کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

روز خود را با صلوات بر محمد و آل محمد آغاز میکنیم



  کوکوی سبزی   ...

تزئین کوکو سبزی
کوکوی سبزی از غذا های مغذی و کم هزینه اگه تزئینش کنی شیک ترین غذا میشه امتحان کنید بچه ها دیگه به اسم کوکوی سبزی به اون نگاه نمیکنن

موضوعات: آشپزی  لینک ثابت



[سه شنبه 1397-04-19] [ 06:30:00 ب.ظ ]





  متفرقه   ...

? ورزش برای خدا ?

پسر خوش‌هیکلی که نذاشت دخترا درموردش حرف بزنن!!
.

موضوعات: اجتماعی حجاب, از هر دری  لینک ثابت



 [ 06:17:00 ب.ظ ]





  بحث و گفتگو   ...

گفتگوی یه خانم محجبه با یک خانم بیحجاب
بحثمون شد؛
خیلی پرادعا و بی‌خیال گفت: ببین خانم محترم! ما بی‌حجابا کاری به کار شما باحجابا نداریم؛ شمام حق ندارید کاری به کار ما داشته باشید…

گفتم: هه!! شماها کاری به کار ما ندارید؟؟
کیا به ما میگن امل؟
کیا به ما میگن متحجر؟
کیا به ما میگن عقب‌مونده؟
کیا به ما تهمت بی‌عفتی زیر چادر میزنن؟
کیا با آرایش و عشوه خودشونو جلوی استادای دانشگاه لوس میکنن و بدون اینکه لیاقتشو داشته باشن 30تا 40تا واحد پاس میکنن؟؟
کیا دل شوهرای مردمو نسبت به زناشون سرد میکنن؟؟
کیا سطح توقع جوونا رو تو ملاک زیبایی برای ازدواج بالا بردن و دخترای معمولی رو خونه‌نشین کردن؟؟
کیا به پسرای بدبخت چشمک میزنن؟
کـــــیا مقصر این وضعیتن…ها؟؟
کی غیر از شما…؟؟

جمله آخرمو با صدای بلند گفتم؛
اما یهو بغض گلومو فشرد

اونم دستشو کشید که از تو دستم دربیاره ولی به هر زوری بود اجازه ندادم.

به سختی گفتم: اینا باعث میشه زندگی خودتم تلخ بشه… نکن… حیفی دختر!

دستشو رها کردم و رفت سر خیابون؛ برای اولین ماشینی که دست بلند کرد جلوی پاش زد رو ترمز و با لبخند و یک نگاه هیز سوارش کرد و …

اشکام ریخت
نه برای همه ظلمهایی که امثال اون به ما باحجابا کردن!
برای اون بلای بزرگی که اینا دارن سر ایران و ایرانی میارن…

موضوعات: اجتماعی حجاب  لینک ثابت



 [ 06:14:00 ب.ظ ]





  یا زهرا   ...

ذڪر یازهرا (س)

…در ڪردستان درگیرے شدیدے بین ما و ضد انقلاب شامل ڪومله و دمڪرات به وقوع پیوست و من از هوانیروز درخواست ڪمڪ ڪردم، دو خلبان که همیشه داوطلب دفاع بودند یعنی شهیدان کشوری و شیرودی لبیک گفته و لحظاتی بعد بالای سر ما بودند که به آنها گفتم؛ کجا را زیر آتش خود بگیرند.

…پس از آنکه مهمات هلی کوپترها تمام شد متوجه شدم که شهید کشوری علی رغم کمبود سوخت منطقه را ترک نکرده است! وقتی با او تماس گرفتم گفت: من باید کارم را به اتمام برسانم،

… لحظاتی بعد با دوربین دیدم که شهید کشوری خود را به جاده ای رساند که یک ماشین جیپ سیمرغ پر از عناصر ضد انقلاب از آنجا در حال فرار بودند، هلی کوپتر را به آن خودرو نزدیک کرد و آنقدر پایین رفت که با اسکیت هلی کوپتر به آنها کوبید و همه این جنایتکاران به دره سقوط کردند.

…پس از آن طی تماس به او گفتم: با توجه به تأخیرى که کردی سوخت هلی کوپتر برای آنکه خود را به قرارگاه برسانی کافی نیست و همینجا فرود بیا،

… او گفت: هلی کوپترم را هدف قرار می دهند و با اینکه چراغ هشدار دهنده سوخت هلی کوپتر روشن شده و به هیچ وجه خطا نمی کند، شهید کشوری گفت: با ذکر یا زهرا (س) خود را به قرارگاه می رسانم.

…ساعتےبعد در حالیڪه ناامیدانه با قرارگاه تماس گرفتم تا سراغ احمد ڪشوری را بگیرم گفتند: او به سلامت و با ذکر یا زهرا (س) در حالیڪه هلی ڪوپترش هیچ سوختے نداشته به قرارگاه رسیده است.
راوے|: صیاد دلها شهید علے صیاد شیرازے

موضوعات: شهید و شهادت  لینک ثابت



 [ 05:24:00 ب.ظ ]





  حکایت بسیار جالب   ...

آنچه در زمانه مت رایج است
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت:
«بشکن و بخور و برای من دعا کن.»

بهلول گردوها را شکست و خورد ولی دعایی نکرد.

آن مرد گفت:
«گردوها را می‌خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!»

بهلول گفت:
«مطمئن باش اگر در راه خدا داده‌ای، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!»

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 02:41:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع
 
 
مداحی های محرم