کربلا مدرسه نرجسیه(س) سنجان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


مرداد 1397
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    



انتظار ظهور حضرت مهدی ع




جستجو






Random photo

نشانه بهشتی ها



  کلام گهربار   ...

حدیث نور
امام علی علیہ السلام می‌فرمایند:

✔️بداڹ ڪہ دو راه نجات، بیشتر نیست:

? یا مشڪلی چاره دارد ڪہ بـاید چـاره اندیشی ڪرد

? و یا چاره ندارد ڪہ در آڹ صورت باید شڪیبـایی ورزید…

? میزاڹ الحڪمة ج 2 ص 1

موضوعات: احادیث, سخنان گهر بار حضرت علی (علیه السلام), در محضر معصوم(ع)  لینک ثابت



[چهارشنبه 1397-05-31] [ 11:03:00 ب.ظ ]





  همسرانه   ...

همسرانه
گاهی به همسرتان سفارش کنید؛ هوای مادرش را داشته و بیشتر از قبل جویای حالش باشد. این کار هم همسرتان را به شما دلگرم می‌کند هم محبت و احترام مادرش را به شما بیشتر می‌کند.

موضوعات: همسرانه  لینک ثابت



 [ 11:00:00 ب.ظ ]





  تربیتی   ...

تربیت فرزند

به فرزندان خود احترام گذارید و آنان را آداب نیکو بیاموزید تا آمرزیده شوید…

? “پیامبر اکرم (ص)”

موضوعات: تربیتی  لینک ثابت



 [ 10:51:00 ب.ظ ]





  پزشکی   ...

چشم و سیب

اگر بیش از⑩ساعت در روز کار مداوم کامپیوتری یا موبایل انجام میدهید حتما هر روز سیب بخورید
سیب از آسیب به سلول های چشم جلوگیری میکند

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 10:49:00 ب.ظ ]





  داستانک   ...

حتما بخونید و از دستش ندید

برای دیدن خانواده بعد از 16 سال دوری به ایران رفته بودم، یک روز که با اتومبیل برادرم بودم، در یکی از خیابان‌های شلوغ تهران پسری 14 - ١5 ساله اجازه گرفت تا شیشۀ ماشین را تمیز کند …

به او اجازه دادم و اتفاقأ کارش هم خیلی تمیز بود، یک 20 دلاری به او دادم با حیرت گفت شما از آمریکا آمدید ؟

گفتم بله، بعد گفت امکان دارد از شما چند سوال دربارۀ دانشگاه‌های آمریکا بپرسم ، به همین خاطر هم پولی از شما بابت تمیز کردن شیشه نمی‌خواهم..

رفتار مودبانه‌اش تحت تاثیرم قرار داده بود ..

گفتم بیا بنشین توی ماشین باهم حرف بزنیم …

با اجازه کنارم نشست …

پرسیدم چند ساله ‌هستی ؟
گفت 16 …

گفتم دوم دبیرستانی ؟
گفت نه امسال دیپلم میگیرم …

گفتم چطور ؟
گفت درسم خوب است و سه سال را جهشی خواندم و الان سال آخرم …

گفتم چرا کار میکنی ؟
گفت من دوسالم بود که پدرم فوت شد … مادرم آشپز یک خانواده ثروتمند است …
من و خواهرم هم کار میکنیم تا بتوانیم کمکش کنیم …اما درس هم میخوانیم …

پرسید آقا شنیدم دانشگاه‌های آمریکا به شاگردان استثنایی ویزای تحصیلی و بورس میدهد …

پرسیدم کسی هست کمکت کند ؟
گفت هیچکس فقط خودم و خودم …

گفتم غذا خوردی؟
گفت نه …

گفتم پس با هم برویم یک رستوران غذا بخوریم و حرف بزنیم …
گفت به شرط اینکه بعد توی ماشین‌ را تمیز کنم و من هم قبول کردم..

با اصرار من سه نوع غذا سفارش داد و با مهارت خاصی بیشتر غذای خودش را در لابه‌لای غذای خواهر و مادرش گذاشت …

نزدیک به 2 ساعت با هم حرف زدیم …

دیدم از همه مسائل روز خبر دارد و به خوبی به زبان انگلیسی حرف میزند …

نزدیک غروب که فرید را …( اسمش فرید بود ) نزدیک خانۀ خود‌شان پیاده کردم تقریبا اطلاعات کافی از او در دست داشتم …

قرارمان این شد که فردای آنروز مدارک تحصیلیش را به من برساند مـن هم به او قول دادم که هر کاری که در توانم باشد برای اقامت او انجام دهم …

حدود 6 ماهی طول کشید تا از طریق یک وکیل آشنا بالاخره توانستم پذیرش دانشگاه را تهیه کنم و آنرا با یک دعوت نامه از سوی خودم برای فرید پست کردم …

چند روز بعد فرید بغض کرده زنگ زد و گفت من باورم نمیشود، فقط می‌خواستم بگویم ما دو روز است تا صبح داریم اشک شوق میریزیم …

با همسرم نازنین ماجرا را در میان گذاشته بودم … او هم با مهربانی ذاتی‌اش کمکم کرد تا همه چیز سریعتر پیش برود …

خلاصه ٦ ماه بعد در فرودگاه لس آنجلس به استقبالش رفتیم، صورتش خیس اشک بود و فقط از ما تشکر میکرد …

وقتی دو سال بعد به عنوان جوان‌ترین متخصص تکنولوژی‌های جدید در روزنامۀ نیویورک تایمز معرفی شد به خود ‌می‌بالیدیم …

نازنین بدون اینکه به ما بگوید راهی برای آمدن مادر و خواهر فرید پیدا کرد …

یک روز غروب که از سر کار آمدم نازنین سورپرایزم کرد و گفت خواهر و مادر فرید فردا پرواز میکنند …

روز زیبایی بود ..وقتی فرید آنها را دید قدرت حرف زدن و حتی گریه کردن هم نداشت فقط برای لحظاتی در آغوش مادر و خواهرش گم شد و نگاهمان کرد و گفت شما با من چه‌ها که نکردید …

مشغول پذیرایی از مهمان‌ها بودیم که نازنین صدایم کرد و فرید را نشانم داد که با یک حوله و سطل آب شبیه اولین بار که در خیابان دیده بودمش داشت اتومبیلم را تمیز میکرد …

از خانه بیرون رفتم و بغلش کردم .. گفت میخواهم هرگز فراموش نکنم که شما مرا از کجا به کجا پرواز دادید. ?

? انسانیت انسانها را به اوج میرساند ?

دکتر فرید عبدالعالی یکی از استادان
ممتاز و برجستۀ دانشگاه هاروارد آمریکا

http://eitaa.com/joinchat/2574188547C196ea40fc2

موضوعات: داستانک  لینک ثابت



 [ 09:26:00 ب.ظ ]





  از هر دری   ...

شیخی بود که به شاگردانش
عقیده می آموخت ،
لااله الاالله یادشان می داد ، 
آنرا برایشان شرح می داد
و بر اساس آن تربیتشان می کرد.

روزی یکی از شاگردانش
طوطی ای برای او هدیه آورد،
زیرا شیخ پرورش پرندگان را
بسیار دوست می داشت.

شیخ همواره طوطی را محبت می کرد
و او را در درسهایش حاضر می کرد
تا آنکه طوطی توانست بگوید:
لااله الا اللّه

طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت.

 اما یک روز شاگردان دیدند که
 شیخ به شدت گریه  می کند.
وقتی از او علت را پرسیدند گفت :
طوطی به دست گربه کشته شد.

گفتند برای این گریه می کنی؟
اگر بخواهی یکی بهتر از آن را
برایت تهیه می کنیم.

شیخ پاسخ داد:
من برای این گریه نمی کنم.

ناراحتی من از اینست که
وقتی گربه به طوطی حمله کرد ،
طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد.

با آن همه لااله الاالله که می گفت 
وقتی گربه به او حمله کرد 
آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد.

زیرا او تنها با زبانش می گفت 
و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.

سپس شیخ گفت: می ترسم 
من هم مثل این طوطی باشم !

تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم
و وقتی که مرگ فرا رسد فراموشش کنیم
و آنرا ذکر نکنیم
زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است! 

آیا ما….
لااله الااللّه را با دلهایمان آموخته ایم.

http://eitaa.com/joinchat/2574188547C196ea40fc2

موضوعات: جهت منبر, اخلاقی, تربیتی, از هر دری  لینک ثابت



 [ 09:20:00 ب.ظ ]





  غدیر   ...

فرازی از خطبه غدیر

ای مردم مبادا علی را تنها بگذارید و از او دوری کنید واز پیشوائی او سرپیچی نموده و تکبر نمائید او تنها کسی است که شما را به سوی حق رهبری می نماید و به حق عمل می کند و باطل را محو می نماید و شما را از آن باز می دارد

موضوعات: جهت منبر, تربیتی, از هر دری, مناسبتی  لینک ثابت



 [ 09:16:00 ب.ظ ]





  از هر دری   ...

انشای یک دانش آموز، در مورد پول حلال

نان حلال خیلی خیلی خوب است.
من نان حلال را خیلی دوست دارم. ما باید همیشه دنبال نان حلال باشیم، مثل آقا تقی.
آقاتقی یک ماست‌بندی دارد.او همیشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت می‌دهد تا آبی که در شیرها می‌ریزد، حلال باشد. آقا تقی می‌گوید: آدم باید یک لقمه نان حلال به زن و بچه‌اش بدهد تا فردا که سرش را گذاشت روی زمین و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بیراه نباشد .

دایی من هم کارمند یک شرکت است. او می‌گوید: تا مطمئن نشوم که ارباب رجوع از ته دل راضی شده، از او رشوه نمی‌گیرم. آدم باید دنبال نان حلال باشد. دایی‌ام می‌گوید: من ارباب رجوع را مجبور می‌کنم قسم بخورد که راضی است و بعد رشوه می‌گیرم! داییم می‌گوید :
تا پول آدم حلال نباشد، برکت نمی‌کند.
پول حرام بی‌برکت است.

ولی پدرم یک کارگر است و من فکر می‌کنم پولش حرام است؛ چون هیچ‌وقت برکت ندارد و همیشه وسط برج کم می‌آورد. تازه یارانه‌ها را خرج می‌کند و پول آب و برق و گاز را نداریم که بدهیم. ماه قبل، برق ما را قطع کردند، چون پولش را نداده بودیم. دیشب

می‌خواستم به پدرم بگویم
کاش دنبال یک لقمه نان حلال بودی!!!!

موضوعات: جهت منبر, تربیتی, از هر دری  لینک ثابت



 [ 09:14:00 ب.ظ ]





  عید   ...

عید قربان زمانیست که انسان موفق به قربانی کردن یکی از اسماعیل های درونی خویش میشود…
فلسفه قربانی؛سر بریدن نیست دل بریدن است دل بریدن از وابستگی هایت…

موضوعات: از هر دری, مناسبتی  لینک ثابت



 [ 04:23:00 ب.ظ ]





  مراسم عید قربان   ...

شیرینی مخصوص #الجزایری ها برای عید قربان
در الجزایر از صبح زود با لباس های سفید عید به مساجد میروند و گوسفندهای قربانی در همه جا به وفور دیده میشود؛ آن ها با جعبه های شیرینی مخصوص به دید و بازدید هم میروند.

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 04:21:00 ب.ظ ]





  ظهور   ...

در عصر ظهور و حکومت مهدوی اما، به فراخور کمال عقلی و اخلاقی که مومنان می یابند و استدلال های محکمی که به ایشان عرضه می شود و حجتهای روشنی که به آنها منتقل می گردد، رذیله اخلاقی «دروغ» نیز از جامعه آنها برچیده می شود. رسول اکرم (ص) در حدیثی طولانی فرمود: « … پس در این هنگام مهدى (علیه السّلام) قیام می کند و او مردى است از فرزندان علی (ع)؛ خداوند به برکت او دروغ را نابود مىکند.»

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 04:19:00 ب.ظ ]





  حکایت   ...

حکایت بهلول و جنید بغدادی

شیخ جنید بغداد به عزم سفر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او، شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.

شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.
بهلول پرسید: تویی شیخ بغدادی که مردم را ارشاد می‌کنی؟ عرض کرد آری..

بهلول فرمود طعام چگونه می خوری؟ عرض کرد اول بسم‌الله می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم بسم‌الله می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم…

بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی و به راه خود رفت. مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روانه شد تا به او رسید. بهلول پرسید کیستی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند.

بهلول فرمود آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری. بهلول پرسید چگونه سخن می‌گویی؟ عرض کرد سخن را به اندازه می گویم، بی موقع و بی حساب حرف نمی زنم و به قدر فهم شنوندگان می گویم و مردم را به خدا و رسول دعوت می کنم و چندان نمی گویم که مردم از من ملول گردند.

بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی‌دانی.. پس برخاست و دامن بر شیخ افشاند و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی‌دانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید.

بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری. بهلول فرمود چگونه می‌خوابی؟ عرض کرد چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (ص) رسیده بود بیان کرد. بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی.

خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز. بهلول گفت چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.

بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از این گونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. جنید گفت جزاک الله خیراً!

و در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.

و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است. اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد. و حب دنیا و مال دنیا در دل تو نباشد. باید که در هنگام استراحت، به ذکر حق باشی تا به خواب روی

موضوعات: حکایت  لینک ثابت



 [ 04:17:00 ب.ظ ]





  داستان ذبح اسماعیل   ...

داستان ذبح اسماعیل علیه السلام

خداوند ابراهیم علیه السلام را مأمور کرد که بدست خود اسماعیل علیه السلام را قربانی نماید، این جریان امتحان و آزمایشی بود برای او، تا مقدار صبر و تحملش را در برابر فرمان الهی معلوم گردد، و عطای پروردگار نسبت به او از روی استحقاق و شایستگی و به سن سیزده سالگی رسیده، ابراهیم مأمور می شود به دست خود او را ذبح کند.

ابراهیم به اسماعیل علیه السلام می گوید: پسر جان من در خواب دیده ام که تو را قربانی می کنم، بنگر تا رأی تو در این باره چیست؟
گفت: پدرجان به هر چه مأموری عمل کن که ان شاء الله مرا از صابران خواهی یافت.

بعد اسماعیل علیه السلام خودش پدر را ترغیب به این کار می کند و می گوید: اکنون که تصمیم به کشتن من داری، دست و پایم را محکم ببند که در وقت سر بریدنم آن موقع که کارد بر گلویم می رسد دست و پا نزنم، و از اجر و ثوابم کاسته نشود، زیرا مرگ سخت است و ترس آن را دارم که هنگام احساس آن مضطرب شوم.

دیگر آنکه کاردت را تیز کن و به سرعت بر گلویم بکش تا زودتر آسوده شوم. هنگامی که مرا بر زمین خوابانیدی صورتم را بر زمین بنه، و به یک طرف صورت مرا بر زمین مخوابان، زیرا می ترسم چون نگاهت به صورت من بیفتد، حال رقت به تو دست دهد و مانع انجام فرمان الهی گردد.

جامه ات را هنگام عمل بیرون آر که از خون من چیزی بر آن نریزد و مادرم آن را نبیند. اگر مانعی ندیدی پیراهنم را برای مادرم ببر، شاید برای تسلی خاطرش در مرگ من وسیله مؤثری باشد و آلام درونشیش تخفیف یابد.

پس از این سخنها بود که ابراهیم به او گفت: به راستی تو ای فرزند برای انجام فرمان خدا نیکو یاور و مددکار هستی. ابراهیم علیه السلام فرزند را به منی (محل قربانگاه) آورد و کارد را تیز کرده و دست و پای اسماعیل را بست و روی او را بر خاک نهاد، ولی از نگاه کردن به او خود داری می کرد و سر را به سوی آسمان بلند می کرد، آنگاه کارد را بر گلویش نهاد و به حرکت درآورد، اما مشاهده کرد که لبه کارد برگشت و کند شد.

تا چند مرتبه این مسأله تکرار شد که ندای آسمانی آمد: ای ابراهیم علیه السلام حقاً که رؤیای خویش را انجام دادی و مأموریت را جامه عمل پوشاندی. جبرئیل به عنوان فدای اسماعیل گوسفندی علیه السلام آورد و ابراهیم آن را قربانی کرد؛ و این سنت برای حاجیان بجای ماند که هر ساله در منی قربانی انجام دهند.

موضوعات: جهت منبر, از هر دری  لینک ثابت



 [ 04:12:00 ب.ظ ]





  حدیث ناب   ...

نزدیکترین زمان بنده به خدا

از امام صادق علیه السلام سوال شد: یابن رسول الله! بنده در چه ساعتی از شبانه روز به خدا نزدیک است؟ و خداوند در چه موقعی به بنده اش نزدیک است؟ 

امام فرمود: هنگامی که بنده ای در دل شب از خواب بر می خیزد و وضو می سازد و به نماز و دعا می ایستد و با خالق خویش به راز و نیاز می پردازد، در آن حال است که از عرش خداوند ندا می رسد که ای بنده من! تو پروردگار خود را می خوانی، همانا احسان و هدیه و عنایت الهی از آسمان بر تو می بارد، در حالی که فرشتگان خدا گرداگرد تو را فرا گرفته اند. اگر می دانستی که با چه کسی به راز و نیاز مشغول هستی، از نماز دست نمی کشیدی و از نماز سیر نمی شدی.

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 04:09:00 ب.ظ ]





  کلام علما   ...

? آیت الله مجتهدی تهرانی :
روایت دارد که امام صادق علیه السلام از شخصی پرسید : « مزاح هم می‌کنی؟» آن شخص گفت: نه. حضرت فرمودند: چرا؟ حتی دستور دادند که گاهی انسان یک مزاحی هم بکند. همه اش،خشک نباشد. اما کم، زیاد مزاح کردن ، تَذْهَبُ بِبَهاءِ المُؤمِن، قیمت مومن را می برد. آبروی مومن مےرود. زیاد شوخی نکنید، اما گه گاهی عیب ندارد.

❄️⇦ پیغمبر صلےالله علیه وآله خرما مےخورد و هسته های آن را جلوی امیرالمومنین علیه السلام می گذاشت. می خواست با امیرالمومنین شوخی کند و سر به سر امیرالمومنین بگذارد. بعد حضرت صلےالله علیه وآله فرمودند: «یاعلی ، خرما خیلی خوردی!»

❄️⇦ مثل بعضی ها که پرتغال مےخورند و پوستش را آن طرف مےگذارند. حضرت صلےالله علیه وآله هم هسته های خرما را پیش امیرالمومنین علیه السلام گذاشت و فرمود: یاعلی ، خیلی خرما خوردی! امیرالمومنین علیه السلام هم بازاری بود ، جواب دادند: «یا رسول الله ، کسی خرما زیاد خورده است که خرما را با هسته های آن خورده.» چون جلوی پیغمبر صلےالله علیه وآله هسته نبود.

❄️⇦ حضرت علیه السلام فرمود: «خرما کسی خیلی خورده که آن را با هسته هایش خورده است. » شوخی مےکردند. حتما نباید آدم مثل مربای آلو اخمو باشد.

❄️⇦ یک قدری هم مزاح داشته باشید. اما حرف بیهوده نزنید. حرف لغو نزنید. آبروی کسی را نبرید.

بدیع الحکمة حکمت 33 از مواعظ آیت الله مجتهدی تهرانی

موضوعات: کلام علما  لینک ثابت



 [ 06:00:00 ق.ظ ]





  صلوات   ...

? پیامبر اکرم (ص) :
✨نزدیڪترین شخص بہ من در فرداے قیامٺ ڪسے اسٺ ڪہ صلواٺ بیشترے بر من فرستاده باشد
روز خود را معطر به عطر صلوات کنیم

موضوعات: صلوات  لینک ثابت



 [ 05:57:00 ق.ظ ]





  صبح بخیر   ...

آخرین چهارشنبه ?
مرداد ماهتون پراز لبخند
وجودتون سلامت
دلتون گرم از محبت
عمرتون با عزت
و زندگیتون
مملو از خوشبختی
امروزتون شاد
در کنار خانواده و عزیزانتون
عیدتون مبارک ان شاء الله خبرای خوبی بهتون برسه

موضوعات: مناسبتی  لینک ثابت



 [ 05:53:00 ق.ظ ]





  همسرانه   ...

به هیچ وجه، رفتارهای اشتباه همسرتان را بلافاصله و با تندی بهش گوشزد نکنید…!

موضوعات: همسرانه  لینک ثابت



 [ 05:49:00 ق.ظ ]





  پزشکی   ...

چرا باید نیمرو رو با فلفل سیاه بخوریم؟

? افزایش میزان سوخت وساز
? افزایش میزان گلبول‌های قرمز
? عضله سازی
? تضمین سلامت استخوان‌ها و مغز
? بهبود بینایی و ازبین بردن آب مروارید

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 05:46:00 ق.ظ ]





  پزشکی   ...

مقداری عسل روی لیموترش بزنید روی جوش های صورتتان بمالید ( 2 بار در هفته)

این ترفند علاوه بر رفع جوش ها به کاهش چین و چروک ها و روشن شدن پوست هم کمک زیادی میکند

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 05:43:00 ق.ظ ]





  از هر دری   ...

انرژی خود را صرف شایعات، موضوعات گذشته، افکار منفی یا چیزهایی که از کنترل شما خارج است نکنید. در عوض، انرژی خود را مصروف جنبه‌های مثبت «زمان حاضر» سازید

موضوعات: از هر دری  لینک ثابت



 [ 05:41:00 ق.ظ ]





  پزشکی   ...

درمان سرفه خشک
✨چند تکه چوب دارچین را درون قوری بریزید و حدود دو لیوان آب به آن اضافه کنید و روی حرارت بگذارید تا بجوشد.

دو تا سه بار در هفته بنوشید

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 05:39:00 ق.ظ ]





  پزشکی   ...

پوست مرغ به کبد آسیب میرساند !

? مواد شیمیایی در بال و گردن مرغ انباشته شده و جگر مرغ مملو از آنتی بیوتیکهایی است که به مرغ زده شده !

جگر، پوست، بال و گردن نخورید !

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت



 [ 05:38:00 ق.ظ ]





  مهدی جان   ...

ای امیر عرفه بی تو صفا نیست که نیست،
حاجتی غیر ظهورت به خدا نیست که نیست…

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 05:35:00 ق.ظ ]





  عید قربان   ...

بالاتر پریدن
? حکمت عید قربان رسیدن به خوشبختی؛ بدون گذشت، امکان ندارد.

موضوعات: مناسبتی  لینک ثابت



 [ 05:32:00 ق.ظ ]





  تربیت فرزند   ...

تربیت فرزند

نظم را با تهدید، خشم و زورگویی آموزش ندهید.

فواید نظم را در قالب داستان یا بازی به کودک بیاموزید
کودکتان الگوی عملی می خواهد و نه تئورى

موضوعات: اخلاقی, تربیتی  لینک ثابت



 [ 05:29:00 ق.ظ ]





  حدیث   ...

حدیث نور

? امام جواد علیہ السلام می‌فرمایند:

?الثِّقَةُ باللّہِ تعالی ثَمَنٌ لِڪُڸِّ غاڸٍ و سُلَّمٌ إلی ڪُڸِّ عاڸ?

? ? اعتمـادِ بہ خداوند متعاڸ،

بہـاے هر چیز گرانی است و نردباڹ رسیدڹ بہ هر بلندایی

? میزاڹ الحڪمة ج 13ص 459

موضوعات: احادیث  لینک ثابت



 [ 05:19:00 ق.ظ ]





  مهدی جان   ...

عید قربان است امروز
جان ماقربان روی ماهت آقا
گر بیایی جان دهیم درپیش پایت
یابن الزهرا
عیدی خودازخدا
تنها ظهورت رابخواهیم

? اَللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ الْفَرَج ?

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 05:16:00 ق.ظ ]





  مهدی جان   ...

خداوندا اگر دارے بناے دادن عیدے

جهانے را منور کن به نور حضرت مهـ❤️ـدے (عج)

? اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج ?

موضوعات: کربلا  لینک ثابت



 [ 05:12:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

 
 
انتظار ظهور حضرت مهدی ع