کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

روز خود را با  نام و یاد خدا وصلوات بر محمد و آل محمد آغاز میکنیم



  محبت خدا   ...

روزی شخصی با دوستش داشت درد دل میکرد و می گفت :
کار خدا را میبینی ! فلان کار مرا درست نمیکند و فلان چیز را به من نمی دهد…!

اما به بعضی ها خیلی چیزها را می دهد که من آرزویش را دارم!!!

در همین هنگام، پسر این شخص آمد و به پدرش گفت :

بابا! برام موتور میخری ؟

این شخص به پسرش گفت :

صبر کن ! صبر کن تا بزرگ شوی ! گواهینامه بگیری ! اونوقت قول میدم برات بگیرم، تو الان کوچکی و برات زوده، یک موقع تصادف میکنی و به کسی میزنی و گواهینامه هم نداری و…..!!

بالاخره برات خیلی خطر داره !

پسرش با ناراحتی رفت !!!!!

دوستش رو به این شخص کرد و گفت :
تو چرا برای فرزندت موتور نمی خری ؟

آن شخص گفت : من که دشمنش نیستم و دوستش دارم و بچمه و به موقع براش میخرم .!

دوستش گفت : پس خداوند که دانای جهان است، با تو رفتاری میکند که تو با بچه ات میکنی ؛ زیرا تو را دوست دارد..

پس صبر کن !!! و اگر فرزند تو برایت مهم نباشد و در کودکی برایش موتور را فراهم می کردی، اما میدانی که خطرات در کمینش است، ولی او نمی داند و باز به دوستانش حسادت میکند که :

پدر ! چرا بچه فلانی موتور دارد و من ندارم!!!

موضوعات: جهت منبر, اخلاقی, تربیتی, خدا  لینک ثابت



[سه شنبه 1397-04-19] [ 06:59:00 ب.ظ ]





  داستانک   ...

دلبستگی به مال دنیا
داستان عالم و شیطان
نشکن‌ نمیگم

یکی ازعلمای ربانی نقل می کرد: درایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت وبسیارآن رادوست می داشت، همواره در یاد آن بود که گم نشود و آسیبی به آن نرسد، اوبیمارشد وبراثربیماری آنچنان حالش بد شدکه حالت احتضار و جان دادن پیداکرد، دراین میان یکی ازعلماء در آنجا حاضربود و او را تلقین می داد و می گفت: بگولااله الاالله.

اودرجواب می گفت: نشکن نمی گویم: ماتعجب کردیم که چرابه جای ذکرخدا، می گوید: نشکن نمی گویم، همچنان این معمابرای مابدون حل ماند، تااینکه حال آن دوست بیمارم اندکی خوب شدومن ازاو پرسیدم، این چه حالی بودکه پیداکردی، مامی گفتیم بگولا اله الاالله، تودرجواب می گفتی: نشکن نمی گویم.

اوگفت: اول آن ساعت رابیاوریدتابشکنم، آن را آوردندوشکست، سپس گفت من دلبستگی خاصی به این ساعت داشتم، هنگام احتضارشمامی گفتیدبگو لااله الاالله، شیطان را دیدم که همان ساعت رادریک دست خودگرفته، وبادست دیگرچکشی بالای آن ساعت نگه داشته ومی گوید: اگربگوئی لااله الاالله، این ساعت رامی شکنم، من هم به خاطرعلاقه وافری که به ساعت داشتم می گفتم: ساعت رانشکن، من لااله الا الله نمی گویم

موضوعات: جهت منبر, اخلاقی, تربیتی, داستانک  لینک ثابت



 [ 06:41:00 ب.ظ ]





  سئوال و جواب با مردگان   ...

جواب مرده ای که با دعای پیامبر خدا در گورستان زنده شددر باره ثمره مال اندوزی و غفلت از آخرت

آورده اند که: در زمان بنی اسرائیل، یکی از پیغمبران با اصحابش از گورستانی می گذشت و اصحاب گفتند:

ای پیغمبر خدا! از باری تعالی بخواه که یکی از اهل قبور زنده شده از مرگ و احوالات جان کندن و سوال نکیر و منکر و قبر و برزخ ما را خبر دهد.!

آن پیغمبر دست به دعا برداشت و از دعای او شخصی که تمام اعضای او سیاه بود از قبر بیرون آمد و به آواز فصیح گفت:

یا اهل عالم الدنیا انا من تسعین سنه فما ذهب مراره الموت من حلقی؛ ای اهل دنیا! نود سال است که من مرده ام هنوز تلخی جان کندن از کامم بیرون نرفته است پس شما که در قید حالت هستید از حال خود غافل نشوید و از حلال و حرام اجتناب کنید و حق و باطل را بدانید که آنجا را مهیا کنید که کسی بعد از شما برایتان به جا نیاورد و بدانید که همه می باید شربت مرگ را بچشید.!

پیغمبر به او گفت! ای مرد! تو در دنیا چه کرده بودی؟

گفت ای پیغمبر خدا من از اهل دنیا بودم، دنیا را دوست می داشتم و همیشه در پی جمع کردن مال حریص بودم و با اینکه می شنیدم در آخرت این گونه عذاب ها است ولی شیطان ملعون مرا از راه به در برده و دنیا را در چشم من شیرین کرد هر چه مال جمع کرده بودم همه را برای وارثان گذاشتم و با دست تهی به این مقام رسیدم و آن مال، وبال شد، هم اکنون وارثان می خورند و هیچ یادی از من نمی کنند

موضوعات: جهت منبر, اخلاقی, تربیتی, از هر دری  لینک ثابت



 [ 02:32:00 ب.ظ ]





  حسادت   ...

حسادت

روزی پادشاهی هنگام عبور از سرزمینی با دو دوست جوان ملاقات کرد. این دو دوست بینوا که تا آن زمان با گدایی امرار معاش می‌کردند، همچون دو روی یک سکه جدانشدنی به نظر می‌رسیدند. پادشاه که آن روز سرحال بود، خواست به آنها عنایتی کند. پس به هر کدام پیشنهاد کرد آرزویی کنند.

ابتدا خطاب به دوست کوچک‌تر گفت: «به من بگو چه می‌خواهی قول می‌دهم خواسته‌ات را برآورده کنم. اما باید بدانی من در قبال هر لطفی که به تو بکنم، دو برابر آن را به دوستت خواهم کرد». دوست کوچک‌تر پس از کمی فکر با لبخندی به او پاسخ داد: «یک چشم مرا از حدقه بیرون بیاور..!»

حسادت اولین درس شیطان به انسان احمق است.!.

موضوعات: جهت منبر, اخلاقی, تربیتی  لینک ثابت



 [ 09:08:00 ق.ظ ]





  حقوقی که بر عهده ماست   ...

ایستگاه تفڪر

می‌گویند سہ نوع حق بر گردڹ ماست…

⛔️حق الله
⛔️حق النفس
⛔️حق الناس

? و اما واے بر سومی… ?

? در نماز و روزه و واجبات لَنگ زدیم گفتیم خدا از حق خودش می‌گذرد…

❌ چہ توجیہ زیبایی!! ❌

♨️بر خودماڹ ستم ڪردیم و گناه ڪردیم و حق نفس را ندانستیم…

فقط نالہ سر دادیم

?"ظلمتُ نَفسی…”

? می‌دانی چہ شنیده ام؟!
? طاقتش را دارے؟

❗️شنیده ام ڪہ اگر ڪسی باعث شود ظہور بہ تأخیر بیفتد
“حق الناس” است… ?

?آڹ شخص باعث شده ڪہ ایڹ همہ مسلماڹ امام خود را نبینند…

⚠️چہ بسا اگر امام خود را می‌دیدند بہ تعالی می‌رسیدند…

? بہ قوڸ شہید چمراڹ:

️ خدیا مرا بخاطر گناهانی ڪہ در روز با هزاراڹ قدرت عقڸ توجیہشان می‌ڪنم ببخش…

موضوعات: جهت منبر, اخلاقی, تربیتی  لینک ثابت



 [ 09:04:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع