یادی از امیران:
سرلشکر خلبان شهید مصطفی اردستانی
سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی
…روزی صبح زود،
برای رفتن به عملیات،
از ساختمان خارج میشدم
که شهید اردستانی را مشغول شست و شوی پوتینی گلی دیدم.
…کمی جلوتر رفتم و گفتم:
… «حاج مصطفی!
کجا رفتی که این قدر پوتینهات گلی شده؟!»
…ابتدا سکوت کرد
و هیچ نگفت.
…اندکی بعد صدای هق هق گریهاش به گوشم رسید.
…پرسیدم:
«بخشید! مشکلی پیش آمده؟!»
…گفت:
«نه؛
این پوتینهای عباس است.
…از منطقه عملیاتی تازه برگشته
و میبینی گل و لای منطقه پوتینهایش را به چه روزی انداخته!
…هر چه به او اصرار میکنم
که برای بازدید منطقه،
از هلیکوپترهای پایگاه استفاده کند،
نمی پذیرد.
…او میگوید:
اینها برای کارهای ضروری است.
…حال که دیدم نزدیکیهای صبح از منطقه بازگشته
و ساعتی نیست
که از فرط خستگی به خواب رفته،
…بر خود وظیفه دانستم
که خدمتی هر چند اندک،
انجام داده باشم.
راوی: سرتیپ خلبان علیمحمد نادری…
[دوشنبه 1397-04-18] [ 02:27:00 ب.ظ ]