سلطان و مردصالح

مرد صالحی در درگاه سلطان خرمشاه هندی بود، و درآمد او در هر سال نزدیک به چهارصد هزار تومان می شد و او همه را در راه خدا انفاق می کرد، این عمل او را به سلطان رساندند.

او روزی مرد صالح را طلبید و گفت: انسان باید قدر مال خود را بداند و ضایع نکند، من هم چنین شنیده ام که تو قدر مال خودت را نمی دانی.

مرد صالح گفت: ای سلطان! اما من فکر می کنم، که از خواص تو کسی از من حریص تر نباشد و قدر مال خود را بیشتر از من نداند، برای این که من می خواهم همه مال خود را با خود ببرم و چیزی باقی نگذارم،

ولی مردم می خواهند که اموال خود را بعد از خود برای دیگران بگذارند، حال آیا من بر مال خود حریص تر هستم یا آنان؟ سلطان تصدیق کرد و چیزی نگفت.

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



[چهارشنبه 1397-06-21] [ 05:59:00 ق.ظ ]