داستان زیبای جگرگوشه مادر
هم مادران هم دختران بخوانند
روزی دو نـــــفـر ســـر یڪ از بیابان به اشتباه وارد ، گله دیگری شده است.

هر دو نزد نبی مڪرم اسلام(ص) برای قضاوت رسیدند، حضرت از آنها طلب سند و شهود برای مالڪیت نمودند.

یڪی از آن دو گفــــت: من شهـــــادت می دهم ، شتر من در ڪبدش (جگر) دو زخم دارد، شتر را نحر ڪنید اگر نبود، من شتر را به او می بخشم و از حقم می گذرم.

حضـــرت، موافقــت فـرمودند و شــتر را ذبح کردند و ناگهان دو زخم در جگر شتر دیدند، حضرت به اعرابی روی ڪرده و سوال ڪردند، تو از ڪجا دانستی این شتر دو زخم در جگرش دارد؟؟!!

عــــــرب گفــت: یـــــــاد دارم شمــــــا فرمودید: اولادنا اکبادنا ( فرزندان ما جگر های ما هستند) من دو بچه شتر این ناقه (شتر ماده) را از چشم او دور ڪردم و ذبح نمودم.

این شتـــر ماههـا در بــــیابان اشــڪ ریخـــت و ناله ڪرد در حالی ڪه من نمی دانستم این قدر بچه هایش را دوست دارد، از این جهت، مطمین شدم دو زخم در جگرش دارد.

مثـــلی زیبــــــای آذری می گویــــد: اولاد وقتی در شڪم توست خون تو را می خورد، وقتی بیرون می آید، جان تو را می خورد (با شیر مادر خوردن و غصه‌دادن به والدین) وقتی می میری مال تو را می خورد..
ڪتاب راهنمای سعادت ص 563

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



[جمعه 1397-05-05] [ 01:55:00 ب.ظ ]