یک لحظه!
روزی غلام آزمندی، خود را به پایین گلدسته مسجدی رساند، که اتفاقا بهلول بالایش رفته و مشغول مناجات بود. به تصور اینکه صدا از آسمان میآید پرسید: خدایا هزار سال در نظر تو چقدر است؟ بهلول جواب داد: ای بنده من حکم یک لحظه را دارد. باز غلام پرسید: خدا هزار دینار در نظرت چقدر است؟ بهلول جواب داد: حکم یک دینار را دارد. غلام عرض کرد: پس یک دینار به من عطا فرما. بهلول جواب داد: پس یک لحظه صبر کن.
[سه شنبه 1396-12-22] [ 04:41:00 ق.ظ ]