️ شاید باور نکنی!
من خودم تازه باور کردم…
یکبار فاطمه به من گفت؛
باور نکردم!
اما حالا ایمان دارم…
ایمان دارم که فرق میکند؛
ایمان دارم تاثیر دارد؛
دین آدمها روی مسئولیتپذیریشان
فاطمه گفت وارد مطب دکتر که میشوم چشمم به پشت در اتاقش که میافتد 👀 چادر مشکیاش را که روی چوب لباسی میبینم؛
آرام میشوم…
فاطمه گفت هر دکتری که بروم اول پشت در اتاق دنبال چادرمشکی اش میگردم که دلم آرام بشود
باور نکردم که میتواند چادرمشکی این اطمینان را به من بدهد
اما حسش کردم
با تمام وجود…
هر بار که دکتری با بسم الله شروع به کار کرد دلم آرام شد؛ فهمیدم اگر سوگندنامهی روز دکترشدنش به وظیفهشناسیاش کمک نکند، دین داریاش به او کمک میکند که تمام سعیاش را بکند که اشتباه نکند!
هر بار وارد مطب دکتری شدم چشم به چوب لباسیاش دوختم و دنبال چادر مشکیاش گشتم که بدانم قرار است سلامتیام را به دست چه کسی بسپارم؟؟
فرقی نمی کند که بخندید! یا مثال نقض بیاورید که محکوم بشوم…
چون میدانم باورش سخت است.
خود من هم آن روز به این حرف فاطمه از ته دل خندیدم.
اسمش را شانس بگذارید یا اتفاق، فرقی نمیکند!
من ایمان آوردم که دینداری آدمها به وظیفهشناسیشان کمک میکند حتی بیشتر از سوگندنامهی روز فارغ التحصیلی!
اگر همه هم به دنبال لوح تقدیر قاب شده روی دیوار بگردند من هنوز وارد مطب که می شوم به چوب لباسی خیره می شوم و گوش هایم را به صدای بسم الله می سپارم!
[یکشنبه 1397-02-23] [ 05:44:00 ق.ظ ]