کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


تیر 1397
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

سوره طلاق



  کلام علما   ...

حضرت آیت الله بروجردی می فرمودند:
در بروجرد مبتلا به درد چشم سختی بودم هر چه معالجه کردم رفع نشد. حتی اطباء آنجا از بهبودی چشم من مایوس شدند. تا آنکه روزی در ایام عاشورا که معمولاً دستجات عزاداری به منزل ما می آمدند ،نشسته بودم اشک می ریختم. درد چشم نیز مرا ناراحت کرده بود. در همان حال گویا به من الهام شد از آن گل هایی که بسر و صورت اهل عزا مالیده شده بود به چشم خود بکشم. مقداری گل از شانه و سر یک نفر از عزاداران به طوری که کسی متوجه نشود گرفتم و به چشم خود مالیدم. فوراً در چشم خود احساس تخفیف درد کردم. و به این نحو چشم من رو به بهبودی گذاشت تا آنکه بکلی کسالت آن رفع شد. بعداً نیز در چشم خود نور و جلائی دیدم که محتاج به عینک نگشتم.
? در چشم معظم له تا سن هشتاد سالگی ضعف دیده نمی شد و اطباء حاذق چشم اظهار تعجب نموده و می گفتند: به حساب عادی ممکن نیست شخصی که مادام العمر از چشم این همه استفاده خواندن و نوشتن برده باشد باز در سن هشتاد و نه سالگی محتاج به عینک نباشد.

? مردان علم در میدان عمل، جلد1

موضوعات: کلام علما  لینک ثابت



[سه شنبه 1397-04-26] [ 11:55:00 ب.ظ ]





  جمکران   ...

? جمڪراڹ اے منزڸ دلدار مڹ
❀جمڪراڹ تنہـا نشــاڹ یار مڹ

مڹ گداے تربـت ڪوے توأم
❀حسرت دیدار مہ روے توأم

ڪفتر جَلد تو هستـم جمڪراڹ
❀حاجتم ده دلشڪستم جمڪراڹ ?

اللهم عجل لولیک الفرج

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 11:50:00 ب.ظ ]





  کلام علما   ...

آیت الله انصـــاری (ره):

پس از انـجام واجـبات و ترڪ
محرمات هیچ عملی از قضــای

#حاجت مومن و ایجادمسرت
و ابتهاج در قلب‌مومن نیکوتر
و مـــوثرتر نیست

موضوعات: کلام علما  لینک ثابت



 [ 11:46:00 ب.ظ ]





  حکایت   ...

حکایتی بسیار زیبا و خواند
هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد. پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.

آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.
ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت:
- بهلول، چه می سازی؟
بهلول با لحنی جدی گفت: بهشت می سازم.

همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت:
- آن را می فروشی؟!
بهلول گفت:
- می فروشم.
- قیمت آن چند دینار است؟
- صد دینار.

زبیده خاتون گفت:
- من آن را می خرم.
بهلول صد دینار را گرفت و گفت:
- این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.

زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.
بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.

زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت:
- این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای.

وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.
صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت:
- یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش.

بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت:
- به تو نمی فروشم.
هارون گفت:
- اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.

بهلول گفت:
- اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم.
هارون نارحت شد و پرسید:
- چرا؟
بهلول گفت:
- زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 11:44:00 ب.ظ ]





  ظهور   ...

السلام علیک یا حجت الله
یا مهدی

نگاه رحمتت بر ماست؛ می‌دانم که می‌آیی
ز اشک دوستان پیداست؛ می‌دانم که می‌آیی

گذشته چارده قرن و هنوز ای یوسف زهرا
تو تنها و علی تنهاست می‌دانم که می‌آیی

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 11:40:00 ب.ظ ]





  پزشکی   ...

امام صادق(علیه السلام)

اگر مردم میدانستند سیب چیست، بیمارانشان را جز به آن درمان نمیکردند

✍ بدانید که سیب بویژه سودمندترین چیز برای قلب ومایه شستوشوی آن است

:طب الائمه،ص١٣5

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 11:39:00 ب.ظ ]





  نیایش   ...

نیایش شبانه
مهربانا !
قسم به روزها و شبهای نورانیت
نمیدانم چقدر زنده ام
نمیدانم چقدر فرصت دارم
نمیدانم چقدر توفیق استفاده از این فرصتها
را دارم
اما تو ای مهربان بنده نواز
اگر این ایام عزیز را پایان فرصتهای من
قرار دادی …
یاریم کن تا قدر بدانم، یاریم کن تا بندگی کنم
یاریم کن عاشق بمانم و عاشق بمیرم

خدای مهربانم!
ملتمسانه از تو میخواهم این دستهای خالی
خود و دوستان و عزیزانم را
که به سوی آسمان رحمتت بلند شده تا
از شاخسار درخت سبز دعا سیب سرخ
استجابت بچینیم خالی برنگردانی …
آمین یا رب العالمین

موضوعات: از هر دری, خدا  لینک ثابت



 [ 11:37:00 ب.ظ ]





  داستانک   ...

کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود کیه؟
دو گدا بودند یکی بسیار چاپلوس و دیگری آرام و ساکت. گدای چاپلوس وقتی شاه محمود و یا وزیرنش را می دید بسیار چاپلوسی می کرد و از سلطان محمود تعریف می کرد و هدیه می گرفت ولی اون یکی ساکت بود.

اون گدای چاپلوس روزی به گدای ساکت گفت چرا تو هم وقتی شاه رو می بینی چیزی نمیگی تا به تو هم پولی داده بشه. گدای ساکت گفت: کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمودکیه؟

برای سلطان محمود این سوال پیش اومده بود، که چرا یک گدا ساکته و هیچی نمی گه. وقتی از اطرافیان خود پرسید. به او گفتند که این گدا گفته کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمودکیه؟

سلطان محمود ناراحت شدو گفت حالا که اینطوری فکر می کنه فردا مرغی بریان شده که در شکمش الماسی باشد را به گدایی که چاپلوسی می کند بدهید تا بفهمد سلطان محمود کیه؟

صبح روز بعد همین کار را انجام دادند غافل از اینکه وزیر بوقلمونی برای گدا برده و گدای متملق سیر است. پس وقتی که مرغ بریان شده را به او دادند او که سیر بود مرغ را به گدای ساکت داد و گفت: امروز چند سکه درآمد داشتی و او گفت سه سکه.

گدای متملق گفت: این مرغ رو به سه سکه به تو می فروشم و آن گدا قبول نکرد و آخر سر پس از چانه زنی مرغ بریان را بدون دادن حتی یک سکه صاحب شد. لقمه اول را که خورد چشمش به آن سنگ قیمتی افتاد و به رفیق خود گفت فکر می کنم از فردا دیگه همدیگر را نبینیم.

فردای آن روز سلطان محمود دید که باز گدای متملق اونجاست و گدایی می کنه از او پرسید چرا هنوز گدایی می کنی؟ گفت: خوب باید خرج زن و بچه ام را درآورم. سلطان محمود با تعجب پرسید: مگر ما دیروز برای شما تحفه ای نفرستادیم؟ گدای متملق گفت: بله دست شما درد نکنه وزیر شما قبل از اینکه شما مرغ را بفرستید بوقلمونی آوردند و من خوردم چون من سیر بودم مرغ را به رفیقم دادم و دیگر خبری هم از رفیقم ندارم.

سلطان محمود عصبانی شد و گفت: دست و پایش را ببندید و به قصر بیاریدش. در قصر به گدا گفت بگو کارو باید خدا درست کنه سلطان محمود کیه. گدا این را نمی گفت و سلطان محمود می گفت بزنیدش تا بگه. سلطان خطاب به گدای چاپلوس می گفت: من می گم تو هم بگو: کار خوبه خدا درستش کنه سلطان محمود کیه؟

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 11:34:00 ب.ظ ]





  لقمان حکیم   ...

پند لقمان حکیم به فرزندش
ای جان فرزند؛
هزار حکمت آموختم که از آن، چهارصد حکمت انتخاب کردم و از آن چهارصد، هشت کلمه برگزیدم که جامع کلمات است؛

دو چیز را هرگز فراموش مکن؛
“خدا” و “مرگ” را.

دو چیز را همیشه فراموش کن؛
“هنگامی که به کسی خوبی کردی”
“زمانی که از کسی بدی دیدی”

هر گاه به مجلسی وارد شدی"زبان نگه دار”
اگر به سفره ای وارد شدی"شکم نگه دار”
وقتی وارد خانه ایی شدی"چشم نگه دار”
و زمانی که برای نماز ایستادی"دل نگه دار”

موضوعات: جهت منبر, تربیتی, کلام علما  لینک ثابت



 [ 11:28:00 ب.ظ ]





  مادر   ...

ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﺮﺩ؛
ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ!
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﺮﺍ ﭘﯿﺮ ﻭ ﻓﺮﺗﻮﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ…
ﻭ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻢ ﻏﯿﺮ ﻣﻨﻄﻘﯽ!
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻟﻄﻔﺎً ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﯽ ﻭﻗﺖ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﻔﻬﻤﯽ…
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ ﻭ ﻏﺬﺍﯾﻢ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ،
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻢ،
ﭘﺲ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ
ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ،
ﺑﻪ ﺗﻮ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ…
ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ،
ﻣﺮﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻧﮑﻦ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ،
ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﻮ ﮐﻨﻢ…
ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺴﻞ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺨﻨﺪ،
ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ،
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻢ ﺑﺎﺵ…
ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺩﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ،
ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭ ﺷﻮﯼ،
ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﻭ ﭼﻪ ﻧﮑﻨﻢ…؟!
ﺍﺯ ﮐﻨﺪ ﺷﺪﻥ ﺫﻫﻨﻢ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻧﻢ، ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺻﺤﺒﺖ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻮ…
ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﻦ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ.
ﺗﻮ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﯽ.
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ؛
ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ…

موضوعات: جهت منبر, تربیتی, از هر دری  لینک ثابت



 [ 11:25:00 ب.ظ ]





  کلام علما   ...

به مرحوم آیت الله بهجت گفتند:
کتابی در
زمینه اخلاق معرفی کنید
فرمود: لازم نیست
یک کتاب باشد
یک کلمه کافیست
که بدانی ” خدا ” می بیند..

موضوعات: کلام علما  لینک ثابت



 [ 11:23:00 ب.ظ ]





  حجاب   ...

انسانها طبق آگاهی‌‌هایشان رفتار نمی‌کنند
بلکه این علاقه‌هاست که رفتار آنها را میسازد ✅

پس، از کودکی نسبت به علاقه‌های فرزندانتان حساس باشید⚠

همیشه باید ببینید چه چیزی را بیشتر دوست ‌دارند؟؟
مثلا بـاربی را … یا حضرت معصومه را ⁉
️محبت اهل‌بیت از کودکی

موضوعات: اجتماعی حجاب  لینک ثابت



 [ 03:59:00 ب.ظ ]





  حجاب   ...

امام خامنه‌ای

حجابِ برتر همین چادر ایرانىِ خود ماست، حقیقتاً
حجاب برتر است؛
هیچ تردیدی
در این نباید داشت. البته من هیچ‌وقت نگفتم که چادر را در جایی اجباری کنند؛
اما همیشه گفته‌ام که چادر یک حجاب ایرانی است…

موضوعات: اجتماعی حجاب  لینک ثابت



 [ 03:57:00 ب.ظ ]





  حکایت   ...

در زمان حضرت موسی خشکسالی پیش آمد. آهوان در دشت، خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران کن. موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .خداوند فرمود: موعد آن نرسیده است. موسی هم برای آهوان جواب رد آورد. تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد که برای صحبت ومناجات بالای کوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست. آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد ناراحت شد ، شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
تا آهو به پائین کوه رسید باران شروع به باریدن کرد!…
موسی معترض پروردگار شد. خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود..
یادمون باشه در همه حال ناامید نشیم و توکل به خدا داشته باشیم

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 03:54:00 ب.ظ ]





  پزشکی   ...

برای درمان کم خونی از کنجد به عنوان منبع آهن استفاده کنید.
یکی از مغذی ترین و پر انرژی ترین دانه های روغنی

برای صبحانه

یک نان تست
یک دوم موز
مقداری کنجد بخورید

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 03:52:00 ب.ظ ]





  داستان   ...

داستان کوتاه پند آموز
مردی در خواب میدید ..
? داشت در جنگل‌های آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دائم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنه‌ایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش می‌آید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم می‌زد داشت به او نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود.

? سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد. تا مقداری صدای نعره‌های شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه ماری عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظه‌شماری می‌کند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر می‌کرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا می‌آیند و همزمان دارند طناب را می‌خورند و می‌بلعند.

? مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان می‌داد تا موش‌ها سقوط کنند اما فایده‌ایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیواره‌ی چاه برخورد می‌کرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیواره‌ی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موش‌ها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید.

? خواب ناراحت‌کننده‌ای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب می‌کرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است:
شیری که دنبالت می‌کرد ملک الموت(عزراییل) بوده…
چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است…
طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است…
و موش سفید و سیاهی که طناب را می‌خوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را می‌گیرند…

? مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟
گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کرده‌ای…

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 03:50:00 ب.ظ ]





  سه شنبه های مهدوی   ...

سه شنبه های مهدوی
یابن الحسن آقاجانم❤️
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشم‌هایت
این چشم‌های ما کمی تقوا بگیرد

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 03:46:00 ب.ظ ]





  دهه کرامت مبارک   ...

من کجاوسخن ازحضرت معصومه کجا
که رضاگفته ثنابالب گوهر زایش
عمه وخواهرودخت سه امام است اینجا
زهی ازخاک قم واین شرف کبرایش

دهه کرامت میلاد علی بن موسی الرضا( علیه السلام)
وخواهرمکرمه اش حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) به همه عزیزاان مبارکباد

موضوعات: مناسبتی  لینک ثابت



 [ 03:39:00 ب.ظ ]





  داستانک   ...

داستان زیبای سنگ و گنج
مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت:

تو توانستی در عرض سی روز پسرم را وادار به انجام نمازهایش در مسجد بکنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم….!

عروس جواب داد: مادر داستان سنگ و گنج را شنیده‌ای؟

می‌گویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد.

با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد.!

مردی از راه رسید و گفت: تو خسته شده‌ای، بگذار من کمکت کنم.

مرد تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد، طلای زیادی زیر سنگ بود….!

مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود؛ گفت: من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است.

مرد اول گفت: چه می‌گویی من نود و نه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی!

مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند، مرد اول گفت:

باید مقداری از طلا را به من بدهد، زیرا که من نود ونه ضربه زدم و سپس خسته شدم و دومی گفت: همه‌ی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم…

قاضی گفت: نود و نه جزء آن طلا از آن مرد اول است، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست، اگر او نود و نه ضربه را نمیزد، ضربه صدم نمی‌توانست به تنهایی سنگ را بشکند.

و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم…!

چه عروس خوش بیان و خوبی، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد

بدین گونه مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی ثمر نبوده است….

اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه می‌گیرد، جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حق خود می‌دانند کم نیستند، اما خداوند از مثقال ذر‌ه‌ها سوال خواهد کرد

موضوعات: داستانک, همسرانه  لینک ثابت



 [ 02:30:00 ب.ظ ]





  خوش شانسی   ...

بدشانسی و خوش شانسی

روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیر مرد گفت : از کجا معلوم!
فردا اسب پیر مرد با چند اسب وحشی برگشت
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم!
پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست.
مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیرمرد گفت از کجا معلوم
فردایش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود.
مردم گفتند : چقدر خوش شانسی!
پیرمرد گفت : از کجا معلوم
زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد.
از کجا معلوم؟!

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 02:25:00 ب.ظ ]





  سقاخانه   ...

آیا می دانیداسماعیل‌طلا کیست؟ چرا سقاخانه حرم امام رضا به نام او مشهور است؟

از میان سقاخانه‌هایی که وجود دارد، سقاخانه «اسماعیل طلا»ی صحن کهنه حرم رضوی یکی از معروف‌ترین و قدیمی‌ترین آن‌هاست. سنگ بنای این سقاخانه را نادرشاه افشار گذاشت و سال‌ها بعد، به دست یکی از سرداران فتحعلی شاه با روکشی از طلا تزئین شد.

ماجرا از این قرار بود که در زمان فتحعلی شاه قاجار از طرف یکی از دولت‌های خارجی بسته‌ای به عنوان هدیه به دربار رسید و شاه قصد گشودن آن را کرد. «اسماعیل‌خان» که جزء ملتزمین بود استدعا کرد این کار در محوطه کاخ به وسیله خدمتگزاران انجام شود چرا که احتمال سوء قصد را نمی توان از نظر دور داشت. اتفاقا هنگام باز کردن، بسته منفجر شد و خساراتی به بار آورد.

فتحعلی شاه با اطلاع از این امر، دستور داد برای این دوراندیشی، هم وزن سردار اسماعیل ‌خان سکه‌های طلا به او مرحمت شود. چنین کردند و اسماعیل خان، معروف به «زر ریز خان» شد. او آن طلاها را صرف ساختن جایگاه آن سنگاب کرد تا گنبد و پایه‌های سقاخانه با روکشی از طلا مزین شود، از آن زمان این سقاخانه را به «سقاخانه اسماعیل طلا» می شناسند.

موضوعات: حرم مطهر  لینک ثابت



 [ 02:21:00 ب.ظ ]





  طبیعت   ...

به کسانی که از اتومبیل خود زباله به بیرون پرتاب می کنند تذکر دهید این اخلاق زشت اجتماعی را ترک کنند چنانچه اثر نداشت از خودروهایی که در طبیعت زباله پرتاب می کنند عکس بگیرید و در گروه ها و کانال ها منتشر کنید تا باعث پیشگیری از این اخلاق زشت اجتماعی شود!

‌ ‌‌‌‌‌‌‌

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 02:16:00 ب.ظ ]





  شهید   ...

❗️نه پورشه سوارند…
❗️نه شیشلیک میخورند…
❗️نه ادعای #ژن_خوب دارند!

حتی سفره خوب و رنگین هم ندارند اما
39 سال است نگذاشتند نگاه خناسان به ایران و انقلاب بیفتد!

موضوعات: شهید و شهادت  لینک ثابت



 [ 02:03:00 ب.ظ ]





  شهید   ...

بفرمایید زیارت شهید

با آمریکا دست ندهید…
خاطره ای از مادر شهید:

⭕️وقتی پیکر مسعود را آوردند، مادرش همان دم در به همرزمانش گفت:
مسعود من رفت، خدا شما را حفظ کند. مدافع ولایت باشید.
شما فریب نخورید و با آمریکا دست ندهید.
مثل کسانی نباشید که در ظاهر حرف از آقا می‌زنند اما برعکس خواست ایشان عمل می‌کنند.

شهید مدافع حرم مسعود عسگری

موضوعات: شهید و شهادت  لینک ثابت



 [ 02:02:00 ب.ظ ]





  نیروی فداکار سپاه   ...

تو خبرها گم شد
اما رنج و زحمت سپاه پاسداران
در گرمای بالای 50 درجه خوزستان
برای تکمیل خط انتقال آب غدیر را فراموش نمی کنیم خدا قوت دلاوران

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 08:21:00 ق.ظ ]





  حضرت معصومه(س)   ...

شفاعت حضرت معصومه(س)

عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ:
… أَلَا إِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِیَةَ أَبْوَابٍ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا إِلَى قُمَّ تُقْبَضُ فِیهَا امْرَأَةٌ مِنْ وُلْدِی اسْمُهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُوسَى وَ تُدْخَلُ بِشَفَاعَتِهَا شِیعَتِی الْجَنَّةَ بِأَجْمَعِهِم

از امام صادق علیه السّلام روایت شده که:
همانا بهشت را 8 در است که 3 آنها به سوى قم است، در آن زنى از فرزندانم بنام فاطمه درگذرد و بشفاعت او همه شیعیانم به بهشت خواهند رفت
[بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار؛جلد57 صفحه 228 ]

مرحوم محدث قمی(صاحب مفاتیح) فرمودند: درعالم رؤیا مرحوم میرزای قمی اعلی الله مقام الشریف را دیدم و از ایشان سؤال کردم که: آیا اهل قم ر ا حضرت معصومه سلام الله علیها شفاعت خواهد کرد؟
میرزای چون این سخن را شنید نگاه تندی به من کرد و فرمود: چه گفتی؟ من سؤالم را تکرار کردم. باز با تندی به من فرمود: یا شیخ تو چرا چنین سؤالی می کنی؟ شفاعت اهل قم با من است، حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تمام شیعیان جهان را شفاعت خواهد کرد.
[به نقل از مردان علم در میدان عمل، جلد3،صفحه 36

⛅ ️اللهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج… ⛅

موضوعات: جهت منبر, حرم مطهر  لینک ثابت



 [ 08:15:00 ق.ظ ]





  حرم   ...

شفاعت حضرت معصومه(س)
حضرت آیه الله مرعشی نجفی به طلاب می فرمودند:علت آمدن من به قم این بود که پدرم (که از زهاد و عباد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت علی (ع) بیتوته نمود که آن حضرت را ببیند، شبی در حالت مکاشفه حضرت را دیده بود که به ایشان می فرمایند: سید محمود چه می خواهی؟
عرض می کند: می خواهم بدانم قبر حضرت فاطمه زهرا (س) کجا است؛ تا آن را زیارت کنم؟
حضرت فرمود : من که نمی توانم (بر خلاف وصیت آن حضرت) قبر او را معلوم کنم. عرض کرد: پس من هنگام زیارت چه کنم؟ حضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه زهرا (س) را به فاطمه معصومه (س) عنایت فرموده است، پس هر کس بخواهد حضرت زهرا (س) را درک کند به زیارت فاطمه معصومه (س) برود.
آیه الله مرعشی می فرمودند: پدرم مرا سفارش می کرد که من قادر به زیارت ایشان نیستم اما تو به زیارت آن حضرت برو. لذا من به خاطر همین سفارش، برای زیارت فاطمه معصومه (س) و ثامن الائمه (ع) آمدم و به اصرار موسس حوزه علمیه قم (آیه الله حائری) در قم ماندگار شدم.
آیه الله مرعشی در آن زمان می فرمودند: شصت سال است که من اول زائر حضرتم. [فروغی از کوثر]

⛅ ️اللهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج… ⛅

موضوعات: جهت منبر, حرم مطهر  لینک ثابت



 [ 08:13:00 ق.ظ ]





  ظهور   ...

ضرورت زمینه سازی برای ظهور

لزوم زمینه‌سازی در قالب معرفی امام به مردم

✨برای نمونه، امام صادق(ع) در توصیه به عده‌ای از شیعیان می‌فرماید:
علیکم بتقوی الله و صدق الحدیث و أداء الأمانة و حسن الصّحبة لمن صحبکم و إفشاء السّلام و إطعام الطّعام، صلّوا فی مساجدهم و عودوا مرضاهم و اتّبعوا جنائزهم فإنّ أبی حدّثنی أنّ شیعتنا أهل البیت کانوا خیار من کانوا منهم، إن کان فقیه کان منهم و إن کان مؤذّن فهو منهم و إن کان امام کان منهم و إن کان صاحب أمانة کان منهم و إن کان صاحب ودیعة کان منهم و کذلک کونوا حبّبونا إلی النّاس و لا تبغّضونا إلیهم؛ (صدوق، بی‌تا:70)
بر شما باد به تقوای الهی و راست‌گویی در گفتار و ردّ امانت و حسن معاشرت و سلام کردن و اطعام دیگران. در مساجد آنها نماز بخوانید و از مریض‌های آنها عیادت کنید و به تشییع جنازه اموات آنها بروید؛ چون پدرم فرمود: شیعیان ما اهل‌بیت جزو بهترین‌ها از هر دسته‌ای هستند. اگر فقیهی بود، از ایشان است. اگر مؤذنی بود، از ایشان است. اگر امام جماعتی بود، از ایشان است و اگر صاحب امانتی بود، از ایشان است و اگر صاحب ودیعه‌ای بود، از ایشان است. این‌گونه مردم را نسبت به ما علاقه‌مند سازید و بغض ما را در دل آنها ایجاد نکنید.
چگونه می‌توان امامی را شناخت که نسبت به گرسنگی کسانی که در دورترین نقطه از مرکز حکومتش زندگی می‌کنند، بی‌اعتنا نیست و اظهار می‌دارد که غذای مطبوع نمی‌خورم برای این‌که شاید (فقط به احتمال این‌که) در یمامه یا حجاز کسی گرسنه باشد. (نهج البلاغه: نامه 45) و به او عشق پیدا نکرد و جز امام معصوم(ع) را مصلح و لایق تصدی حکومت و اداره جامعه دانست؟
بنابراین، آن‌چه زمینه را برای ظهور فراهم می‌سازد، شناخت مردم از مقام امامت و وجود مبارک امام عصر(عج) است؛ چون شناخت موجب عشق و ارادت می‌شود و عشق و ارادت هم باعث اطاعت و تسلیم می‌‌شود. فقط در چنین شرایطی، حضور و ظهور امام(ع) سودمند و نتیجه‌بخش خواهد بود.

️اللهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج…⛅️

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 08:09:00 ق.ظ ]





  تفسیر    ...

شان نزول آیه 18 از سوره آل عمران

از کلبى نقل نمایند که دو نفر از احبار به شام آمدند و به مسجد رفته و رسول خدا صلى الله علیه و آله را ملاقات نمودند و وى را به همان صفتى یافتند که در انجیل خوانده بودند و دانستند که این پیامبر همان پیامبر آخرالزمان است، لذا به رسول خدا گفتند: آیا تو محمدى؟ پیامبر فرمود: بلى، سپس گفتند: آیا تو احمدى؟ فرمود: آرى، سپس گفتند: تو را از شهادتى مى پرسیم اگر به ما جواب دادى به تو ایمان خواهیم آورد. فرمود: بپرسید. گفتند: به ما خبر بده از بزرگترین شهادتى که در کتاب خدا است. سپس جبرئیل فرود آمد و این آیه را که دال بر شهادت ذات خداوند به یکتائى است نازل نمود.

? تفسیر کشف الاسرار و روض الجنان

موضوعات: نکته ای از قرآن, جهت منبر  لینک ثابت



 [ 08:06:00 ق.ظ ]





  مرگ   ...

فرار از مرگ به هندوستان

أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیَّدَة…(النساء: 78)
《هر کجا باشید مرگ شما را میگیرد اگر چه در برجهای محکم باشید…》

داستان:
در زمان حکومت حضرت سلیمان مردی ساده اندیش در حالی که وحشت و نگرانی او را فرا گرفته بود و بر اثر ترس چهرهاش زرد و لبهایش کبود گشته بود، سراسیمه نزد سلیمان آمد و با عجز و لابه گفت: «ای سلیمان! به من پناه بده.»
سلیمان فرمود: «چه شده است و حاجتت چیست؟»
او عرض کرد: «امروز عزراییل با خشم به من نگاه کرد. بر اثر آن وحشت کردم و اینک به محضر شما پناه آوردهام. از تو تقاضا دارم که به باد فرمان بدهی که مرا از اینجا شهر به جایی دور در هندوستان ببرد تا از چنگ عزراییل رهایی یابم.»
سلیمان به تقاضای او را اجابت کرد:
روز بعد در وقت دیدار سلیمان با شخصیتها سلیمان عزراییل را دید و از او پرسید: «چرا به این بینوا با چشم خشمگین نگریستی، به طوری که بر اثر آن مضطرب و از وطن آواره گشت و بیخانمان گردید؟
عزراییل در پاسخ گفت: «خداوند فرمان داده بود که روح آن مرد را در هندوستان قبض کنم ولی من او را دیروز در اینجا دیدم و حیران گشتم که اگر او صد پر داشته باشد قادر نیست که خود را به هندوستان برساند
من طبق فرمان حق برای قبض روح او به هندوستان رفتم، او
را آنجا یافتم و جانش را قبض کردم
چون به امر حق به هندستان شدم
دیدمش آنجا و جانش بستدم

⛅️اللهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج…⛅️

موضوعات: جهت منبر, از هر دری  لینک ثابت



 [ 08:05:00 ق.ظ ]





  ظهور   ...

ضرورت زمینه سازی برای ظهور

دلالت ادله وجوب انتظار بر لزوم زمینه سازی

? در کنار ادله متعددی که تا به حال از آن سخن به میان آمد، از روایات دیگری نیز می‌توان استفاده کرد که ثابت می‌کند انتظار برای ظهور امام عصر(عج)، لازم و واجب است. این روایات هم با توضیحی که پس از نقل آن از نظر خواهد گذشت، بر لزوم زمینه‌سازی دلالت می‌کند. اکنون چند روایت را به عنوان نمونه ذکر می‌کنیم:

? یک.
عنه عن ابی الجارود قال: قلت لأبی جعفر(ع): یا ابن رسول الله! هل تعرف مودّتی لکم و انقطاعی إلیکم و موالاتی إیّاکم؟ قال: فقال: نعم. قال: فقلت: فإنّی أسالک مسألةً تجیبنی فیها فإنّی مکفوف البصر قلیل المشی و لا أستطیع زیارتکم کلّ حین. قال: هات حاجتک؟ قلت: أخبرنی بدینک الّذی تدین الله عزّوجلّ به أنت و أهل بیتک لأدین الله عزّوجل به. قال: إن کنت أقصرت الخبطة فقد أعظمت المسألة و الله لأعطینّک دینی و دین آبائی الّذی ندین الله عزّوجلّ به: شهادة أن لا إله إلّا الله و أن محمّداً رسول الله(ص) و الإقرار بما جاء به من عند الله و الولایة لولیّنا و البراءة من عدوّنا و التّسلیم لأمرنا و انتظار قائمنا و الإجتهاد و الورع. (کلینی، بی‌تا: ج2: ح10)
در این روایت، امام باقر(ع) به ابی‌جارود فرمود که دین من و دین پدران من، بعد از شهادت به وحدانیت خدای متعال و رسالت پیامبر مکرم اسلام و اقرار به آن‌چه از نزد خدای متعال آمده است و ولایت ما و برائت از دشمنان ما و تسلیم امر ما عبارت است از انتظار قائم و تلاش و پرهیزکاری.

⛅ ️اللهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج… ⛅

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 08:02:00 ق.ظ ]





  کلام علما   ...

✨خیلی نگو من گناهکارم.
هی نگو من گنهکارم.

✨ این را ادامه نده تا خودت هم به این یقین برسی. روی صفات خوب و کارهای خوبت کار کن تا روی اونها به یقین برسی. 

✨معصیت را به یقین نرسان. ایمان را به شک تبدیل نکن. تاثیر زبان اینه اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی، اوضاع خیلی بی ریخت می شود..همیشه بگویید شکر خدا. 

✨بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی. 
اگر پکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگو شکر خدا .
آن وقت غمت را از بین می برد…

✨خدا تنها پادشاهی است که دلش با بخشیدن آرام می گیرد نه انتقام گرفتن
و تنها کسی است که وقتی همه رفتند او می ماند.

موضوعات: کلام علما  لینک ثابت



 [ 06:40:00 ق.ظ ]





  کلام بزرگان   ...

ده چیز، ده چیز دیگر را مےخورد:

➊نیکے بدی را
➋تڪبر علم را
➌توبه گناه را
➍دروغ رزق را
➎عدل ظلم را
➏غم عمر را
➐صدقه بلا را
➑خشم عقل را
➒پشیمانے سخاوت را
➓غیبت حسن عمل را

موضوعات: سخنان بزرگان  لینک ثابت



 [ 06:38:00 ق.ظ ]





  همسرانه   ...

مخصوص متاهل ها

❗️همیشه در عصبانیت حرفهایی زده میشود که تنها نتیجه ی آن #پشیمانی است پس سعی کنید با کنترل خشم حرفی نزنید که زندگی مشترک خود را با یک زخم همیشگی همراه کنید

موضوعات: همسرانه  لینک ثابت



 [ 06:36:00 ق.ظ ]





  مهدی جان   ...

باتوکل به اسم اعظمت
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
السلام علیک یاصاحب الزمان عج
سلام برمسافرزمین
روزتون وصل الله
وعمرتان درراه پیداکردن مقصدالله
ان شاءالله

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 06:33:00 ق.ظ ]





  هنر   ...

عکسو بچرخانید تا خلاقیت در نقاشی را ببینید و به خود بیایم که همه چیز در عالم هستی زیباست حتی اگر اونا وارونه کنیم زیبایی بیشتری دارن
خدا را شکر می کنیم به خاطر همه زیبایی ها

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 06:30:00 ق.ظ ]





  الهی   ...

“الهی نام تو ما را جواز،

مهر تو ما را جهاز،

شناخت تو ما را امان،

لطف تو ما را عیان.

الهی ضعیفان را پناهی.

قاصدان را بر سر راهی.

مومنان را گواهی.

چه عزیز است آن کس که تو خواهی.

الهی ای خالق بی مدد و ای واحد بی عدد،

ای اول بی هدایت و ای آخر بی نهایت.

بخشنده بی منت،

ای داننده رازها،

ای شنونده آوازها،

ای بیننده نمازها،

ای شناسنده نامها.

ای رساننده گامها،

ای مبر از عوایق،

ای مطلع بر حقایق،

ای مهربان بر خلایق،

عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر

و بر عیب های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر،

از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت

خواجه عبدالله انصاری

موضوعات: خدا  لینک ثابت



 [ 06:20:00 ق.ظ ]





  داستانک   ...

کارگران حضرت زهرا(س)
تابستان 1363 که در شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردم که در حال درو کردن گندم‌هایشان بودند

فرمانده‌ی گروهان، ستوان آسیایی به من گفت: مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندم‌های آن پیرزن را درو کنیم.

به او گفتم: چه بهتر از این! شما بروید گروهان خود را بیاورید تا با آن پیرزن صحبت کنم. جلو رفتم

پس از سلام و خسته نباشید گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا به کمک سربازان گندم‌هایتان را درو کنیم. شما فقط محدوده‌ی زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید

پیرزن پس از تشکر و قدردانی گفت: پس من می‌روم برای کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا(سلام الله علیها) مقداری هندوانه بیاورم

ما از ساعت 9 الی 11/30 صبح توسط پانصد سرباز تمام گندم‌ها را درو کردیم. بعد
از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از این فرصت استفاده کردم

و رفتم کنار پیرزن، به او گفتم: مادر چرا صبح گفتید می‌روم تا برای کارگران حضرت فاطمه(س) هندوانه بیاورم. شما به چه منظور این عبارت را استفاده کردید؟

گفت : دیشب حضرت فاطمه‌ی زهرا(سلام الله علیها) به خوابم آمد و گفت: چرا کارگر نمی‌گیری تا گندمهایت را درو کند دیگر از تو گذشته این کارهای طاقت‌فرسا را انجام دهی

من هم به آن حضرت عرض کردم: ای بانو تو که می‌دانی تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسیده است و درآمدمان نیز کفاف هزینه‌ ی کارگر را نمی‌دهد، پس مجبوریم خودمان این کار را انجام دهیم

بانو فرمودند: غصه نخور! فردا کارگران از راه خواهند رسید. بعد از این جمله از خواب پریدم

امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت می‌باشند. پس وظیفه‌ی خود دیدم از آنها پذیرایی کنم

بعد از عنوان این مطلب، ناخودآگاه قطرات اشک از چشمانم سرازیر شد و گفتم: سلام بر تو ای دخت گرامی پیامبر(سلام الله علیها) فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی

راوی : سرگرد مسلم جوادی ‌منش
? کتاب نبرد میمک، احمد حسینا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 06:18:00 ق.ظ ]





  آشپزی   ...

ماهی حلوا سیاه

ماهی رو قبلش با سرکه و نمک و سیر له شده مزه دار کنید و با آرد که زردچوبه و ادویه ماهی داره ، آغشته کرده و سرخ کنید

موضوعات: آشپزی  لینک ثابت



 [ 06:13:00 ق.ظ ]





  همسرانه   ...

همسرانه

به همسرتان نگویید “هرطور راحتی”

تحقیقات نشان داده که عبارت “هرطور راحتی” و معادل‌های آن در فرهنگ‌های مختلف ، بیشتر از هر عبارت دیگری اعصاب افراد را بهم میریزد و باعث تنش و دعوا میشود!

موضوعات: همسرانه  لینک ثابت



 [ 06:08:00 ق.ظ ]





  داستان آشپزی   ...

ضرب المثل
یک خشت هم بگذار در دیگ
عروس خودپسندی ، آشپزی بلد نبود و نزد مادرشوهرش زندگی می کرد، مادرشوهر پخت و پز را بعهده داشت.

یک روز مادرشوهر مریض شد و از قضا آن روز مهمان داشتند.

عروس می خواست پلو بپزد ولی بلد نبود ، پیش خودش فکر کرد اگر از کسی نپرسد پلویش خراب می شود و اگر از مادرشوهرش بپرسد آبرویش می رود و او را سرزنش می کند .

پیش مادر شوهرش رفت و سعی کرد طوری سوال کند که او متوجه نشود که بلد نیست آشپزی کند .

از مادرشوهر پرسید : چند پیمانه برنج بپزم که نه کم باشد ، نه زیاد ؟

مادر شوهر جواب سوال را داد و پرسید : پختن آنرا بلدی ؟

عروس گفت : اختیار دارید تا حالا هزار بار پلو پخته ام ولی اگر شما هم بفرمائید بهتر است .!

مادرشوهر گفت : اول برنج را خوب باید پاک می کنی .

عروس گفت : میدانم .

مادرشوهر گفت : بعد دو بار آنرا می شوئی و می گذاری تا چند ساعت در آب بماند .

عروس گفت : میدانم .

مادرشوهر گفت : برنجها را توی دیک می ریزی و روی آن آب می ریزی و کمی نمک می ریزی و می گذاری روی اجاق تا بجوشد .

عروس گفت : اینها را می دانم .

مادرشوهر گفت : وقتی دیدی مغز برنج زیر دندان خشک نیست، آنرا در آبکش بریز تا آب زیادی آن برود، بعد دوباره آنرا روی دیک بگذار و رویش را روغن بده .

عروس گفت : اینها را می دانم .

مادر شوهر از اینکه هی عروس می گفت خودم می دانم ناراحت شد و فکر کرد به او درسی بدهد تا اینقدر مغرور نباشد ، برای همین گفت : یک خشت هم بر در دیک بگذار و روی آنهم آتش بریز و بگذار تا یک ساعت بماند و برنج خوب دم بکشد .!

عروس گفت : متشکرم ولی اینها را می دانستم .!

عروس به تمام حرفها عمل کرد و آخر هم یک خشت خام بر در دیک گذاشت ولی بعد از چند دقیقه خشت بر اثر بخار دیک وا رفت و توی برنجها ریخت .!

عروس که رفت پلو را بکشد دید پلو خراب شده و به شوهرش گله کرد.!

شوهرش پرسید : چرا خشت روی آن گذاشتی ؟

عروس گفت : مادرت یاد داد، راسته که میگن عروس و مادرشوهر با هم نمی سازند .!

مادر شوهر رسید و خنده کنان گفت : دروغ من در جواب دروغهای تو بود ،  من اینکار را کردم تا خودپسندی را کنار بگذاری و تجربه دیگران را مسخره نکنی .

عروس گفت : من ترسیدم شما مرا سرزنش کنید .

مادر شوهر گفت : سرزنش مال کسی است که به دروغ می خواهد بگوید که همه چیز را می دانم.

هیچ کس از روز اول همه کارها را بلد نیست ولی اگر خودخواه نباشد بهتر یاد می گیرد، حالا هم ناراحت نباشید ، من جداگانه برایتان پلو پخته ام و حاضر است بروید آنرا بیاورید و سر سفره ببرید..

موضوعات: جهت منبر, اخلاقی, از هر دری, آشپزی  لینک ثابت



 [ 06:04:00 ق.ظ ]





  دعای فرج   ...

بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد

اللهم عجل لولیک الفرج

موضوعات: دعا  لینک ثابت



 [ 05:59:00 ق.ظ ]





  صبح بخیر   ...

صبح را آغاز می کنیم با نام دوست
جنبش عالم همه با یاد اوست

آن خدایی که عشق را در ما نهاد
مهر و محبت هرچه زیبایی در اوست

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 05:56:00 ق.ظ ]





  گناه نکنیم   ...

️بعضیا میگن؛
خدا مهربون‌تر از اینه که مثلا ما رو بخاطر فلان گناه ساده!! مجازات کنه‼️

? پس اگه خدا مهربون‌تر از اینه که ما رو بخاطر چند رکعت نماز قضا یا روزه‌خواری یا بیرون موندن چندتار مو و چندتا جمله غیبت و دروغ و… مجازات کنه، بنظرتون آیا از #دین و #دستورات همون خدا چیزی باقی می‌مونه⁉️ ?

⚡️از کجا معلوم این گناهان به ظاهر ساده کم کم عامل بی‌خداییمون نشه و انسانیت‌مون رو ازمون نگیره؟؟

قبول کن که با دین هم حالت بهتره، هم زندگیت و هم عاقبتت ? ✨

موضوعات: جهت منبر, اجتماعی حجاب, از هر دری  لینک ثابت



 [ 05:55:00 ق.ظ ]





  حجاب   ...

“دخـتـر” در روایات اسلامی با عنوان ریحانه و گل مطرح شده است.* ?

همان‌طور که گل، مظهر نشاط و طراوت است، دختر نیز مظهر عاطفه و احساسات با طراوت است✨ ?
همان‌طور که گل لطیف و ظریف و آسیب‌_پذیر است، دختران نیز به لحاظ لطافت روحی و جسمی باید از کارهای خشن و سخت به دور باشند. ✅

? گل برای محفوظ ماندن از آسیب‌ها نیاز به حفظ و مراقبت دارد، دختران نیز برای محفوظ ماندن از آسیب‌ها و خطرها لازم است که با #عفاف و حیا و حجاب، خود را از آسیب‌ها حفظ نمایند.

موضوعات: اجتماعی حجاب  لینک ثابت



 [ 05:51:00 ق.ظ ]





  کلام علما   ...

یکی از زیباترین مناجات کتاب شریف الهی نامه این مناجات هست

? الهی،
? موج از دریا خیزد
? و با وی آمیزد
? و در وی گریزد
? و از وی ناگزیر است؛
? انا لله و انا الیه راجعون

موضوعات: کلام علما  لینک ثابت



 [ 05:43:00 ق.ظ ]





  داستانک   ...

خبر چینی

فردی به حکیمی گفت: خبر داری که فلانی
درباره ات چقد غیبت کرده.

حکیم گفت: او تیری به سویم پرتاب کرد که نرسید، تو چرا آن را برداشتی و در قلبم فرو کردی؟

سبب نقل کینه ها و دشمنی ها نباشیم.

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 05:42:00 ق.ظ ]





  داستانک   ...

روزی

ﻣﺮﺩﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ فرزندش ﺭﺍ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ اربابی ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. وی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ کارها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩ…

ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﺮﻓﺖ…..!!! به همین ﻋﻠﺖ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ باید ﯾﮏ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﮑﻨﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﺣﺘﻤﺎ به خاﻃﺮ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩﺵ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. مرد ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ در روز بعد ﺳﺮﮐﺎﺭﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ارباب ﺣﻘﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ. مرد ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ تشکر کرد و ﺩﻟﯿﻞ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻥ حقوقش ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ.

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ آن مرد ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩ. این بار ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ به شدت ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: از امروز ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ بودم ﮐﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ تا دیگر غیبت نکند. ﻭ ﺁﻥ دینار ﺭﺍ وقت دادن حقوق ﮐﻢ ﮐﺮﺩ…مرد باز هم ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ و علت این کار را ﺍﺯ ﺍﻭ نپرسید.

ﺍﺭﺑﺎب ﺍﺯ اینکه او این بار هم هیچ ﻋﮑﺲ ﺍلعملی نشان نداد ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ، به همین ﻋﻠﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ! می خواهم علتش را بدانم!!!!!

آن مرد ﮔﻔﺖ: ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ همسرم باردار بود و ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ، ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﺍﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ.

ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ برای ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺩ و از دنیا رفت، ﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﻨﺎﺭ از حقوقم ﮐﻢ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯾﺶ ﺑﻮﺩﻩ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.

? ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﻨﺪ ﺭﻭح هاﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻗﺎﻧﻊ ﻭ ﺭاضی اند ﻭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻭ ﮐﺎﻫﺶ ﺭﻭﺯﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎن ها ﻧﺴﺒﺖ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ…

ﺧﺪﺍﯾﺎ!
ﺑﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺣﻼﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺮﺍﻡ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ ﺑﺎ ﻓﻀﻞ ﻭ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﮐﻦ.

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 05:40:00 ق.ظ ]





  داستانک   ...

نابینا و فضول

نابینایی در شب تاریک سبویی بر دوش و چراغی در دست داشت و به راهی می رفت.

شخصی فضول به او رسید و خطاب به وی گفت: ای نادان شب و روز پیش تو یکسان است و روشنی و تاریکی برابر. چرا با خود چراغ حمل می کنی؟

نابینا گفت: این چراغ را برای این برداشته ام تا یک نفر کوردلی چون تو تنه نزند و سبوی مرا نشکند!

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 05:37:00 ق.ظ ]





  نفوذ اسلام   ...

? دستور فیفا به زوم نکردن روی زنان جذاب آنقدر برای غربگرایان داخلی عجیب است که گویی جمهوری اسلامی به قلب فیفا نفوذ کرده است!

موضوعات: از هر دری, سیاسی  لینک ثابت



 [ 05:36:00 ق.ظ ]





  نکات لازم   ...

آیا می دانید؟؟؟؟

ظروف تفلونی که خراش برداشته را استفاده نکنید•ایجاد خراش در این ظروف مواد شیمیایی را به داخل غذا نفوذ می دهد!
•بهترین ظروف برای آشپزی ظروف مسی هستند‌

موضوعات: آشپزی  لینک ثابت



 [ 05:32:00 ق.ظ ]





  درس اخلاق   ...

️خـدا همـہ را امتحاڹ می‌ڪند

خوش بہ سعـادت ڪسی ڪہ علاقہ‌هاے بی‌ارزش ندارد و از علاقہ‌هاے با ارزشش هم می‌تواند بگذرد. خدا همہ را امتحاڹ می‌ڪند. آدم‌هاے بد را بر سر علاقہ‌هاے بی ارزش امتحاڹ می‌ڪند و آدم‌هاے خوب را بر سر علاقہ‌هاے خوب

موضوعات: جهت منبر, اخلاقی, از هر دری, کلام علما  لینک ثابت



 [ 05:30:00 ق.ظ ]





  شیطان   ...

مبارزه با شیطاڹ

یڪ ورزشڪار

در باشگاه، بـا حریفش، تمـریڹ می‌ڪنہ
تا قــدرت بگیره…

?ما هـم می‌تونیـم بـا حریـف اصلیمـوڹ (شیطاڹ) تمریڹ ڪنیم❗️

تا بہ قـدرت روحی برسیـم…

موضوعات: جهت منبر, تربیتی, از هر دری  لینک ثابت



 [ 05:28:00 ق.ظ ]





  جهاد    ...

جہاد با نفس
.در ادامہ حدیث…از امام سجاد (علیہ السلام) روایت است:

?و حقّ گوش آڹ است ڪہ او را از شنیدڹ غیبت و هر آنچہ شنیدنش جایز نیست، پاڪ سازے.

?و حقّ چشم آڹ است ڪہ آڹ را از دیدڹِ هر آنچہ دیدنش بر تو حرام است بَر بندے و از راه نظر با دیدگانت عبرت گیرے.

?و حقّ دستانت ایڹ است ڪہ آنہا را بہ سوے چیزے ڪہ بر تو حلاڸ نیست نگشایی.

?و حقّ پاهایت آڹ است ڪہ بہ وسیلہ آنہا بہ سوے چیزے ڪہ بر تو روا نیست گام برندارے، پس تو با ایڹ دو پا بر صراط می‌ایستی پس بنگر تا نلغـزے و در آتش فرو نیفتی.

?و حقّ شڪم بر تو ایڹ است ڪہ آڹ را ظرف و جایگاهِ حرام قرار ندهی و اضافہ بر سیرے نخورے.

?و حقّ عـورتِ تو بر تو ایڹ است ڪہ آڹ را از زنـا نگہ دارے و از اینڪہ ڪسی بہ آڹ نظر افڪند آڹ را حفظ ڪنی.

موضوعات: جهت منبر, اخلاقی, تربیتی, احادیث  لینک ثابت



 [ 05:25:00 ق.ظ ]





  حدیث   ...

حدیث نور

امام علی علیہ السلام می‌فرمایند:

چہ سخڹ حڪیمانہ جامعی است ایڹ سخڹ ڪہ:

آنچہ بر خود می‌پسندے براے مردم نیز بپسند

و آنچہ براے خود نمی‌پسندے براے آنہا نیز نپسند❗️

میزاڹ الحڪمة ج 3 ص 179

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 05:21:00 ق.ظ ]





  آیه   ...

ایشان بادهان چیزی میگویندکه دردلهایشان نیست

موضوعات: تفسیر آیه  لینک ثابت



 [ 05:18:00 ق.ظ ]





  کلام گهربار   ...

امام صادق علیه السلام:

فرزند سه حق بر گردن پدرش دارد: مادر خوبى برایش انتخاب کند، نام نیکویى بر او بگذارد و در تربیت او بکوشد

میزان الحکمه ج13 ص505

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 05:16:00 ق.ظ ]





  حدیث ناب   ...

حدیث ناب

? امام علی علیہ السلام می‌فرمایند:

? تدبیـر و آینـده نگـرے پیش از عمـڸ

تو را از پشیمـانی ایمـڹ می‌سـازد.

?التَّدْبِیـرُ قَبْـڸَ الْعَمـَڸِ یُؤْمِڹُ النَّـدَمَ?

? غررالحڪم ج 1 ص 372

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 05:14:00 ق.ظ ]





  حدیث نور   ...

حدیث نور

? امام صادق علیہ السلام می‌فرمایند:

همہ خوبی در خانہ اے قرار داده شده

و ڪلید آڹ دڸ بَر ڪندڹ از دنیا قرار داده شده است…

?جُعِڸَ الخَیر کُلُّہُ فی بَیتٍ و جُعِڸَ مِفتاحُہُ الزُّهْدَ فی الدُّنیا?

میزاڹ الحڪمة ج 3 ص 550

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 05:10:00 ق.ظ ]





  آشپزی   ...

نکات آشپزى

️برای اینکه قورمه سبزی مان خوب روغن بیندازد و به اصطلاح روغن سبز تیره پس بدهد، وسط های پختن خورش یک قاشق شنبلیله که خیلی خوب سرخ و خشک شده به آن اضافه کنید.

️برای اینکه کیک را بدون به هم زدن تزیین آن برش بزنیم،میتوان قبل از برش ،کارد را مدتی, زیرِ آب جوش گرفته و سپس براحتی برش بزنید.

موضوعات: آشپزی  لینک ثابت



 [ 05:08:00 ق.ظ ]





  صبح بخیر   ...

? ســــــــــلام
? صبح سه شنبه تون بخیر
? روزتون پـر از زیبـایی
? همراه با شادی و نشاط

موضوعات: مناسبتی  لینک ثابت



 [ 05:04:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع