آش نخورده و دهن سوخته

روزی مردی به خانه یکی از آشنایان خود رفت صاحب خانه برای او کاسه‌ای آش داغ آورد میهمان هنوز دست به کاسه آش نبرده بود که دندانش به شدت درد گرفت و دستش را روی دهان خود گذاشت.!

صاحبخانه به خیال آنکه او از آن آش داغ خورده و دهانش سوخته است گفت صبر می‌کردی تا آش سرد می‌شد و بعد میخوردی تا دهانت نسوزد!

میهمان که هم از درد دندان رنج می‌برد و هم از حرف صاحبخانه شرمگین شده بود گفت: بله آش نخورده و دهان سوخته …!

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



[پنجشنبه 1397-03-31] [ 02:15:00 ب.ظ ]