ڪشاورزی مشغول پاشیدن بذر بود، ثروتمند مغروری به او رسید و با تڪبر گفت : بکار، ڪه از تو ڪاشتن است و از ما خوردن ! ڪشاورز نگاه معناداری به او انداخت و گفت : دارم یونجه میڪارم …
فرم در حال بارگذاری ...
این بخش تنها می تواند توسط جاوا اسکریپت نمایش داده شود.
فید نظر برای این مطلب