فرار از مرگ به هندوستان

أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَة…(النساء: 78)
《هر کجا باشید مرگ شما را میگیرد اگر چه در برجهای محکم باشید…》

داستان:
در زمان حکومت حضرت سلیمان مردی ساده اندیش در حالی که وحشت و نگرانی او را فرا گرفته بود و بر اثر ترس چهرهاش زرد و لبهایش کبود گشته بود، سراسیمه نزد سلیمان آمد و با عجز و لابه گفت: «ای سلیمان! به من پناه بده.»
سلیمان فرمود: «چه شده است و حاجتت چیست؟»
او عرض کرد: «امروز عزراییل با خشم به من نگاه کرد. بر اثر آن وحشت کردم و اینک به محضر شما پناه آوردهام. از تو تقاضا دارم که به باد فرمان بدهی که مرا از اینجا شهر به جایی دور در هندوستان ببرد تا از چنگ عزراییل رهایی یابم.»
سلیمان به تقاضای او را اجابت کرد:
روز بعد در وقت دیدار سلیمان با شخصیتها سلیمان عزراییل را دید و از او پرسید: «چرا به این بینوا با چشم خشمگین نگریستی، به طوری که بر اثر آن مضطرب و از وطن آواره گشت و بیخانمان گردید؟
عزراییل در پاسخ گفت: «خداوند فرمان داده بود که روح آن مرد را در هندوستان قبض کنم ولی من او را دیروز در اینجا دیدم و حیران گشتم که اگر او صد پر داشته باشد قادر نیست که خود را به هندوستان برساند
من طبق فرمان حق برای قبض روح او به هندوستان رفتم، او
را آنجا یافتم و جانش را قبض کردم
چون به امر حق به هندستان شدم
دیدمش آنجا و جانش بستدم

⛅️اللهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج…⛅️

موضوعات: جهت منبر, از هر دری  لینک ثابت



[سه شنبه 1397-04-26] [ 08:05:00 ق.ظ ]