دریا باش
مردی پیش بایزید بسطامی آمد و گفت: چرا هجرت نکنی و از شهری به شهری نروی تا خلق را فایده دهی و خود نیز پخته تر گردی که گفته اند: 

? بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
? صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی

بایزید گفت: در این شهر که هستم، دوستی دارم که ملازمت او را بر خود واجب کرده ام. به وی مشغولم و از او به دیگری نمی پردازم.

آن مرد گفت: آب که در یک جا بماند و جاری نگردد، در جایگاه خود بگندد. بایزید جواب داد: دریا باش تا هرگز نگندی.

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



[یکشنبه 1397-05-28] [ 08:08:00 ب.ظ ]