کور حقیقی

فقیری به در خانه بخیلی آمد گفت: شنیده ام که تو بخشی از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای و من در نهایت فقرم، به من چیزی بده.

بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام.
فقیر گفت: کور حقیقی من هستم، زیرا اگر بینا بودم، از در خانه خداوند به در خانه کسی چون تو نمی آمدم.

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



[دوشنبه 1397-04-11] [ 04:58:00 ب.ظ ]