من و ناامیدی
ما آنقدر خود را درگیر بیماری و اندوه کردهایم که فراموش میکنیم شوخی و مزاح مانند نور ماه میتواند تاریکترین لحظات ما را روشن کند.
یک روز داشتم از سرکارم به خانه برمیگشتم. بچهها مشغول فوتبال بازی و یکی از آنها کنار زمین به شدت تیم خود را تشویق میکرد.
- چند چند هستید؟ پسر در حالی که لحظهای از تشویق تیم خود غافل نبود، گفت: صفر _ چهارده
- جدی؟! ولی به نظر ناامید نمیباشی؟
پسرک با حالتی متعجّب نگاهم کرد و گفت:
- ناامید؟ برای چه؟ هنوز ده دقیقه مانده!
[چهارشنبه 1396-12-23] [ 05:53:00 ق.ظ ]