گفت: خدا را شکر که مرا از کشتن چنین انسانی نگه داشت و دستم را به خون وی آلوده نساخت. طولی نکشید منصور همان طور که جابر (با جمله ای امیر است بدون مأمور) خبر داده بود از مقام استانداری بر کنار شد
و به این گونه امام علیه السلام صحابه ارزشمند خود را از مرگی حتمی نجات داد.

📚 بحار ج 27، ص 23 و ج 46، ص 282 با اندکی تفاوت

موضوعات: سخنان بزرگان  لینک ثابت



 [ 06:36:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع
 
 
مداحی های محرم