داستان داش ولی

🐔 پاخروسی

با آن سیبیل چخماقی، خط ریش پت و پهن که تا گونه اش پایین آمده بود و چشمهای میشی، زیر ابروان سیاه کمانی و لهجه ی غلیظ تهرانی اش می شد به راحتی او را از بقیه ی بچه ها تشخیص داد. تسبیح دانه درشت کهربایی رنگی داشت که دانه هایش را چرق چرق صدا می داد.
اوایل که سر از گردانمان درآورد همه ازش واهمه داشتند. هنوز چند سال از انقلاب نگذشته بود و ما داش مشدیهای قداره کش را به یاد داشتیم که چطور چند محله را به هم می زدند و نفس کش می طلبیدند و نفس داری پیدا نمی شد. اسمش«ولی»بود. عشق داشت که ما داش‌ولی صداش بزنیم. خدایی اش لحظه ای از پا نمی نشست. وقت و بی وقت چادر را جارو می زد، دور از چشم دیگران ظرف ها را می شست و صدای دیگران را در می آورد که نوبت ماست و شما چرا؟ یک تیربار خوش دست هم داشت که اسمش را گذاشته بود: بلبل داش ولی! اما تنها نقطه ضعفش که داد فرماندهان را در می آورد فقط و فقط پامرغی نرفتنش بود. مانده بودیم که چرا از زیر این یکی کار در نمی رود. تو ورزش و دویدن و کوهپیمایی با تجهیزات از همه جلو می زد. مثل قرقی هوا را می شکافت و چون تندبادی می دوید. تو عملیات قبلی دست خالی با یک سرنیزه دخل ده، دوازده عراقی را درآورده بود و سالم و قبراق برگشته بود پیش ما. تیربارش را هم پس از اینکه یک عراقی گردن کلفت را از قیافه انداخته و اوراق کرده بود از چنگش درآورده و اسمش را با سرنیزه روی قنداق تیربار کنده بود. با یک قلب که از وسطش تیرِ پرداری رد شده بود و خون چکه چکه که شده بود: داش ولی!
آخر سرفرمانده ی گردان طاقت نیاورد و آن روز صبح که بعد از دویدن قرار بود پامرغی برویم و طبق معمول داش ولی شانه خالی می کرد، گفت:«برادرولی، شما که ماشاءالله بزنم به تخته از نظر پا و کمر که کم ندارید و همه را تو سرعت عقب می گذارید. پس چرا پامرغی نمی روید؟» داش ولی اول طفره رفت اما وقتی فرمانده اصرار کرد، آبخور سبیل چپ پت و پهنش را به دندان گرفت و جویده جویده گفت: «راسیاتش واسه ما اُفت داره جناب!»
فرمانده با تعجب گفت:«یعنی چی؟»
_آخه نوکر قلب باصفاتم، واسه ما افت نداره که پامرغی بریم؟ بگو پاخروسی برو، تا کربلاش هم می رم!
زدیم زیرِ خنده. تازه شصتمان خبردار شد که ماجرا از چه قرار است. فرمانده خنده خنده گفت: «پس لطفاً پاخروسی بروید!» داش ولی قبراق و خندان نشست و گفت: «صفاتُ عشق است.» و تخته گاز همه را پشت سر گذاشت.

موضوعات: خبر  لینک ثابت



[جمعه 1396-12-25] [ 06:43:00 ق.ظ ]