کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

چهل سال دعا بعد معلوم شد که........



  حکایت   ...

جمجمه انوشیروان سخن می گوید

به امام علی علیه السلام خبر رسید معاویه تصمیم دارد با لشکر مجهز به سرزمین های اسلامی حمله کند.
علی علیه السلام برای سرکوبی دشمنان از کوفه بیرون آمد و با سپاه مجهز به سوی صفین حرکت کردند در سر راه به شهر مدائن (پایتخت پادشاهان ساسانی) رسیدند و وارد کاخ کسری شدند.
حضرت پس از ادای نماز با گروهی از یارانش مشغول گشت ویرانه های کاخ انوشیروان شدند و به هر قسمت کاخ که می رسیدند کارهایی را که در آنجا انجام شده بود به یارانش توضیح می دادند به طوری که باعث تعجب اصحاب می شد و عاقبت یکی از آنان گفت:
یا امیر المؤمنین! آنچنان وضع کاخ را توضیح می دهید گویا شما مدتها اینجا زندگی کرده اید!
در آن لحظات که ویرانه های کاخها و تالارها را تماشا می کردند، ناگاه علی علیه السلام جمجمه ای پوسیده را در گوشه خرابه دید، به یکی از یارانش فرمود:
او را برداشته همراه من بیا!
سپس علی علیه السلام بر ایوان کاخ مدائن آمد و در آنجا نشست و دستور داد طشتی آوردند و مقداری آب در طشت ریختند و نیز آوردند جمجمه را، فرمود: آن را در طشت بگذار. وی هم جمجمه را در میان طشت گذاشت.
آنگاه علی علیه السلام خطاب به جمجمه فرمود:
ای جمجمه! تو را قسم می دهم! بگو من کیستم تو کیستی؟
جمجمه با بیان رسا گفت:
تو امیر المؤمنین، سرور جانشینان و رهبر پرهیزگاران هستی و من بنده ای از بندگان خدا هستم.
علی علیه السلام پرسید:
حالت چگونه است؟
جواب داد:
یا امیر المومنین! من پادشاه عادل بودم، نسبت به زیردستان مهر و محبت داشتم، راضی نبودم کسی در حکومت من ستم ببیند. ولی در دین مجوسی (آتش پرست) به سر می بردم. هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دنیا آمد کاخ من شکافی برداشت. آنگاه به رسالت مبعوث شد من خواستم اسلام را بپذیرم ویل زرق و برق سلطنت مرا از ایمان و اسلام باز داشت و اکنون پشیمانم.
ای کاش که من هم ایمان می آوردم و اینک از بهشت محروم هستم و در عین حال به خاطر عدالت از آتش دوزخ هم در امانم.
وای به حالم! اگر ایمان می آوردم من هم با تو بودم. ای امیر المؤمنین و ای بزرگ خاندان پیغمبر!
سخنان جمجمه پوسیده انوشیروان به قدری دل سوز بود که همه حاضران تحت تأثیر قرار گرفته با صدای بلند گریستند.(1)
امید است ما نیز پیش از فرا رسیدن مرگ در فکر نجات خویشتن باشیم.

پی نوشت:
1- بحارالانوار: ج 41، ص 24.

⛅️اللهم عجل الولیک الفرج⛅️

موضوعات: حکایت, از هر دری  لینک ثابت



[پنجشنبه 1397-04-28] [ 11:35:00 ب.ظ ]





  مهدی جانم   ...

سلام امام زمانم
ای ڪاش همیشه یاورتـــ باشم من
در وقت ظہــور، محضرتــ باشم من

ھر چند که نامه ام سیاهـــ است ولــی
بگـــذار سیاه لشڪرتــــ باشم

تعجیل در ظهور پنج صلوات

اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 11:30:00 ب.ظ ]





  هل   ...

نکته سلامتی

هل سوخت و ساز و توانایی بدن را بالا برده و در سوزاندن چربی‌ها کمک می‌کند و به عنوان یک لاغرکننده عالی محسوب می شود.

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 11:13:00 ب.ظ ]





  شهید   ...

شرط ازدواج

️ در اولین جلسه‌ای که با هم صحبت کردیم؛ بی‌مقدمه دو شرط برای ازدواجمان مطرح کرد؛
شرط اول مقید بودن به نماز‌، مخصوصا نماز صبح بود ودوم رعایت حجاب.
همین حقیقت بود که مرا به سوی ناصر جذب کرد؛
در دوره و زمانه‌ای که جوان‌ها کمتر دغدغه‌هایی از این دست دارند؛
یک پسر 21 ساله شرط ازدواجش را نماز گذاشت و این خیلی برایم مهم بود.

موضوعات: شهید و شهادت  لینک ثابت



 [ 11:09:00 ب.ظ ]





  شکرانه   ...

دست عاطفه در دستم بود ، با هر بار دیدن دختر بچه ای که جسورانه از بالای سرسره پایین می آمد ، پاهایش جمع تر و فشار دستش به دست من بیش تر می شد ، توی دلم خاله ام را به خاطر تربیت نادرست عاطفه ملامت می کردم .

اون که چیزی کم نداشت ، چرا باید آنقدر ترسو بار می آمد ؟

نمی دانستم پدر و مادر آن بچه چه کسانی بودند ، اما برای یک لحظه آرزو کردم که ای کاش عاطفه هم بچه همان پدر و مادر بود ، تا فقط کمی از جسارت آن ها را به ارث می برد .

از آن جا دور شدیم ، کمی بعد همان بچه را دیدیم که با دست های کوچکش پدر معلول و مادر نابینایش را هدایت می کرد .

و این بار برای یک لحظه آرزو کردم که خدا مرا ببخشد ، عاشقانه عاطفه را بغل کردم و خدا را به خاطر کار های عجیب ولی زیبایش شکر کردم..

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 11:06:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع