افطار خونین…
سوت خمپاره را که شنید روی زمین دراز کشید و همین طور که لقمه در دهانش بود با لحن طنزآلود همیشگی اش گفت:
“بی انصافا نمیذارن آدم یه لقمه افطار کوفت بکنه"!
از ظهر آتش توپخانه دشمن بالا گرفته بود و انگار از آسمان جهنم می بارید.
برخاست و دوان رفت تا گالن را از تانکر آب پر کند و ببرد توی سنگر تا بچه ها افطار کنند.
به مقابل تانکر که رسید دوباره سوت خمپاره و انفجار و دراز کشیدن روی زمین.
هر طور بود گالن را پر کرد و دوید به سمت سنگر. سنگری که دیگر نبود.
روی سر رزمندههای تشنه و روزهدار خراب شده بود. یک عالم غصه آوار شد روی سرش.
به یاد شهدای عملیات رمضان
تیر ماه_1361
[جمعه 1397-02-28] [ 06:24:00 ب.ظ ]