روزگارت چگونه است

از شخصی پرسیدند: روزگارت چگونه است؟ اندوهگین نگاهی کرد و پاسخ داد: چه بگویم امروز از زور گرسنگی مجبور شدم کوزه سفالی که یادگار سیصد ساله ای اجدادم بود بفروشم و نانی تهیه کنم. 

حکیمی در پاسخ مرد گفت: خدا روزیت را سیصد سال پیش کنار گذاشته و اینگونه ناسپاسی میکنی !!

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



[پنجشنبه 1397-04-28] [ 05:59:00 ق.ظ ]