حسادت
روزی پادشاهی هنگام عبور از سرزمینی با دو دوست جوان ملاقات کرد. این دو دوست بینوا که تا آن زمان با گدایی امرار معاش میکردند، همچون دو روی یک سکه جدانشدنی به نظر میرسیدند. پادشاه که آن روز سرحال بود، خواست به آنها عنایتی کند. پس به هر کدام پیشنهاد کرد آرزویی کنند.
ابتدا خطاب به دوست کوچکتر گفت: «به من بگو چه میخواهی قول میدهم خواستهات را برآورده کنم. اما باید بدانی من در قبال هر لطفی که به تو بکنم، دو برابر آن را به دوستت خواهم کرد». دوست کوچکتر پس از کمی فکر با لبخندی به او پاسخ داد: «یک چشم مرا از حدقه بیرون بیاور..!»
حسادت اولین درس شیطان به انسان احمق است.!.
[سه شنبه 1397-04-19] [ 09:08:00 ق.ظ ]