حکایت

?جوانی پدر پیری داشت، شب اول عروسی وقتی با همسرش در اتاقی خلوت کرده بود

☘ متوجه سرفه مکرر پدرش شد ، از نزد عروس بیرون رفت و پالوده ی سیبی درست کرد و به پدر داد تا سیب تا سینه ی او نرم شود و سرفه، او را اذیت نکند

? جوان گفت وقتی پدرم خوابید از نزدش دور شدم و دیدم میل عجیبی به نمازشب پیدا کردم

? با اینکه در طول عمرم نماز شب نخوانده بودم

❄ مشغول نماز شب شدم و تاکنون که 27 سال می گذرد یک شب هم نماز شبم قضا نشده است

✔ این هم نتیجه خدمت و احترام به والدین است

پست ها را به اشتراک بگذارید ?
↶به ما بپیوندیدکانال امام جواد(ع)
باذکرصلوات بزن روی لینک عضوشو

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



[پنجشنبه 1397-04-21] [ 04:04:00 ب.ظ ]