کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

سخنان حضرت امام خمینی(ره)



  همسرانه   ...

آقای خونه!

درصورتی که شما،مهمترین نیاز عاطفی زن، یعنی احساس دوست داشته شدن رابه طور مکرر ودائمی برآورده کنید؛همسرتان احساس خوشبختی وامنیت می‌کند واثرش را در زندگی خواهیددید!

موضوعات: همسرانه  لینک ثابت



[پنجشنبه 1397-04-28] [ 05:27:00 ق.ظ ]





  همسرانه   ...

زندگی مشترک به روی دو پایه عشق و محبت و رفع نیاز بنا شده است

توجه داشته باشید که کم شدن یا از بین رفتن هرکدام ازآنها باعث به بن بست رسیدن زندگی میشود.

چه عاشقان سینه چاکی که به بن بست..

موضوعات: همسرانه  لینک ثابت



 [ 05:26:00 ق.ظ ]





  همسرانه   ...

آنچه باید خانم ها بدانند
همیشه می‌خندد، فکر می‌کند زندگی همه‌اش خنده‌ است. روایت‌های مهربانی به همسر را خونده است ولی نمی‌داند گوش کردن به حرف من که شوهرش هستم و احترام گذاشتن به من، بالاترین مهربانی به من است؛ خدا هدایتش کند.

موضوعات: از هر دری, همسرانه  لینک ثابت



[چهارشنبه 1397-04-27] [ 09:49:00 ب.ظ ]





  داستانک   ...

داستان زیبای سنگ و گنج
مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت:

تو توانستی در عرض سی روز پسرم را وادار به انجام نمازهایش در مسجد بکنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم….!

عروس جواب داد: مادر داستان سنگ و گنج را شنیده‌ای؟

می‌گویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد.

با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد.!

مردی از راه رسید و گفت: تو خسته شده‌ای، بگذار من کمکت کنم.

مرد تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد، طلای زیادی زیر سنگ بود….!

مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود؛ گفت: من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است.

مرد اول گفت: چه می‌گویی من نود و نه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی!

مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند، مرد اول گفت:

باید مقداری از طلا را به من بدهد، زیرا که من نود ونه ضربه زدم و سپس خسته شدم و دومی گفت: همه‌ی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم…

قاضی گفت: نود و نه جزء آن طلا از آن مرد اول است، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست، اگر او نود و نه ضربه را نمیزد، ضربه صدم نمی‌توانست به تنهایی سنگ را بشکند.

و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم…!

چه عروس خوش بیان و خوبی، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد

بدین گونه مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی ثمر نبوده است….

اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه می‌گیرد، جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حق خود می‌دانند کم نیستند، اما خداوند از مثقال ذر‌ه‌ها سوال خواهد کرد

موضوعات: داستانک, همسرانه  لینک ثابت



[سه شنبه 1397-04-26] [ 02:30:00 ب.ظ ]





  همسرانه   ...

مخصوص متاهل ها

❗️همیشه در عصبانیت حرفهایی زده میشود که تنها نتیجه ی آن #پشیمانی است پس سعی کنید با کنترل خشم حرفی نزنید که زندگی مشترک خود را با یک زخم همیشگی همراه کنید

موضوعات: همسرانه  لینک ثابت



 [ 06:36:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع
 
 
مداحی های محرم