نابینا و فضول

نابینایی در شب تاریک سبویی بر دوش و چراغی در دست داشت و به راهی می رفت.

شخصی فضول به او رسید و خطاب به وی گفت: ای نادان شب و روز پیش تو یکسان است و روشنی و تاریکی برابر. چرا با خود چراغ حمل می کنی؟

نابینا گفت: این چراغ را برای این برداشته ام تا یک نفر کوردلی چون تو تنه نزند و سبوی مرا نشکند!

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



[سه شنبه 1397-04-26] [ 05:37:00 ق.ظ ]