توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم، خواندم سه عمودی؟

یکی گفت : بلند بگو

گفتم : یک کلمه سه حرفیه، از همه چیز برتر است؟

حاجی گفت: پول!

تازه عروس مجلس گفت: عشق!

شوهرش گفت: یار!

کودک دبستانی گفت: علم!

حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه!

گفتم: حاجی اینها نمیشه..

گفت: پس بنویس مال!

گفتم: بازم نمیشه.!

گفت: جاه!

خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه.!

مادر بزرگ گفت:
مادرجان، “عمر” است.!

سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار!

دیگری خندید و گفت: وام!

یکی از آن وسط بلند گفت: وقت!

خنده تلخی کردم و گفتم: نه، اما فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی، حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !

هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم!

شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش!
کشاورزبگوید: برف!
لال بگوید: حرف!
ناشنوا بگوید: صدا!
نابینا بگوید: نور!

و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت: ” خدا “
دلم گرفت گفتم بمیرم برای خدا که در این زمانه مردم به دنبال همه چیز هستند خدا را فراموش کرده اند آرزو میکنم زندگیتون خدایی و دلهاتون پر از امید به خدا باشه امیدوارم در این جهان پرتلاطم از آزمون الهی سربلند بیرون بیایید

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



[یکشنبه 1397-04-10] [ 04:14:00 ب.ظ ]