️اولین روزهایی که در سوئد بودم، یکى از همکارانم هر روز صبح مرا با ماشینش از هتل برمی داشت و به محل کار می برد.
ماه سپتامبر بود و هوای سوئد در این ماه کمى سرد و گاهی هم برفى است، در آن زمان، 2000 کارمند ولوو با ماشین شخصى به سر کار می آمدند.
ما صبح ها زود به کارخانه می رسیدیم و همکارم ماشینش را در نقطه دورترى نسبت به ورودى ساختمان پارک می کرد و ما کلی پیاده راه می پیمودیم تا وارد ساختمان محل کارمان شویم.
روز اوّل، من چیزى نگفتم، همین طور روز دوم و سوم، تا اینکه بالاخره روز چهارم به همکارم گفتم:
“آیا جاى پارک ثابتى داری؟ چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودى پارک می کنى در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟”
او در جواب گفت: “چون ما زود می رسیم و وقت براى پیاده رفتن داریم.”
بعد ادامه داد:
” باید این جاهای نزدیک را براى کسانى خالی بگذاریم که دیرتر می رسند و احتیاج به جاى پارکى نزدیک تر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند.”
موضوعات: کربلا
لینک ثابت
[ 02:14:00 ب.ظ ]