مرد ثروتمندی به کشیشی میگوید: نمیدانم چرا مردم مرا خسیس میپندارند. کشیش گفت: بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.
? خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن میگویند و تصور میکنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر میدهی.
? اما در مورد من چی؟… من همه چیز خودم را به آنها میدهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاککن درست میکنند. با وجود این کسی از من خوشش نمیآید. علتش چیست؟
? میدانی جواب گاو چه بود؟ جوابش این بود: شاید علتش این باشد که “هر چه من میدهم در زمان حیاتم است
[شنبه 1397-05-20] [ 02:49:00 ب.ظ ]